trickle

/ˈtrɪkl̩//ˈtrɪkl̩/

معنی: چکه، چکیدن، چکانیدن
معانی دیگر: (کم کم) جاری شدن، نشت کردن، (کم کم) رفتن، آمدن، تحلیل رفتن، جریان کم، آب باریک، چک چک، نم نم، قطره قطره، کم ریزش

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: trickles, trickling, trickled
(1) تعریف: to fall or flow in drops or in a thin, weak stream.
مترادف: dribble, drip
متضاد: gush
مشابه: drain, exude, flow, leak, ooze, percolate, seep, spill, sprinkle, stream, weep

(2) تعریف: to go or come slowly, irregularly, or in small numbers.
مترادف: filter
متضاد: pour

- Viewers trickled through the gallery.
[ترجمه گوگل] بینندگان از گالری عبور کردند
[ترجمه ترگمان] Viewers از گالری سرازیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to flow, fall, go, or come thinly or irregularly.
مترادف: dribble, drip, percolate
متضاد: gush
مشابه: drop, leak, ooze, spill, sprinkle, stream, weep

- She trickled the coins between her fingers.
[ترجمه گوگل] سکه ها را بین انگشتانش چکاند
[ترجمه ترگمان] او سکه ها را بین انگشتانش جاری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: tricklingly (adv.)
(1) تعریف: a thin weak flow.
مترادف: dribble, drip
متضاد: flood, gush, torrent
مشابه: drop, droplet, flow, ooze, stream

(2) تعریف: a small, slow, or irregular quantity going or coming.
مترادف: dribble
متضاد: gush
مشابه: bit, drop, sprinkle, stream

- only a trickle of responses to the advertisement
[ترجمه گوگل] فقط یک قطره از پاسخ به تبلیغات
[ترجمه ترگمان] فقط چند پاسخ به این آگهی داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. in july the river flow is reduced to a trickle
در ماه ژوئیه جریان رودخانه به یک آب باریک نقصان می یابد.

2. Trickle some oil over the salad.
[ترجمه گوگل]مقداری روغن روی سالاد بریزید
[ترجمه ترگمان]یه کمی روغن روی سالاد بریز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The stream is reduced to a mere trickle in summer.
[ترجمه گوگل]جریان در تابستان به قطره ای کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]رودخانه در تابستان فقط به یک قطره کوچک تقلیل می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There was a trickle of blood at the corner of his mouth.
[ترجمه گوگل]یک قطره خون گوشه ی لبش بود
[ترجمه ترگمان]در گوشه دهانش قطره قطره خون دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The first few fans started to trickle into the stadium.
[ترجمه گوگل]چند هوادار اول شروع به سرازیر شدن به ورزشگاه کردند
[ترجمه ترگمان]چند نفر از طرفداران شروع به رخنه کردن به استادیوم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They are worried that the flow/trickle/stream of tourists could swell into an unmanageable torrent if there are no controls.
[ترجمه گوگل]آنها نگرانند که در صورت عدم وجود کنترل، جریان/نشانه/جریان گردشگران به یک سیلاب غیرقابل کنترل تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]آن ها نگران این هستند که اگر هیچ گونه کنترل وجود نداشته باشد جریان \/ trickle \/ سیل توریست ها می تواند به سیل غیرقابل مهار تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Wealth is failing to trickle down through society.
[ترجمه سیما] ثروت در میان جامعه رو به کاهش است
|
[ترجمه گوگل]ثروت در جامعه نمی‌گذرد
[ترجمه ترگمان]ثروت در حال حاضر از طریق جامعه به پایین می ریزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We usually only get a trickle of customers in the shop in the mornings.
[ترجمه گوگل]ما معمولاً فقط صبح ها تعداد کمی مشتری در مغازه داریم
[ترجمه ترگمان]ما معمولا صبح ها فقط یک قطره از مشتریان را در مغازه داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A trickle of melted butter made its way down his chin.
[ترجمه گوگل]قطره ای از کره ذوب شده به سمت چانه اش راه افتاد
[ترجمه ترگمان]یک قطره کره آب شده راه خود را روی چانه اش فرو کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She felt the cold water trickle down her throat.
[ترجمه گوگل]احساس کرد که آب سرد از گلویش می چکد
[ترجمه ترگمان]احساس کرد آب سرد از گلویش سرازیر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There was a slow trickle of people through the barriers.
[ترجمه گوگل]جریانی آهسته از بین موانع عبور می کرد
[ترجمه ترگمان]افراد زیادی از میان حصار عبور کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A thin trickle of blood ran down from a cut above her eye.
[ترجمه گوگل]قطره نازکی از خون از بریدگی بالای چشمش سرازیر شد
[ترجمه ترگمان]قطره کوچکی از خون از بالای چشم او رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The stream has dwindled to a trickle.
[ترجمه گوگل]جریان به اندازه قطره ای کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]جریان به a کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Recent legislation has reduced immigration to a trickle.
[ترجمه گوگل]قوانین اخیر مهاجرت را به قطر کاهش داده است
[ترجمه ترگمان]قانون اخیر مهاجرت را به یک trickle کاهش داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The stream had thinned down to a mere trickle.
[ترجمه گوگل]نهر به اندازه قطره ای نازک شده بود
[ترجمه ترگمان]جریان آب تا حدودی محو شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چکه (اسم)
drop, drip, trickle, minim, sprinkle, leak, gutta, leakage, seep, seepage

