trite

/ˈtraɪt//traɪt/

معنی: کهنه، مبتذل
معانی دیگر: پیش پا افتاده، بی مزه، خالی از لطف و تازگی، تکراری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: tritely (adv.), triteness (n.)
• : تعریف: ineffective or stale because of frequent repetition; commonplace; hackneyed.
مترادف: banal, clich�d, commonplace, hackneyed, old hat, shopworn, stale
متضاد: fresh, original
مشابه: cliche, corny, dull, hack, humdrum, moth-eaten, ordinary, out-of-date, overused, pedestrian, prosaic, run-of-the-mill, stock, threadbare, tired, unoriginal, worn

- Some people consider "Have a nice day" to be a trite expression.
[ترجمه Javad Keyhan] بعضی از مردم این عبارت را کلیشه ای تلقی می کنند
|
[ترجمه گوگل] برخی افراد «روز خوبی داشته باشید» را یک عبارت معمولی می دانند
[ترجمه ترگمان] برخی افراد در نظر دارند که \"روز خوبی داشته باشند\" تا یک عبارت پیش پاافتاده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The plot of his new novel is trite and predictable.
[ترجمه گوگل] طرح رمان جدید او پیش پا افتاده و قابل پیش بینی است
[ترجمه ترگمان] داستان این رمان جدید، پیش پاافتاده و قابل پیش بینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a trite idea
اندیشه ی کهنه و تکراری

2. a trite joke
شوخی بی مزه

3. His lyrics about love and peace are too trite for me to take them seriously.
[ترجمه گوگل]اشعار او در مورد عشق و صلح بیش از حد پیش پا افتاده است که نمی توانم آنها را جدی بگیرم
[ترجمه ترگمان]اشعار او در مورد عشق و صلح برای من بسیار پیش پاافتاده هستند که آن ها را جدی بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The film is a farrago of trite emotions, one-note acting and embarrassing lines.
[ترجمه گوگل]این فیلم مجموعه ای از احساسات پیش پا افتاده، بازی تک نت و خطوط شرم آور است
[ترجمه ترگمان]این فیلم داستان یک سری احساسات پیش پاافتاده، یک سبک اکشن و شرم آور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I know it will sound trite, but I've loved being part of this club.
[ترجمه گوگل]می دانم که به نظر پیش پا افتاده خواهد بود، اما من دوست داشتم بخشی از این باشگاه باشم
[ترجمه ترگمان]می دانم که پیش پاافتاده به نظر می رسد، اما دوست داشتم قسمتی از این باشگاه باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her remarks sounded trite and ill-informed.
[ترجمه گوگل]اظهارات او پیش پا افتاده و ناآگاه به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]remarks پیش پاافتاده و پیش پاافتاده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The movie is teeming with obvious and trite ideas.
[ترجمه گوگل]فیلم مملو از ایده های بدیهی و پیش پا افتاده است
[ترجمه ترگمان]فیلم پر از ایده های واضح و پیش پاافتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I know it sounds trite, but you're so lucky to have your son.
[ترجمه گوگل]می دانم که به نظر عادی می رسد، اما تو خیلی خوش شانسی که پسرت را داری
[ترجمه ترگمان]می دانم که خیلی پیش پاافتاده به نظر می رسد، اما خیلی خوش شانسی که پسرت را داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This trite communication put an end to Emma's overtures and she began to fade from their lives.
[ترجمه گوگل]این ارتباط پیش پا افتاده به اورتورهای اما پایان داد و او شروع به محو شدن از زندگی آنها کرد
[ترجمه ترگمان]این ارتباط پیش پاافتاده به صورت اما پایان داد و شروع به تحلیل رفتن از زندگی آن ها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Contrived plotting, such as marriages of convenience, trite misunderstandings and mistaken identities, should be avoided.
[ترجمه گوگل]باید از توطئه های ساختگی، مانند ازدواج های راحت، سوء تفاهم های پیش پا افتاده و هویت های اشتباه اجتناب شود
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، از قبیل ازدواج برای راحتی، سو تفاهم پیش پاافتاده و هویت های اشتباه، باید از آن ها اجتناب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Besides, I reasoned they would be trite.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، من استدلال کردم که آنها پیش پا افتاده هستند
[ترجمه ترگمان]گذشته از این، من استدلال کردم که آن ها خیلی پیش پاافتاده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the trite words of many a wedding speech, they have gained a son or daughter.
[ترجمه گوگل]به قول بسیاری از سخنرانی های عروسی، آنها یک پسر یا دختر به دست آورده اند
[ترجمه ترگمان]در سخنان پیش پاافتاده بسیاری از یک سخنرانی ازدواج، آن ها پسر یا دختر خود را به دست آورده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The movie's dialogue is trite and uninspired.
[ترجمه گوگل]دیالوگ های فیلم پیش پا افتاده و بدون الهام است
[ترجمه ترگمان]گفت و گوی فیلم مبتذل و uninspired است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I know it might sound like a trite remark, but mothers usually know best.
[ترجمه گوگل]می‌دانم که ممکن است یک اظهارنظر پیش پا افتاده به نظر برسد، اما مادران معمولاً بهتر می‌دانند
[ترجمه ترگمان]می دانم که شاید به نظر می رسد که این حرف پیش پاافتاده به نظر برسد، اما مادرها معمولا بهترین ها را می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We can be trite or clumsy in our choice of words, but the strength of feeling is adequately conveyed.
[ترجمه گوگل]ما می‌توانیم در انتخاب کلمات پیش پا افتاده یا دست و پا چلفتی باشیم، اما قدرت احساس به اندازه کافی منتقل می‌شود
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم در انتخاب کلمات، پیش پاافتاده و یا دست و پا چلفتی باشیم، اما قدرت احساس به اندازه کافی منتقل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کهنه (صفت)
olden, obsolete, antiquated, gray, old, ancient, age-old, archaic, stale, antique, dead, bygone, trite, time-worn, behindhand, ragged, frowsty, worm-eaten, dowdy, musty, fusty, poky, obsolescent, worn-out, run-down, well-worn, tacky, weatherworn

مبتذل (صفت)
commonplace, stale, pedestrian, trivial, banal, vulgar, trite, humdrum, platitudinarian, platitudinous, well-worn, truistic

انگلیسی به انگلیسی

• hackneyed, unoriginal, stereotyped, stale
trite ideas, remarks, and stories are dull because they have been heard too many times before.

پیشنهاد کاربران

معمولی، عادی ( بار معنایی منفی دارد )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : triteness
✅️ صفت ( adjective ) : trite
✅️ قید ( adverb ) : tritely
نخ نما، لوث ، بیش از حد تکراری , کلیشه ای overused ، cliche
repeated too often; overfamiliar through overuse
This may sound like a trite answer, my brother Dr George Miller, but storytelling is just part of being a human being.
یعنی پیش پا افتاده و تکراریه. . . . . اگه به یکی بگی این خیلی تریته یعنی خیلی پیش پا افتادس یا خیلی بب نزه و تکراریه
پیش پا افتاده. کلیشه ای
صفت:
of a remark or idea ) lacking originality or freshness; dull on account of overuse. ( نوع نظر یا ایده ) فاقد اصالت و طراوت؛ خسته کننده با توجه به استفاده بیش از حد.
"this point may now seem obvious and trite"
نخ نما

بپرس