unbeknownst

/ənbiˈnoʊnst//ˌʌnbɪˈnəʊnst/

معنی: نادانسته، بنامعلوم، مجهول
معانی دیگر: unbeknown نادانسته، خارج از معلومات شخصی

جمله های نمونه

1. Unbeknownst to her father, she began taking dancing lessons.
[ترجمه آرش] بدون اینکه پدرش اطلاعی داشته باشه در کلاسهای رقص شرکت میکرد.
|
[ترجمه گوگل]بدون اینکه پدرش بداند، او شروع به درس رقص کرد
[ترجمه ترگمان]و بعد از این که آن ها را با پدرش آشنا کرد، شروع به رقصیدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. But unbeknownst to her, he had continued to write some checks.
[ترجمه گوگل]اما بدون اینکه او بداند، به نوشتن چند چک ادامه داده بود
[ترجمه ترگمان]اما بدون اینکه به او نگاه کند، به نوشتن چند تا چک ادامه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Unbeknownst to him, a Blue hunter-killer team was perched less than two miles away -- under cover and undetected.
[ترجمه گوگل]بدون اینکه او بداند، یک تیم قاتل شکارچی آبی در کمتر از دو مایلی دورتر نشسته بودند - زیر پوشش و کشف نشده بودند
[ترجمه ترگمان]و بدون توجه به اطلاع او، یک تیم شکاری آبی کم تر از دو مایل دورتر، تحت پوشش و پنهان شدن قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Unbeknownst to us, they cut themselves off from interaction that could help them develop a sense of reality.
[ترجمه گوگل]بدون اینکه ما بدانیم، آنها خود را از تعاملی که می تواند به آنها در ایجاد حس واقعیت کمک کند، قطع کردند
[ترجمه ترگمان]اما بدون اطلاع ما، آن ها خود را از تعامل جدا می کنند که می تواند به آن ها کمک کند تا مفهوم واقعیت را توسعه دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. And he was now teaching young Patsy, unbeknownst to his elder brothers, the rudiments of the noble art of self-defence.
[ترجمه گوگل]و او اکنون به پتسی جوان، بدون اطلاع برادران بزرگترش، مبانی هنر نجیب دفاع از خود را آموزش می داد
[ترجمه ترگمان]و اکنون داشت به پتسی جوان یاد می داد که در مقابل برادر بزرگ ترش، آثار هنری اصیل دفاع از خود را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Unbeknownst to the public, he was involved in covering up the scandal that was to rock the nation.
[ترجمه گوگل]او بدون اطلاع مردم در سرپوش گذاشتن بر رسوایی که قرار بود ملت را تکان دهد دست داشت
[ترجمه ترگمان]بدون اطلاع عموم مردم، او در پوشش رسوایی ای که قرار بود کشور را راک کند دخالت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. For in accepting promotion to manager, unbeknownst to the new managers, they did more than consent to new job responsibilities.
[ترجمه گوگل]زیرا در پذیرش ارتقاء به سمت مدیر، بدون اطلاع مدیران جدید، آنها بیش از رضایت به مسئولیت های شغلی جدید انجام دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای پذیرش مدیر، بدون اینکه متوجه مدیران جدید شوند، بیش از رضایت به مسئولیت های شغلی جدید دست یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Unbeknownst to Wiener, he was not the first modern scientist to reactivate this word.
[ترجمه گوگل]وینر بدون اطلاع او اولین دانشمند مدرنی نبود که این کلمه را دوباره فعال کرد
[ترجمه ترگمان]اما وینر بدون اطلاع قبلی، اولین دانشمند مدرن نبود که این کلمه را دوباره فعال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Laura dated Tom first, and, unbeknownst to the gilded Waspy bride, has for years sustained an intimacy with the groom-to-be.
[ترجمه گوگل]لورا ابتدا با تام قرار گرفت، و بدون اطلاع عروس واسپی طلایی، سال ها با داماد آینده صمیمیت برقرار کرده است
[ترجمه ترگمان]لورا اول با تام قرار گذاشته بود و بدون اینکه به عروس Waspy طلایی وارد شود، سال ها دوستی با داماد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. MS recently finished in the USA, and unbeknownst to the owners of her sire - she carries a white great-great grandmother in her pedigree.
[ترجمه گوگل]ام اس اخیراً در ایالات متحده به پایان رسیده است، و صاحبان پدرش از او مطلع نیستند - او یک مادربزرگ سفیدپوست را در شجره نامه خود حمل می کند
[ترجمه ترگمان]MS اخیرا در آمریکا به پایان رسیده و بدون اینکه متوجه صاحبان of شود، یک مادربزرگ بزرگ و بزرگ را در شجره نامه خود حمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Unbeknownst to the patrons, the wine waiter is adjusting the dryness of the wines using the magic cufflinks.
[ترجمه گوگل]بدون اطلاع مشتریان، پیشخدمت شراب در حال تنظیم خشکی شراب ها با استفاده از دکمه سر دست جادویی است
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت شراب، بدون اطلاع مشتری، خشکی شراب ها را با استفاده از cufflinks جادویی تطبیق می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Unbeknownst to me[sentence dictionary], she made all the arrangements.
[ترجمه گوگل]بدون اینکه من بدانم [فرهنگ جملات]، او همه مقدمات را انجام داد
[ترجمه ترگمان]بدون اینکه من فرهنگ لغت را بگویم، او همه کارها را انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She had been ill for months, unbeknownst to the family.
[ترجمه گوگل]او ماه‌ها بود که بدون اطلاع خانواده بیمار بود
[ترجمه ترگمان]ماه ها بود که بیمار بود و بی خبر از خانواده اش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. One old woman mourning her foster daughter had, unbeknownst to me, told her husband to prepare me a bowl of noodles while I was interviewing her.
[ترجمه گوگل]یکی از پیرزنی که در سوگ دختر خوانده‌اش بود، بی‌آنکه من بدانم، به شوهرش گفت که در حین مصاحبه با او یک کاسه رشته برای من آماده کند
[ترجمه ترگمان]یک پیرزن عزادار که دختر foster داشت، بدون اینکه متوجه من شود، به شوهرش گفت که برای من یک کاسه ماکارونی درست کند در حالی که داشتم با او مصاحبه می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Unbeknownst to his foreign policy advisers, Nixon was already preoccupied with the unraveling of Watergate.
[ترجمه گوگل]نیکسون بدون اطلاع مشاوران سیاست خارجی خود، از قبل درگیر ماجرای واترگیت بود
[ترجمه ترگمان]اما نیکسون بدون توجه به مشاوران سیاست خارجی خود، پیش از این درگیر حل مساله واترگیت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نادانسته (صفت)
unbeknown, unbeknownst

بنامعلوم (قید)
unbeknownst

مجهول (قید)
unbeknownst

انگلیسی به انگلیسی

• unknown, without knowledge

پیشنهاد کاربران

از روی جهل، به واسطه ی جهل
unbeknownst/unbeknown to someone
without a particular person knowing
بدون اطلاع و خبر کسی
Unbeknownst to me, he had rented out the apartment while I was away
Unbeknownst to me, my friends had planned a surprise party for my birthday
...
[مشاهده متن کامل]

Unbeknown to the public, the company had been struggling financially for years
Unbeknownst to her parents, the teenager had been sneaking out at night

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/unbeknownst
بی خبر از، بی اطلاع از
مچهول، نا معلوم، ناشناخته ( برای خود ) ،
بدون اینکه ( خودت/ خودش/ . . . ) بدانی/ بداند. . . )

بپرس