upstage

/əpˈsteɪdʒ//ˌʌpˈsteɪdʒ/

در عقب صحنه ی تئاتر، وابسته به عقب یا بالای صحنه، به طرف عقب صحنه، (به طور غرور آمیز) کناره گیر، نجوش، متفرعن، (تئاتر) توجه تماشاچیان را منحصرا به خود معطوف کردن، در عقب صحنهی تئاتر وابسته به عقب یا بالای صحنه

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: toward or in the rear part of the stage.

- The actor paced upstage.
[ترجمه گوگل] این بازیگر به سمت بالای صحنه رفت
[ترجمه ترگمان] بازیگر شروع به قدم زدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, pertaining to, or positioned in the rear part of the stage.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: upstages, upstaging, upstaged
(1) تعریف: to move upstage from (another actor), forcing him or her to turn away from the audience and thus diverting attention to oneself.

(2) تعریف: to outperform or overshadow (someone or something); draw attention from.

- The sensational crime upstaged the election on the evening news.
[ترجمه گوگل] جنایت پر شور انتخابات را در اخبار شبانه به نمایش گذاشت
[ترجمه ترگمان] این جنایت هیجان انگیز، انتخابات را در اخبار عصرگاهی آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the rear part of the stage.

(2) تعریف: any stage position to the rear of one already referred to.

جمله های نمونه

1. The actor moved upstage away from the audience.
[ترجمه گوگل]این بازیگر در بالای صحنه از تماشاگران فاصله گرفت
[ترجمه ترگمان]بازیگر upstage را از حضار دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They're much too upstage for us these days.
[ترجمه گوگل]آنها این روزها برای ما خیلی در بالای صحنه هستند
[ترجمه ترگمان]این روزها برای ما خیلی upstage
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Upstage and right of centre, Robert Morris stands with his back to the audience.
[ترجمه گوگل]رابرت موریس در بالای صحنه و سمت راست مرکز، با پشت به تماشاگران ایستاده است
[ترجمه ترگمان]\"رابرت موریس\" (Robert موریس)با پشت به جمعیت می ایستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They slowly moved from upstage left into the centre.
[ترجمه گوگل]آنها به آرامی از بالای صحنه به سمت چپ به مرکز حرکت کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها به آرامی از upstage به سمت مرکز حرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He looks upstage to where the body is lying.
[ترجمه گوگل]او در بالای صحنه به جایی که جسد خوابیده است نگاه می کند
[ترجمه ترگمان]او به نقطه ای که بدن در آن دراز کشیده، نگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He tried to upstage his boss at the meeting.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد در جلسه رئیس خود را از صحنه بیدار کند
[ترجمه ترگمان] اون سعی کرد رئیسش رو توی جلسه بذاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He enters upstage, makes a small arc and leaves by the same side, a few feet downstage.
[ترجمه گوگل]او وارد بالا صحنه می شود، یک قوس کوچک ایجاد می کند و از همان سمت، چند فوت پایین تر از صحنه خارج می شود
[ترجمه ترگمان]او وارد upstage می شود، یک قوس و برگ کوچک در یک طرف ایجاد می کند، چند متر جلوتر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The lid opened upstage so all the sound was thrown up the back wall.
[ترجمه گوگل]درب در بالای صحنه باز شد بنابراین تمام صدا به دیوار پشتی پرتاب شد
[ترجمه ترگمان]در صندوق باز شد و همه صدا از دیوار عقب افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Position a camera upstage.
[ترجمه گوگل]یک دوربین را در بالای صحنه قرار دهید
[ترجمه ترگمان]موقعیت دوربین را تثبیت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Graham relished the opportunity to upstage Chelsea and found in the talented Russell the width to dominate the game from midfield.
[ترجمه گوگل]گراهام از این فرصت برای بالا بردن چلسی لذت برد و در راسل بااستعداد، عرضی یافت که از خط میانی بر بازی مسلط شود
[ترجمه ترگمان]گراه ام از این فرصت استفاده کرد تا چلسی را ترک کند و در راسل با استعداد برای تسلط بر بازی از میانه بازی پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The dancers were directed to move upstage.
[ترجمه گوگل]رقصندگان هدایت شدند تا به بالای صحنه حرکت کنند
[ترجمه ترگمان]به رقصندگان دستور داده شد که upstage را حرکت دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For example, a bassist who stands upstage left and sings as well.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، یک نوازنده باس که در سمت چپ بالای صحنه می ایستد و همچنین آواز می خواند
[ترجمه ترگمان]برای مثال، یک نوازنده گیتار که upstage را ترک کرده و آواز می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An interpreter must n't upstage the speaker.
[ترجمه گوگل]مترجم نباید سخنران را از صحنه بیدار کند
[ترجمه ترگمان]مترجم باید سخنران باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She crossed to the upstage chair forcing the lead to turn his back to the audience.
[ترجمه گوگل]او به سمت صندلی بالای صحنه رفت و رهبر را مجبور کرد که پشت خود را به تماشاچیان برگرداند
[ترجمه ترگمان]از روی صندلی بلند بالا رفت تا نقش خود را به جمعیت باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Can anybody tell me what the difference between upstage and downstage is?
[ترجمه گوگل]آیا کسی می تواند به من بگوید که تفاوت بین upstage و downstage چیست؟
[ترجمه ترگمان]کسی میتونه بهم بگه بین \"upstage\" و \"downstage\" چه فرقی داره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[سینما] عقب صحنه

انگلیسی به انگلیسی

• move upstage causing another actor to turn his back to the audience (theatre); draw attention away from another, steal the show; treat someone haughtily
snobbish, arrogant, haughty (informal); pertaining to the rear of the stage (theater)
if someone upstages you, they draw attention away from you by being more attractive or interesting.

پیشنهاد کاربران

upstage ( هنرهای نمایشی )
واژه مصوب: پس‏صحنه
تعریف: قسمت پسین صحنۀ نمایش
Upstage sb یعنی ثابت کردن برتری - بیشتر درخشیدن نسبت به اون فرد - توجه رو از کسی برداشتن و روی خود گذاشتن
حواس کسی را از فرد مهمی پرت کردن. Outshine
they were totally upstaged by their costar in the film
تحت الشعاع قرار دادن، به حاشیه راندن، در انجام کاری بهتر و موفق تر عمل کردن، تفوق یافتن، توجهات را از دیگران گرفتن و به خود معطوف کردن.
They were totally upstaged by their co - star in the film
آنها توسط همبازی شان در فیلم، کاملا به حاشیه رانده شدند. ( همبازی آنها در فیلم، همه توجهات را کاملا به خودش معطوف کرده بود )
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس