twinkle

/ˈtwɪŋkl̩//ˈtwɪŋkl̩/

معنی: چشمک، بارقه، تلاءلو، چشمک زدن، برق زدن یا تکان تکان خوردن
معانی دیگر: (چشم ها) چشمک، باز و بسته سازی، چشم برهم زدن، سوسو، سو زنی، برق، درخشش، جرقه، (به ویژه ستاره یا نور دوردست) چشمک زدن، سوسو زدن، سو زدن، (چشم) برق زدن، درخشیدن، حرکت سریع و سبک کردن (مثلا هنگام رقص)، پس و پیش رفتن، (مجازی) مدت کوتاه، آن، لحظه، دم، (قدیمی) چشم برهم زدن، (چشم) بسته و باز کردن (رجوع شود به: wink و blink)، چشمک زدن بویژه در مورد ستارگان

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: twinkles, twinkling, twinkled
(1) تعریف: to shine with an intermittent or flickering light, as a star.
مترادف: blink, flicker, sparkle, wink
مشابه: flash, glimmer, glint, glisten, glitter, shimmer, shine

(2) تعریف: to be bright or shine, as with enjoyment or amusement.
مترادف: light up, sparkle
مشابه: blaze, brighten, glitter, glow, radiate, scintillate, shine

- Her eyes twinkle when she laughed.
[ترجمه شان] هنگامی که او میخندید چشم هایش برق میزد .
|
[ترجمه گوگل] وقتی می خندید چشمانش برق می زند
[ترجمه ترگمان] وقتی می خندید چشم هایش برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to flicker or sparkle in the light, as a gem or other shiny object.
مترادف: glitter, sparkle
مشابه: dazzle, flicker, scintillate
اسم ( noun )
(1) تعریف: a brief gleam of light; flicker.
مترادف: blink, flicker, scintillation, sparkle, twinkling, wink
مشابه: flash, gleam, glimmer, glint, shimmer, spark

(2) تعریف: a look of amusement or delight in the eyes.
مشابه: radiance, sparkle

(3) تعریف: a very brief moment; twinkling.
مترادف: flash, flicker, instant, split second, trice, twinkling, wink
مشابه: blink, jiffy, minute, moment, second

جمله های نمونه

1. the twinkle of a distant star
سوسوی یک ستاره ی دوردست

2. the twinkle of victory in his eyes
درخشش حاکی از پیروزی در چشمان او

3. the deer disappeared in a twinkle
در یک چشم بر هم زدن آهو ناپدید شد.

4. At night, lights twinkle in distant villages across the valleys.
[ترجمه گوگل]در شب، چراغ ها در روستاهای دور در سراسر دره ها چشمک می زنند
[ترجمه ترگمان]شب ها چراغ ها در روستاهای دور از دره ها چشمک می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The star seemed to twinkle hope to us.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که ستاره برای ما چشمک می زند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که ستاره به ما امید چشمک می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She has an amused twinkle in her eye.
[ترجمه گوگل]او یک برق سرگرم کننده در چشمانش دارد
[ترجمه ترگمان]در چشمانش برق شیطنت آمیزی به چشم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was holding the phone with a mischievous twinkle in his eye.
[ترجمه گوگل]گوشی را با برقی شیطنت آمیز در چشمانش گرفته بود
[ترجمه ترگمان]او گوشی را با برقی شریرانه در چشمش نگه داشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The black sky was strewn with twinkle stars.
[ترجمه گوگل]آسمان سیاه پر از ستاره های چشمک زن بود
[ترجمه ترگمان]آسمان سیاه با ستاره های درخشان پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The incident was over in a twinkle.
[ترجمه گوگل]این حادثه در یک چشمک به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]این واقعه در یک لحظه روشن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The twinkle of distant town lights was very beautiful.
[ترجمه گوگل]چشمک چراغ های شهر دور بسیار زیبا بود
[ترجمه ترگمان]برق چراغ های دوردست شهر بسیار زیبا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He looked at me with a twinkle in his eye.
[ترجمه گوگل]با برق چشمی به من نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]با برقی در چشم به من نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We could see the twinkle of the harbour lights in the distance.
[ترجمه گوگل]چشمک چراغ های بندر را از دور می دیدیم
[ترجمه ترگمان]از دور برق چراغ های لنگرگاه را می دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His eyes were bright blue with a roguish twinkle in them.
[ترجمه گوگل]چشمانش آبی روشن بود که درخشش بدی در آنها داشت
[ترجمه ترگمان]چشمانش آبی روشن با برق شیطنت امیزی در آن ها می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. From the twinkle in her eyes we know she is joking.
[ترجمه گوگل]از برق چشمانش می دانیم که دارد شوخی می کند
[ترجمه ترگمان]از برق چشمان او می دانیم که او دارد شوخی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She saw her mother's eyes twinkle with amusement.
[ترجمه گوگل]چشمان مادرش را دید که از سرگرمی برق می زند
[ترجمه ترگمان]چشمان مادرش را دید که با شادی برق می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چشمک (اسم)
blink, twinkle, wink, eyewink

بارقه (اسم)
spark, twinkle, lightning, spunkie

تلاءلو (اسم)
twinkle

چشمک زدن (فعل)
bat, sparkle, blink, twinkle, wink, winkle, nictitate

برق زدن یا تکان تکان خوردن (فعل)
twinkle

انگلیسی به انگلیسی

• sparkle, flicker, faint uneven light; amount of time it takes to wink; wink (archaic)
sparkle, produce a flickering light; (usually of the eyes) to be bright with pleasure or joy; move quickly and lightly on one's feet; blink, wink (archaic)
if a star or a light twinkles, it shines with an unsteady light.
if your eyes twinkle, they show that you are amused or excited. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. she noticed a twinkle in his eye at the suggestion.
see also twinkling.

پیشنهاد کاربران

Sparkle
ملکا نام چه شهری است
چشمک زدن
درخشش , برق ؛ درخشیدن
– The twinkle of the stars
– The twinkle of victory in his eyes
– Her eyes twinkle when she laughed
– The lights of the town twinkled in the distance
برق نگاه
برق زدن چشم
his eyes were little and overshadowed by heavy eyebrows; I could see them twinkle when he spoke
https://worldfolklore. net/index. php/2020/10/28/the - burglars - ghost/
برق چشمها
برق شادی
معشوقه ( دختر جوان )
( درخشیدن چشم ها و ) خوشحال بودن
twinkling blue eyes
Her eyes twinkled with merriment.
His mother twinkled at him over her teacup.

بپرس