trivia

/ˈtrɪviə//ˈtrɪvɪə/

معنی: چیزهای بی اهمیت
معانی دیگر: داده های کم اهمیت یا کم شناخته، چیزهای کم اهمیت و پیش پا افتاده، ناچیز

بررسی کلمه

اسم جمع ( plural noun )
(1) تعریف: unimportant or unessential things or matters.

(2) تعریف: little-known or obscure facts.

جمله های نمونه

1. a trivia contest
مسابقه ی پرسش و پاسخ (درباره ی داده های کم شناخته)

2. acres of time devoted to trivia
وقت زیادی که صرف چرندیات شد

3. to stuff one's head with trivia
کله ی خود را پر از مطالب کم اهمیت کردن

4. She has an encyclopedic knowledge of pop trivia.
[ترجمه الناز] اوهمه چیز حتی کم اهمیت ترین چیز هارا درباره پاپ می داند ( اودرباره پاپ اطلاعات کامل دارد )
|
[ترجمه گوگل]او دانش دایره المعارفی از چیزهای بی اهمیت پاپ دارد
[ترجمه ترگمان]اون اطلاعات عمومی زیادی درباره اطلاعات عمومی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Try not to clutter your head with trivia.
[ترجمه گوگل]سعی کنید سر خود را با چیزهای بی اهمیت شلوغ نکنید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید سر خود را با جزئیات بی اهمیت نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The two men chatted about such trivia as their favourite kinds of fast food.
[ترجمه گوگل]این دو مرد در مورد چیزهای بی اهمیتی مانند فست فود مورد علاقه خود صحبت کردند
[ترجمه ترگمان]این دو مرد در مورد چنین چیزهایی به عنوان انواع مورد علاقه شان صحبت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'm fascinated by the trivia of everyday life.
[ترجمه گوگل]من مجذوب چیزهای بی اهمیت زندگی روزمره هستم
[ترجمه ترگمان]من مجذوب مسائل مربوط به زندگی روزمره شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We spent the whole evening discussing domestic trivia.
[ترجمه گوگل]ما تمام شب را صرف بحث در مورد چیزهای بی اهمیت داخلی کردیم
[ترجمه ترگمان]ما تمام شب داشتیم درباره مسائل بی اهمیت بحث می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. News programs tend to focus on trivia at the expense of serious issues.
[ترجمه گوگل]برنامه های خبری تمایل دارند به بهای مسائل جدی بر موضوعات بی اهمیت تمرکز کنند
[ترجمه ترگمان]برنامه های خبری تمایل به تمرکز بر اطلاعات مربوط به مسائل مربوط به مسائل جدی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The trivia, though, is irresistible, the history is thorough, and the technical stuff is easy to skip over.
[ترجمه گوگل]با این حال، چیزهای بی اهمیت غیرقابل مقاومت است، تاریخچه کامل است، و از مسائل فنی به راحتی می توان گذشت
[ترجمه ترگمان]با این حال، اطلاعات نهایی غیرقابل مقاومت است، اما تاریخ کامل است، و مسائل فنی آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. My memories are full of anecdotes and trivia, not stultified by rigid dogma.
[ترجمه گوگل]خاطرات من مملو از حکایات و چیزهای بی اهمیت است که با تعصبات سفت و سخت تسخیر نشده است
[ترجمه ترگمان]خاطرات من پر از قصه و چیزهای بی اهمیت است، که به وسیله اصول سفت و سخت آلوده نشده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In a recent Travel Trivia, we listed Rhode Island as one of the states that borders two others.
[ترجمه گوگل]در سفری بی اهمیت اخیر، ما رود آیلند را به عنوان یکی از ایالت هایی که با دو ایالت دیگر هم مرز است، فهرست کرده ایم
[ترجمه ترگمان]در سفر اخیر \"Trivia\"، ما جزیره \"رود\" را به عنوان یکی از کشورهایی که دارای دو کشور دیگر هستند، فهرست کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It offers ride, resort and restaurant reviews, trivia and newsy updates.
[ترجمه گوگل]این بررسی سواری، استراحتگاه و رستوران، چیزهای بی اهمیت و به روز رسانی های خبری را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]این برنامه سواری، توسل به رستوران و رستوران را به روز رسانی و به روز رسانی های newsy ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I had been dealing with trivia but this was different.
[ترجمه گوگل]من با چیزهای بی اهمیت سروکار داشتم اما این متفاوت بود
[ترجمه ترگمان]من با اطلاعات عمومی سر و کار داشتم ولی این فرق می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I find that I can remember trivia such as old sports results, but I can't remember the things that I really need.
[ترجمه گوگل]متوجه می شوم که می توانم چیزهای بی اهمیتی مانند نتایج ورزشی قدیمی را به خاطر بسپارم، اما چیزهایی را که واقعاً به آنها نیاز دارم را به خاطر نمی آورم
[ترجمه ترگمان]چیزی را که واقعا نیاز دارم، به یاد ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چیزهای بی اهمیت (اسم)
trivia

انگلیسی به انگلیسی

• inconsequential things or facts, trivial details, trifles
if you refer to things as trivia, you mean that they are unimportant.

پیشنهاد کاربران

۱. مسائل پیش پا افتاده. جزئیات بی اهمیت. امور جزئی ۲. شر و ور. اراجیف
مثال:
Don’t stuff your head with trivia.
مغز ت را با مسائل پیش پا افتاده و بی اهمیت پر نکن.
Trivia game
به معنی چیستان ( یک نوع سرگرمی به شکل پرسیدن سوالات کم اهمیت ولی سرگرم کننده ) .
details or information that are not important
⚠️ این اسم غیرقابل شمارش هست و مفرد میاد همیشه ⚠️
۱. حقایق و جزئیات بی اهمیت و غیر مهم
۲. حقایق کمتر شناخته شده ( که مردم کمتر میدونند راجع بهشون : درباره پیشامدها، مردم و چیزهای دیگر )
noun
...
[مشاهده متن کامل]

[noncount]
1 : unimportant facts or details
◀️She doesn't pay attention to such trivia
2 : facts about people, events, etc. , that are not well - known
◀️He is an expert on baseball trivia
◀️trivia questions

اطلاعات خیلی خاص در مورد موضوع بخصوصی
اطلاعات عمومی
به معنای پرسش و پاسخ نیز میباشد
به معنای quiz در انگلیسی
به معنای تفننی در دسته بازی های ویدیویی
مسائل پیش پا افتاده
حقایق کمتر شناخته شده یا پیچیده و مبهم
اطلاعات مفصل ( پر از جزئیات )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس