tummy

/ˈtəmi//ˈtʌmi/

معنی: شکم، معده
معانی دیگر: (عامیانه) شکم، دل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: tummies
• : تعریف: (informal) the abdomen or stomach.
مشابه: belly

جمله های نمونه

1. the baby's tummy hurts
دل بچه درد می کند.

2. Your baby's tummy should feel warm, but not hot.
[ترجمه رها] شکم کودک شما باید گرم باشد، اما نباید داغ باشد
|
[ترجمه گوگل]شکم کودک شما باید گرم باشد، اما نه داغ
[ترجمه ترگمان]شکم بچه تو باید گرم باشد، اما نه گرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I had a tummy/stomach bug last week.
[ترجمه گوگل]من هفته گذشته مشکل شکم/معده داشتم
[ترجمه ترگمان]هفته پیش معده و bug معده داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It's a shame - he had gippy tummy most of the time he was on holiday.
[ترجمه گوگل]شرم آور است - او بیشتر اوقاتی که در تعطیلات به سر می برد شکم گیپی داشت
[ترجمه ترگمان]حیف است - بیشتر اوقات که او در تعطیلات بود، شکمش را gippy بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She'd undergone 13 operations, including a tummy tuck.
[ترجمه گوگل]او 13 عمل جراحی از جمله جراحی شکم انجام داده بود
[ترجمه ترگمان]۱۳ عمل جراحی شامل یک tuck شکم را تحمل کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I get a fluttery feeling in my tummy before meeting new people.
[ترجمه گوگل]قبل از ملاقات با افراد جدید، احساس بال زدن در شکمم دارم
[ترجمه ترگمان]قبل از ملاقات با افراد جدید احساس راحتی بیشتری در شکم ام دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There is still some tenderness in her tummy.
[ترجمه گوگل]هنوز مقداری حساسیت در شکم او وجود دارد
[ترجمه ترگمان]هنوز مقداری محبت در شکمش هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I've got an upset stomach/tummy - serves me right for eating so much.
[ترجمه گوگل]من ناراحتی معده/شکم دارم - به خاطر این که خیلی غذا می خورم به من کمک می کند
[ترجمه ترگمان]معده و شکم ناراحتی دارم - به خاطر خوردن این همه چیز به من کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There's a baby growing in your mummy's tummy.
[ترجمه گوگل]یک نوزاد در شکم مومیایی شما در حال رشد است
[ترجمه ترگمان]بچه ای در شکم مامانت رشد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Stand up straight and tuck in your tummy.
[ترجمه گوگل]صاف بایستید و شکم خود را فرو کنید
[ترجمه ترگمان]صاف بایستید و tuck را در شکم خود بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Melanie's got a stomach/tummy upset so she won't be going to school today.
[ترجمه گوگل]ملانی معده/شکم ناراحت است، بنابراین امروز به مدرسه نخواهد رفت
[ترجمه ترگمان]ملانی معده اش ناراحت است و امروز دیگر به مدرسه نمی رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was up all night with tummy ache .
[ترجمه گوگل]او تمام شب را با شکم درد بیدار بود
[ترجمه ترگمان]او تمام شب را با شکمی بزرگ بیدار کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mummy, I've got a tummy ache.
[ترجمه ممد] مامان، من دل درد دارم.
|
[ترجمه گوگل]مامان من شکم درد دارم
[ترجمه ترگمان]مامان، من دل درد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Lying on your tummy, raise your head and shoulders.
[ترجمه گوگل]روی شکم خود دراز بکشید، سر و شانه های خود را بالا بیاورید
[ترجمه ترگمان]روی شکم دراز بکشید، سرتان و شانه ها را بالا ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکم (اسم)
abdomen, belly, tummy, womb, gut, bowel, gorge, bulge, breadbasket, paunch, maw

معده (اسم)
belly, tummy, stomach, venter, breadbasket

انگلیسی به انگلیسی

• stomach (colloquial)
your tummy is your stomach; an informal word.

پیشنهاد کاربران

ام الطعام. [ اُم ْ مُطْ طَ ] ( ع اِ مرکب ) معده. || گندم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) .
قلعه ٔبغداد. [ ق َ ع َ ی ِ ب َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اصطلاح لوطیان شکم را گویند. ( آنندراج از غیاث اللغات ) .
شکم، این کلمه غیر رسمیه و تا حدی کودکانه. یعنی برای موارد کیوت مثل شکم یک بچه استفاده میشه. و همچنین لفظی هست که کودکان ازش استفاده می کنند. ولی وقتی می خوایم مثلاً در مورد شکم گنده یک پیرمرد حرف بزنیم از belly باید استفاده کنیم.
the stomach, or the lower front part of the body
معده یا قسمت جلویی پایین بدن
a tummy ache
My tummy hurts
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/tummy
Tummy Vs Pot belly
the difference between tummy and potbellyis that tummy is ( childish language ) stomach while potbelly is a large, swollen, or protruding abdomen; a paunch
belly ( referring to abdomen, not stomach )
Tickle his tummy, he likes it.
شکمش رو غلغلک بده، خوشش میاد. [در مورد کودک!]
شکم و معده
شکم , دل
– The baby's tummy hurts
– He was up all night with tummy ache
– Lying on your tummy, raise your head and shoulders
– There is still some tenderness in her tummy
Tummy :
1. معده stomach
۲. شکم - دل - abdomen
abdomen / belly / tummy
شکم
معده
Sensitive Tummy = معده حساس ( دارای حساسیت )
● دل ( وقتی صحبت از احساسات باشه )
● شکم ( وقتی صحبت از جسم باشه )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس