unload

/ʌnˈloʊd//ʌnˈləʊd/

معنی: خالی کردن، بار خالی کردن، خالی کردن - تخلیه کردن
معانی دیگر: باراندازی کردن، (بار را) تخلیه کردن، (گلوله ی سلاح گرم را) در آوردن، تهی کردن، (از شر چیزی) خلاص شدن، قالب کردن، (اندوه یا مشکلات و غیره را) بروز دادن، سر کسی خالی کردن، بیرون ریختن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unloads, unloading, unloaded
(1) تعریف: to remove the load from.
متضاد: lade, load, stow
مشابه: empty, unburden

- Unload the truck when it arrives.
[ترجمه گوگل] وقتی کامیون رسید آن را تخلیه کنید
[ترجمه ترگمان] کامیون رو تخلیه کنید وقتی که برسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to discharge or remove (a cargo or the like).
متضاد: load
مشابه: discharge

- Unload the bricks last.
[ترجمه گوگل] آخر آجرها را خالی کنید
[ترجمه ترگمان] last رو تخلیه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to remove the charges from (a firearm).
متضاد: load

(4) تعریف: to unburden oneself of.

(5) تعریف: to dispose of by selling cheaply or at a loss.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to unload something.
متضاد: lade, load
مشابه: discharge

جمله های نمونه

1. it takes five days to unload this ship
باراندازی این کشتی پنج روز طول می کشد.

2. we were taught how to load and unload a field gun
به ما یاد داده اند چگونه در توپ صحرایی گلوله بگذاریم و گلوله ی آن را خارج کنیم.

3. Unload everything from the boat and clean it thoroughly.
[ترجمه کوروش شفیعی] تمام بار قایق را خالی کنید و آن را کلاً تمیز کنید. ❤️
|
[ترجمه گوگل]همه چیز را از قایق تخلیه کنید و آن را به طور کامل تمیز کنید
[ترجمه ترگمان]همه چیز رو از قایق تخلیه کنید و کاملا تمیزش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She began to unload her troubles on her mother.
[ترجمه گوگل]او شروع به خالی کردن مشکلات خود از مادرش کرد
[ترجمه ترگمان]شروع به خالی کردن مشکلاتش با مادرش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. America might be able to unload more of its grain abroad.
[ترجمه گوگل]آمریکا ممکن است بتواند غلات بیشتری را در خارج از کشور تخلیه کند
[ترجمه ترگمان]آمریکا ممکن است بتواند حجم بیشتری از گندم خود را در خارج از کشور تخلیه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don't let him unload his problems onto you.
[ترجمه کوروش شفیعی] به او اجازه نده مشکلاتش را روی تو تخلیه کند. ❤️
|
[ترجمه گوگل]به او اجازه ندهید مشکلاتش را روی شما خالی کند
[ترجمه ترگمان]نذار مشکلاتش رو به تو خالی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The stevedores'work is to load and unload ships.
[ترجمه گوگل]کار خدمه بارگیری و تخلیه کشتی است
[ترجمه ترگمان]کار stevedores بارگیری و تخلیه کشتی ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This isn't a suitable place to unload the van.
[ترجمه گوگل]اینجا جای مناسبی برای تخلیه ون نیست
[ترجمه ترگمان]این مکان مناسبی برای خالی کردن ون نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They want to unload the stocks on the market.
[ترجمه گوگل]آنها می خواهند سهام را در بازار تخلیه کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند سهام بازار را تخلیه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The truck driver was waiting to unload.
[ترجمه گوگل]راننده کامیون منتظر تخلیه بار بود
[ترجمه ترگمان]راننده وانت آماده خالی کردن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Do you mind if I unload the children onto you this afternoon?
[ترجمه گوگل]آیا مشکلی ندارید که بچه ها را امروز بعدازظهر روی شما پیاده کنم؟
[ترجمه ترگمان]اشکالی نداره امروز بعد از ظهر بچه ها رو خالی کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If we don't unload it soon, the grain will start rotting in the silos.
[ترجمه گوگل]اگر زود آن را تخلیه نکنیم، دانه ها در سیلوها شروع به پوسیدگی می کنند
[ترجمه ترگمان]اگر به زودی آن را تخلیه نکنیم، گندم در انبارها در حال پوسیدن خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Everyone helped to unload the luggage from the car.
[ترجمه گوگل]همه کمک کردند تا چمدان را از ماشین تخلیه کنند
[ترجمه ترگمان]همه به تخلیه چمدان از ماشین کمک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Investors continued to unload technology stocks Thursday.
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاران به تخلیه سهام فناوری روز پنجشنبه ادامه دادند
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاران در روز پنج شنبه به خالی کردن سهام فن آوری ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They want to unload their shares at the right price.
[ترجمه گوگل]آنها می خواهند سهام خود را با قیمت مناسب تخلیه کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند سهم خود را در قیمت مناسب تخلیه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خالی کردن (فعل)
free, empty, hollow, purge, aspirate, unload, discharge, vent, deplete, evacuate, dump, eviscerate, vacate, disgorge

بار خالی کردن (فعل)
unload

خالی کردن - تخلیه کردن (فعل)
unload

تخصصی

[ریاضیات] بی بار کردن، خالی کردن، تخلیه ی بار، پیاده کردن

انگلیسی به انگلیسی

• disburden, empty, unpack; give outlet to (feelings, etc.)
to unload goods from a vehicle means to remove them.

پیشنهاد کاربران

در مورد کار میشه شانه خالی کردن
برای اتوبوس و مترو و دیگر وسایل حمل و نقل عمومی به معنای پیاده شدن یا پیاده کردن مسافرین می باشد.
اگر مفید بود لطفاً لایک کنید ❤️
بار خالی کردن
تخلیه ( از طریق انتقال به تاسیسات دیگر )

بپرس