traditional

/trəˈdɪʃənəl//trəˈdɪʃənəl/

معنی: عرفی، مرسوم، نقلی
معانی دیگر: سنتی، ترادادی، دیرمانی، گذشته مانی، فرادهشی، مبتنی بر سنّت be traditional رسم بودن، مرسوم بودن، سنّت بودن قدیمی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: traditionally (adv.)
(1) تعریف: of or pertaining to customs and ways of doing things within a particular culture that are passed down from one generation to the next with little change.
متضاد: avant-garde, innovative, modern, new, non-traditional
مشابه: conservative, orthodox

- Traditional country music does not employ drums or electric guitars.
[ترجمه آراس] موسیقی سنتی کشور خالی از تبل و گیتار الکتریکی نیست
|
[ترجمه محسن حجازی] در موسیقی سنتی هر کشوری از تبل و گیتارهای برقی استفاده ای نمی شود
|
[ترجمه گوگل] موسیقی سنتی کانتری از درام یا گیتار الکتریک استفاده نمی کند
[ترجمه ترگمان] موسیقی سنتی کشور درام یا گیتار الکتریکی را به کار نمی گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The kimono is a traditional form of dress in Japan.
[ترجمه hamid] کیمونو نوعی لباس سنتی ژاپنی است
|
[ترجمه *_*] کیمونو یک نوع لباس سنتی در ژاپن است
|
[ترجمه محسن حجازی] کیمونو لباس سنتی مردم ژاپن است
|
[ترجمه گوگل] کیمونو نوعی لباس سنتی در ژاپن است
[ترجمه ترگمان] کیمونو یک شکل سنتی از لباس در ژاپن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in accordance with a particular tradition.
مترادف: customary
متضاد: avant-garde, innovative, novel
مشابه: conventional, orthodox

- The baking of holiday breads is traditional in our family at Christmas time.
[ترجمه گوگل] پخت نان های تعطیلات در زمان کریسمس در خانواده ما سنتی است
[ترجمه ترگمان] پخت نان در زمان کریسمس در خانواده ما سنتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. traditional disciplines such as history, literature, and philosophy
رشته های سنتی مانند تاریخ و ادبیات و فلسفه

2. a traditional family with formal authority lodged in the father
یک خانواده ی سنتی که پدر اختیار دار رسمی آن بود

3. the dove is the traditional symbol of peace
کبوتر نماد سنتی صلح است.

4. as we grow older we incline to traditional ways
پیرتر که می شویم به روش های سنتی گرایش بیشتری پیدا می کنیم.

5. his behavior was in agreement with the tribe's traditional form
رفتار او مطابق رسوم سنتی قبیله بود.

