troth

/troʊθ//trəʊθ/

معنی: پیمان، نامزدی، وفاداری، سرسپردگی، نامزد کردن، نامزد، راستی، وفا، از روی ایمان
معانی دیگر: (قدیمی)، صداقت (بیشتر به این صورت: به راستی، واقعا in troth)، قول، تعهد، براستی

جمله های نمونه

1. plight one's troth
1- (در اصل) عهد کردن،قول دادن 2- نامزدکردن (برای زناشویی)،قول ازدواج دادن

2. People troth all over town buy tickets for a tour through the homes of five or six citizens.
[ترجمه گوگل]مردم در سرتاسر شهر برای یک تور از طریق خانه های پنج یا شش شهروند بلیط می خرند
[ترجمه ترگمان]مردم در سراسر شهر از طریق خانه های پنج یا شش شهروند بلیط می خرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I wonder by my troth, what thou and I Did, till we loved?
[ترجمه گوگل]در تعجبم که من و تو تا زمانی که عاشق شدیم چه کار می کردیم؟
[ترجمه ترگمان]نمی دانم که تو و من تا موقعی که دوستش داشتیم، چه کردیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You should never give any troth!
[ترجمه گوگل]شما هرگز نباید هیچ تروثی بدهید!
[ترجمه ترگمان]تو هرگز نباید از این کار دست بکشی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Books are our teachers . They teach us troth, science, literature, and philosophy of life.
[ترجمه گوگل]کتاب ها معلمان ما هستند آنها به ما علم، ادبیات و فلسفه زندگی می آموزند
[ترجمه ترگمان]کتاب ها معلمان ما هستند آن ها به ما، علم، ادبیات، و فلسفه زندگی آموزش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In troth, recently the bad news about teachers happened continually; even some teachers were hit by students.
[ترجمه گوگل]به طور کلی، اخیراً اخبار بد در مورد معلمان به طور مداوم اتفاق می افتد حتی برخی از معلمان توسط دانش آموزان ضربه خوردند
[ترجمه ترگمان]در این مراسم، اخیرا خبره ای بد در مورد معلمان به طور مداوم اتفاق افتاد؛ حتی برخی از معلمان نیز تحت تاثیر دانش آموزان قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Desdemona. In troth, I think thou wouldst not.
[ترجمه گوگل]دزدمونا در تروث، من فکر می کنم شما نمی خواهید
[ترجمه ترگمان]دزد مونا به نظر من تو می خواهی این کار را بکنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In troth I think she would.
[ترجمه گوگل]در troth من فکر می کنم او خواهد بود
[ترجمه ترگمان]به گمان من این کار را خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Have you satisfied yourself of the troth of the report?
[ترجمه گوگل]آیا خود را از متن گزارش راضی کرده اید؟
[ترجمه ترگمان]آیا از این گزارش کام لا راضی هستی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I believe that troth and justice are fundamental to an enduring social order.
[ترجمه گوگل]من معتقدم که انصاف و عدالت برای یک نظم اجتماعی پایدار اساسی هستند
[ترجمه ترگمان]من معتقدم که عدالت و عدالت برای یک نظم اجتماعی پایدار اساسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Will I give thee it: Troth.
[ترجمه گوگل]آیا آن را به تو می دهم: تروث
[ترجمه ترگمان]من آن را به تو خواهم داد: troth
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The importance of the Troth and Credit the to the Civilization in material, first it can support the credit institution.
[ترجمه گوگل]اهمیت تروت و اعتبار به تمدن در مادی، ابتدا می تواند مؤسسه اعتباری را پشتیبانی کند
[ترجمه ترگمان]اهمیت of و اعتبار بخشیدن به تمدن در مواد اولیه، ابتدا می تواند از موسسه اعتباری پشتیبانی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She has no intention of plighting her troth at the moment.
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر هیچ قصدی برای خراب کردن عرق خود ندارد
[ترجمه ترگمان]در این لحظه به هیچ وجه قصد این کار را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They plighted their troth for the rest of their days.
[ترجمه گوگل]آنها برای بقیه روزهای خود انباشته کردند
[ترجمه ترگمان]بقیه روز به عقد ازدواج خود ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیمان (اسم)
hand, accord, agreement, covenant, contract, treaty, pact, promise, concord, compact, oath, vow, faith, troth, league

نامزدی (اسم)
affiance, nomination, candidacy, engagement, betrothal, candidature, trothplight, candidate ship, troth, espousal

وفاداری (اسم)
loyalty, camaraderie, allegiance, fidelity, fealty, constancy, troth

سرسپردگی (اسم)
surrender, loyalty, allegiance, devotion, fidelity, commitment, faithfulness, troth, capitulation, committal

نامزد کردن (اسم)
troth

نامزد (اسم)
candidate, troth

راستی (اسم)
integrity, veracity, truth, verity, fidelity, verticality, sooth, troth, probity, rectitude

وفا (اسم)
troth

از روی ایمان (اسم)
troth

انگلیسی به انگلیسی

• (archaic) faithfulness, fidelity; truth; promise (e.g. betrothal)

پیشنهاد کاربران

faith or loyalty when pledged in a solemn agreement or undertaking.
وفا یا صداقتی که در یک توافق یا پیمان رسمی تعهد شده است.

بپرس