چکیدن (فعل)
drop, abstract, ooze, drip, trickle, dribble, fall, lave, plash

چکانیدن (فعل)
drip, trickle, dribble

انگلیسی به انگلیسی

• thin stream, slow movement
to flow in a thin gentle stream; flow by dripping; move slowly
if a liquid trickles somewhere, it flows slowly in a thin stream. verb here but can also be a count noun. e.g ...a thin trickle of blood.
if people or things trickle somewhere, they move there slowly in small groups or amounts. verb here but can also be a count noun. e.g. a small trickle have begun to return to their homes in afghanistan. the trickle of jews allowed to leave the soviet union turned into a steady stream earlier this year.

پیشنهاد کاربران

این لغت هم فعل است ( لازم و متعدی ) و هم اسم است. در دیکشنری زیر برای نقش فعلی این کلمه سه تعریف و برای نقش اسمی دو تعریف وجود دارد.
تعاریف و مثال های مربوطه همراه با ترجمه ی سر دستی آنها:
New Oxford American Dictionary ⬇️
...
[مشاهده متن کامل]

1. ( v - tr. with adverbial of direction ) to run in thin or slow streams.
به شکل آرام و باریک جاری بودن
Example 1: 👇
She trickled the sand through her fingers.
ماسه ها از میان انگشتانش آرام لیز می خوردند.
Example 2: 👇
A solitary tear trickled down her cheek.
قطره اشکی از گونه اش به آرامی غلت خورد و پایین افتاد.
2. ( v - intr. with adverbial of direction ) to cause to run in thin or small stream.
باعث جاری شدن به شکل جریانی کوچک و باریک
Example: 👇
Philip trickled a line of sauce on his fish fingers.
فیلیپ خط باریکی از سس را روی ماهی فیله ی سوخاریش ریخت.
3. ( v ) to come, go, move, or pass gradually.
به تدریج آمدن، رفتن، حرکت کردن یا عبور کردن.
Example 1: 👇
The crowd trickled away.
جمعیت به شکل قطره ای دور شدند. ( آرام آرام و در گروه های کوچک دور شدند ) .
Example 2: 👇
News trickled through that the star was about to pay a secret visit to the stadium.
اخباری که به تدریج درز پیدا کرد، حاکی از بازدید مخفیانه ی یک ستاره از ورزشگاه بود.
4. ( n ) the act of trickling; a small group or number of people or things moving slowly.
عمل حرکت کردن به شکل آرام و باریک.
Example : 👇
The traffic had dwindled to a trickle.
ترافیک به اندازه ی باریکه ای کوچک کاهش یافته بود.
5. ( n ) a thin, irregular, or slow flow of something.
جریان باریک، نامنظم و یا آهسته
Example 1: 👇
There was not so much as a trickle of water.
فقط یک جریان باریک و کوچکی از آب وجود داشت ( به اندازه یک قطره آب هم نبود )
Example 2: 👇
A trickle of blood
جریان باریکی از خون ( چکه ای از خون ) .
Example 3: 👇
MULWRAY stops, stands still when he hears the sound. Power lines and the sun are overhead, the trickle of brackish water at his feet.
* Chinatown - Screenplay: Robert Towne. Director: Roman Polanski
مولوری با شنیدن صدا، بی حرکت می ایستد. کابل های برق و خورشید بالای سرش قرار دارند و جریان باریک و آرامِ آب شور زیر پایش در جریان است.
متن انتخابی: از فیلنامه ی فیلم #محله ی چینی ها#
فیلنامه نویس: رابرت تاون
کارگردان: رومن پلانسکی

trickle
چکیدن و چکاندن.
لیکن در کاربرد استعاره ای این فعل برای توصیف جمعیتی کم که به آرامی و نم نم به جایی روانه شدن میشه استفاده کرد.
People trickled into the stadium
وقتی این جمعیت زیاد باشه و حرکت آرام از pour استفاده میکنیم.
و از influx و rush برای هجوم بردن به جائی استفاده میشه.
( افراد ) تک تک آمدن
( افراد ) دانه دانه آمدن
( مایعات ) قطره قره آمدن
people poured out of the hall at the end of the
مردم در پایان سخنرانی به بیرون از سالن روانه شدند
سوسکی راه رفتن بخاطر ازدیاد جمعیت
بارونَکیدَن.
قطره عرق روی کمرش سر خورد
the sweat trickle felt down his back
۱ - به آرامی چکیدن،
To fall or run in drops
To flow slowly in small numbers or amount
۲ - نوعی تئوری اقتصادی tickle down theory
۳ - در بازاریابی: trickle down effect
flowing fashion trends from upper class to lower class in society. .
...
[مشاهده متن کامل]

The blood was trickling down the side of his face from a badly torn earlobe

شرشر ریختن
نفوذ کردن، رخنه کردن، رسوخ کردن
1 - لخته ( مایعات؛ مثل لخته خونtrickle of blood )
2 - لخت ( به فتح لام ) ، اندک؛ لختی از بازدیدگران a trickle of visitors )
قطره چکاندن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس