trumpery

/ˈtrʌmpəri//ˈtrʌmpəri/

معنی: چرند، خرت و پرت، خرده ریز، سخن مهمل، زرق و برق دار، خوش ظاهر، نادان فریب
معانی دیگر: خوش ظاهر (ولی بی ارزش)، پرزرق و برق، فریبنده، خوش خط و خال، زلم زیمبو، منجوق، پولک، پشیز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: trumperies
(1) تعریف: something of little value; useless finery.

(2) تعریف: nonsense or foolishness.
مشابه: humbug
صفت ( adjective )
• : تعریف: having little value; useless.

جمله های نمونه

1. The thing he bought yesterday was trumpery.
[ترجمه گوگل]چیزی که دیروز خریده بود قلابی بود
[ترجمه ترگمان]چیزی که دیروز خرید، مبتذل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. As usual, a great proportion was trumpery which had begun to accumulate in his father's day.
[ترجمه گوگل]طبق معمول، بخش زیادی از ترمپر بود که در زمان پدرش انباشته شده بود
[ترجمه ترگمان]طبق معمول، زیاده روی بزرگی بود که شروع به جمع شدن در روز پدرش کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This yer religion is all a mess of lying trumpery, Tom.
[ترجمه گوگل]تام، این دین همه چیز دروغگویی است
[ترجمه ترگمان]تام، این مذهب تو فقط یک مشت چرت و پرته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Chagrin and remorse followed, and it was not until after full confession to Marmee that Meg realized the trumpery value of fashionable rivalry and the real worth of simplicity and contentment.
[ترجمه گوگل]ناراحتی و پشیمانی به دنبال داشت، و بعد از اعتراف کامل به مارمی بود که مگ به ارزش واقعی رقابت مد روز و ارزش واقعی سادگی و رضایت پی برد
[ترجمه ترگمان]غم و پشیمانی از پی او رد شد، و تا این که بعد از اعتراف کامل به مارمی به این نتیجه نرسیده بود که یک رقابت بی ارزش با ارزش واقعی و رضایت واقعی ارزش واقعی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In this paper, the training objective and training model of the surveying major are discussed, and sent trumpery opinions are presented.
[ترجمه گوگل]در این مقاله هدف آموزشی و مدل آموزشی رشته نقشه برداری مورد بحث قرار گرفته و نظرات مبهم ارسالی ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]در این مقاله، هدف آموزش و مدل آموزش بررسی شده، مورد بحث قرار گرفته و نظرات trumpery ارائه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چرند (اسم)
windy, baloney, stuff, balderdash, blether, crap, blather, hokum, bosh, bologna, bilge water, bilk, boloney, trumpery, haver, rigmarole, jive, piffle

خرت و پرت (اسم)
bric-a-brac, odds and ends, frippery, trumpery, knick-knack

خرده ریز (اسم)
filth, frippery, trumpery, sundries, dreg, trinkets, shards, giblet

سخن مهمل (اسم)
trumpery

زرق و برق دار (صفت)
shiny, loud, showy, trumpery, gaudy, tinsel, gorgeous, flashy, flamboyant, tawdry

خوش ظاهر (صفت)
well-favored, well-favoured, trumpery, outwardly good

نادان فریب (صفت)
trumpery

انگلیسی به انگلیسی

• nonsense; deception, fraud; something of no value; worthless finery
of no genuine value; worthless

پیشنهاد کاربران

بپرس