6. The older generation prefer a darker and more traditional kind of clothing.
[ترجمه گوگل]نسل‌های قدیمی‌تر لباس‌های تیره‌تر و سنتی‌تر را ترجیح می‌دهند
[ترجمه ترگمان]نسل قدیمی تر یک نوع لباس تیره تر و سنتی را ترجیح می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This village has its own traditional dress, cuisine, folklore and handicrafts.
[ترجمه گوگل]این روستا لباس سنتی، آشپزی، فولکلور و صنایع دستی خاص خود را دارد
[ترجمه ترگمان]این روستا دارای لباس سنتی خود، آشپزی، فولکلور و صنایع دستی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Support for environmental issues cuts across traditional party lines.
[ترجمه گوگل]حمایت از مسائل زیست محیطی از خطوط سنتی حزب خارج می شود
[ترجمه ترگمان]حمایت از مسائل زیست محیطی از طریق خطوط حزبی قدیمی قطع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Consultation is traditional in the consensual Belgian system of labour relations.
[ترجمه گوگل]مشاوره در نظام توافقی روابط کار بلژیک سنتی است
[ترجمه ترگمان]مشاوره در سیستم بلژیک با رضایت طرفین در روابط کاری مرسوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The spectacle of Xerxes's defeat tremendously reinforced the traditional conviction that pride goes before a fall.
[ترجمه گوگل]منظره شکست خشایارشا این باور سنتی را که غرور قبل از سقوط پیش می رود، به طرز فوق العاده ای تقویت کرد
[ترجمه ترگمان]نمایش شکست Xerxes این اعتقاد سنتی را تقویت کرد که غرور در مقابل سقوط قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Weaving and knitting are traditional cottage industries.
[ترجمه گوگل]بافندگی و بافندگی از صنایع سنتی کلبه هستند
[ترجمه ترگمان]بافندگی و بافندگی صنایع سنتی روستایی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mining activities have totally disrupted the traditional way of life of the Yanomami Indians.
[ترجمه گوگل]فعالیت های معدنی به طور کامل شیوه زندگی سنتی سرخپوستان یانومامی را مختل کرده است
[ترجمه ترگمان]فعالیت های معدن کاری روش سنتی زندگی هندی ها را مختل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We serve traditional French food cooked in a lighter way, keeping the presentation simple.
[ترجمه گوگل]ما غذاهای سنتی فرانسوی را به روشی سبک تر سرو می کنیم و ارائه را ساده نگه می داریم
[ترجمه ترگمان]ما به غذای سنتی فرانسه که به روش روشن تر پخته می شود خدمت می کنیم و معرفی را ساده نگه می داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In some countries it is traditional for a bride to wear white.
[ترجمه گوگل]در برخی از کشورها پوشیدن لباس های سفید برای عروس سنتی است
[ترجمه ترگمان]در برخی کشورها مرسوم است که عروس سفید بپوشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It's traditional for the two teams to exchange shirts after the game.
[ترجمه گوگل]تعویض پیراهن دو تیم بعد از بازی سنتی است
[ترجمه ترگمان]این برای دو تیم سنتی است که پس از بازی پیراهن عوض کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The tribe's traditional way of life is under threat.
[ترجمه گوگل]شیوه زندگی سنتی این قبیله در معرض تهدید است
[ترجمه ترگمان]روش سنتی زندگی قبیله ای تحت تهدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The Labour Party retained its traditional stronghold in the north.
[ترجمه گوگل]حزب کارگر سنگر سنتی خود را در شمال حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]حزب کارگر دژ سنتی خود را در شمال حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Instead of defending traditional values, the church frequently seems weak-kneed and irresolute.
[ترجمه گوگل]به‌جای دفاع از ارزش‌های سنتی، کلیسا غالباً زانو ضعیف و بی‌تصمیم به نظر می‌رسد
[ترجمه ترگمان]به جای دفاع از ارزش های سنتی، کلیسا به طور مرتب kneed و مردد به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عرفی (صفت)
common, civil, secular, traditional, laic, temporal

مرسوم (صفت)
habitual, usual, common, standard, prevalent, traditional, customary

نقلی (صفت)
traditional

تخصصی

[شیمی] سنتی
[نساجی] بومی - سنتی
[ریاضیات] سنتی، متداول

انگلیسی به انگلیسی

• customary, pertaining to tradition, handed down by tradition, in accordance with tradition
traditional customs or beliefs have existed for a long time without changing.
a traditional organization or person prefers older methods and ideas to modern ones.

پیشنهاد کاربران

سنتی
مثال: They celebrated the wedding in the traditional way.
آن ها عروسی را به روش سنتی جشن گرفتند.
at root a traditional officials : از تبار صاحب منصبان قدیمی
روایی
of or relating to tradition
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎
جاافتاده. شناخته شده،
عمومی
رایج
ایستار
سنت، اهل سنت، اهل قدیم.
مرسوم ، سنتی
customary
متداول
کنکوری : سنتی
سنتی
Kiana is interested in traditional music
کیانا به موسیقی سنتی علاقه مند است 💾💾
دارای فرهنگ متمدن
Adj: something that has always been done or made in the same way
سنتی، سنت قدیمی
متعارف، معمول، طبق عُرف، رایج
دیرپا، کهن، دیرینه، دارای قدمت
سنتی. چیزی که از گذشته برای آن مکان است مانند کوفته تبریزی که مال تبریز است
سابقه دار
سنتی، مرسوم
قدیمی

مترادفconventional
بلد بودن سنت قدیم

سنتی
سنتی، نقلی، مثلا نمایش سنتی ، مثلا نمایش نقلی
پیشین
معمولا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس