unexpectedly

/ˌʌn.ɪkˈspek.tɪd.li//ˌʌnɪksˈpɛktɪdli/

ناگهان، غفلت، بطور غیر مترقبه

جمله های نمونه

1. our forces were unexpectedly flanked by enemy tanks
نیروهای ما غفلتا توسط تانک های دشمن محاصره شد.

2. The terrorists were killed when their bomb detonated unexpectedly.
[ترجمه گوگل]تروریست ها زمانی که بمب آنها به طور غیر منتظره منفجر شد کشته شدند
[ترجمه ترگمان]تروریست ها زمانی کشته شدند که بمب آن ها به طور غیرمنتظره ای منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The train stopped unexpectedly and we were jolted forwards.
[ترجمه گوگل]قطار به طور غیرمنتظره ای متوقف شد و ما به سمت جلو تکان خوردیم
[ترجمه ترگمان]قطار به طور غیر منتظره ای توقف کرد و ما به جلو حرکت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Having to pay out unexpectedly for car repairs made a big hole in my savings.
[ترجمه گوگل]مجبور به پرداخت غیرمنتظره برای تعمیرات ماشین بودم، حفره بزرگی در پس انداز من ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]مجبور شدن به خاطر تعمیرات اتومبیل باعث ایجاد حفره بزرگی در پس انداز من شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The champion was unexpectedly knocked out in the first round.
[ترجمه گوگل]قهرمان به طور غیرمنتظره ای در راند اول حذف شد
[ترجمه ترگمان]قهرمان به طور غیر منتظره ای در اولین دور ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I happened on him in the street unexpectedly.
[ترجمه گوگل]به طور غیرمنتظره ای در خیابان روی او اتفاق افتاد
[ترجمه ترگمان]من تصادفا او را در خیابان دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The host attacked the city unexpectedly.
[ترجمه گوگل]میزبان به طور غیرمنتظره ای به شهر حمله کرد
[ترجمه ترگمان]میزبان به طور غیرمنتظره ای به شهر حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Moss had clamped an unexpectedly strong grip on his arm.
[ترجمه گوگل]ماس به طور غیرمنتظره‌ای محکم به بازویش فشار داده بود
[ترجمه ترگمان]ماس به طور غیر منتظره ای بازویش را چنگ زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She unexpectedly came into a fortune when her cousin died.
[ترجمه گوگل]او به طور غیرمنتظره ای با مرگ پسر عمویش به ثروت رسید
[ترجمه ترگمان]وقتی دختر عموش مرد، به طور غیر منتظره پول دار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His financial problems were compounded when he unexpectedly lost his job.
[ترجمه گوگل]مشکلات مالی او زمانی تشدید شد که به طور غیرمنتظره ای کارش را از دست داد
[ترجمه ترگمان]مشکلات مالی او زمانی پیچیده تر شد که او به طور غیر منتظره ای شغل خود را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The car drew out unexpectedly and almost caused an accident.
[ترجمه گوگل]ماشین به طور غیرمنتظره ای بیرون آمد و تقریباً تصادف کرد
[ترجمه ترگمان]ماشین به طور غیر منتظره بیرون کشیده شد و تقریبا باعث تصادف شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The volcano unexpectedly blew up early in the morning.
[ترجمه گوگل]این آتشفشان در اوایل صبح به طور غیرمنتظره ای منفجر شد
[ترجمه ترگمان]یک کوه آتشفشان به طور غیر منتظره صبح زود منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She panics when people pop in unexpectedly, rushing round plumping cushions.
[ترجمه گوگل]وقتی مردم به طور غیرمنتظره ای وارد می شوند و با عجله از بالش های پرپشت می زنند، وحشت می کند
[ترجمه ترگمان]وقتی مردم به طور غیر منتظره سر و صدا می کنند، وحشت زده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The device detonated unexpectedly.
[ترجمه گوگل]دستگاه به طور غیرمنتظره ای منفجر شد
[ترجمه ترگمان]این دستگاه به طور غیرمنتظره ای منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Not unexpectedly, most local business depends on tourism.
[ترجمه گوگل]نه به طور غیرمنتظره، بیشتر مشاغل محلی به گردشگری بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]به طور غیر منتظره، اغلب کسب وکار داخلی به گردشگری بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in an unexpected manner, in an unpredictable manner, surprisingly

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : unexpectedness
✅️ صفت ( adjective ) : unexpected
✅️ قید ( adverb ) : unexpectedly
همینجوری
الکی
ناغافل
Out of the blue=unexpectedly
یهوویی، غیزمنتظره ✓✓
suddenly, ناگهان

غیرمنتظره
Suprising/suddenly
ناگهانی
به طرز دور از انتظار و ناگهانی
بصورت غیر مترقبه/غیرمنتظره
They are studying what happens to people who unexpectedly win a lot of money
ناگهانی - برخلاف انتظار
به طور غیر منتظره
برخلاف انتظار، یکمرتبه
quickly or suddenly
surprising; suddenly
برخلاف انتظار
ناگهان
suddenly
ناگهانی

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس