transfixed

جمله های نمونه

1. her eyes were transfixed with terror
چشمانش از شدت وحشت بهت زده شده بود.

2. rustam threw his spear and transfixed the deer to a tree
رستم نیزه ی خود را پرتاب کرد و آهو را به درخت توخت.

3. The conference delegates were transfixed by her speech.
[ترجمه گوگل]نمایندگان کنفرانس از سخنرانی او متحیر شدند
[ترجمه ترگمان]نمایندگان کنفرانس از سخنرانی او مات و مبهوت ماندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He transfixed the enemy's heart with a spear.
[ترجمه گوگل]دل دشمن را با نیزه آغشته کرد
[ترجمه ترگمان]او قلب دشمن را با نیزه سوراخ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We were all transfixed by the images of the war.
[ترجمه گوگل]همه ما تحت تأثیر تصاویر جنگ قرار گرفتیم
[ترجمه ترگمان]همه ما از تصاویر جنگ میخکوب شده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Rabbits transfixed in the glare of car headlights are common victims on the roads.
[ترجمه گوگل]خرگوش هایی که در نور خیره کننده چراغ های اتومبیل جا افتاده اند، قربانیان معمولی در جاده ها هستند
[ترجمه ترگمان]خرگوش ها که در نور چراغ های جلوی ماشین خشک شده بودند قربانیان رایجی در جاده ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He stood staring at the ghost, transfixed with terror.
[ترجمه گوگل]او ایستاده بود و به روح خیره شده بود
[ترجمه ترگمان]او به شبح خیره شده بود و با وحشت سر جایش میخکوب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her eyes were transfixed with terror.
[ترجمه گوگل]چشمانش از وحشت غرق شده بود
[ترجمه ترگمان]چشمانش از وحشت مات شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For a moment she stood transfixed in the doorway.
[ترجمه گوگل]برای لحظه ای مات و مبهوت در آستانه در ایستاد
[ترجمه ترگمان]لحظه ای در آستانه در میخکوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was transfixed with horror.
[ترجمه گوگل]او غرق وحشت شده بود
[ترجمه ترگمان]با وحشت سر جایش میخکوب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For long moments Frankie was held as if transfixed by the man's gaze.
[ترجمه گوگل]فرانکی برای لحظات طولانی طوری نگه داشته شد که گویی در نگاه مرد متحیر شده بود
[ترجمه ترگمان]برای لحظاتی طولانی فرانکی انگار از نگاه خیره مرد میخکوب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The sight of the fire transfixed the passersby.
[ترجمه گوگل]دیدن آتش رهگذران را متحیر کرد
[ترجمه ترگمان]منظره آتش، عابر ین را مات و مبهوت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lena was transfixed by the gaping trough in the road.
[ترجمه گوگل]لنا از تغارهای خالی در جاده متحیر شده بود
[ترجمه ترگمان]لینا، در وسط جاده مات و مبهوت مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I suppose we were transfixed by this, the aliveness of activities taking place even as the little boy was dying.
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم ما از این موضوع متحیر شده بودیم، زنده بودن فعالیت‌ها حتی زمانی که پسر کوچک در حال مرگ بود
[ترجمه ترگمان]به نظر من، ما از این وضع مات و مبهوت شده بودیم، همان طور که پسر بچه در حال مرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She stood transfixed, with one hand out, but her fingers failed to obey the command to take the proffered bag.
[ترجمه گوگل]او مات و مبهوت ایستاده بود و یک دستش را بیرون آورده بود، اما انگشتانش از فرمان برداشتن کیف پیشنهادی اطاعت نکردند
[ترجمه ترگمان]او با یک دست مات و مبهوت ایستاد، اما انگشتانش از فرمان اطاعت کردند تا کیف را بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• if you are transfixed by something, you are so impressed, fascinated, or frightened by it that you cannot move; a literary word.

پیشنهاد کاربران

بهت زده، مات و مبهوت، انگشت به دهان
میخکوب شده

بپرس