urge

/ˈɜːrdʒ//ɜːdʒ/

معنی: انگیزش، مناسبت، اصرار کردن، ابرام کردن، تسریع شدن، با اصرار وادار کردن، انگیختن
معانی دیگر: خواستار شدن، (با اصرار) خواستن، تاکیدکردن، فشار آوردن، وادار کردن، قبولاندن، پذیراندن، برآن داشتن، (با فشار یا تهدید و غیره) راندن، تازاندن، دواندن، تمایل شدید، میل (شدید)، اشتیاق

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: urges, urging, urged
(1) تعریف: to push or drive forward or onward.
مترادف: drive
مشابه: goad, impel, press, prod, propel, push, spur

- We urged the horses along.
[ترجمه علیرضا] ما همراه اسب ها به جلو تاختیم
|
[ترجمه فاطمه] ما اسبها را به جلو تاختیم.
|
[ترجمه الهام قدوسی] ما اسبها را به جلو دواندیم.
|
[ترجمه King mahdiar] ما اسب ها را به جلو راندیم.
|
[ترجمه گوگل] اسب ها را همراهی کردیم
[ترجمه ترگمان] اسب ها را به راه خود ادامه دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to prompt, strongly encourage, or try to persuade to take up a course of action.
مشابه: adjure, admonish, advise, beseech, coax, encourage, entreat, exhort, lobby, move, plead with, press, pressure, prompt, push, spur on

- His girlfriend urged him to go back to his studies at the university.
[ترجمه الهام قدوسی] دوست دخترش او را به ادامه تحصیلات دانشگاهی اش ترغیب کرد.
|
[ترجمه گوگل] دوست دخترش از او خواست که به تحصیلاتش در دانشگاه بازگردد
[ترجمه ترگمان] دوست دخترش از او خواست تا به تحصیلاتش در دانشگاه ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He urged her to see a doctor immediately.
[ترجمه Sina] او ( جنس مذکر ) از او خواست که به دکتر برود . ( دکتر را ببیند )
|
[ترجمه :-)] او از اوخواست تا سریعا به دکتر مراجعه کند
|
[ترجمه وایبی] او وی را وادار کرد که فورا به یک دکتر مراجعه کند
|
[ترجمه Khalid Elham] پسر دختر را وادار کرد که به اسرع وقت به یک دکتر مراجعه کند.
|
[ترجمه گوگل] او از او خواست که فوراً به پزشک مراجعه کند
[ترجمه ترگمان] به او اصرار کرد که فورا دکتر را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her lawyer urged her not to make a decision too quickly.
[ترجمه Sina] وکیلش از او خواست تا تصمیم عجولانه نگیرد ( خیلی زود تصمیم نگیرد )
|
[ترجمه گوگل] وکیل او از او خواست که خیلی سریع تصمیم نگیرد
[ترجمه ترگمان] وکیلش به او توصیه کرد که خیلی زود تصمیم نگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to advocate or demand earnestly or emphatically.
مترادف: advocate, counsel
مشابه: admonish, advise, back, champion, compel, demand, encourage, entreat, recommend

- We urge your participation in this new program.
[ترجمه علی اکبر منصوری] ما اصرار بر شرکت شما در این برنامه جدید داریم.
|
[ترجمه مرتضی] ما خواستار حضور شما در این برنامه جدید هستیم.
|
[ترجمه گوگل] ما از شما تقاضا داریم در این برنامه جدید شرکت کنید
[ترجمه ترگمان] ما از مشارکت شما در این برنامه جدید نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Authorities urged caution today after two armed men escaped from a nearby prison.
[ترجمه علی اکبر منصوری] مقامات امروز تاکید بر احتیاط داشتند پس از اینکه دو مرد مسلح از یک زندان در این نزدیکی فرار کردند.
|
[ترجمه علیرضا] مسئولین ( زندان ) امروز بعد از اینکه دو مرد مسلح از زندانی در این نزدیکی فرار کردند اعلام هشدار دادند
|
[ترجمه گوگل] مقامات امروز پس از فرار دو مرد مسلح از زندان مجاور، احتیاط کردند
[ترجمه ترگمان] مقامات امروز بعد از اینکه دو مرد مسلح از یک زندان مجاور فرار کردند احتیاط کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Health officials urged that everyone in the area be vaccinated immediately.
[ترجمه علی اکبر منصوری] مقامات بهداشتی خواستار آن شدند که همه در این ناحیه بلافاصله واکسینه شوند.
|
[ترجمه گوگل] مقامات بهداشتی تاکید کردند که همه افراد حاضر در منطقه فورا واکسینه شوند
[ترجمه ترگمان] مقامات بهداشتی خواستار واکسینه شدن همه افراد در این منطقه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to exert an impelling force.
مشابه: push

(2) تعریف: to recommend earnestly; press an argument or claim.
مشابه: exhort
اسم ( noun )
مشتقات: urgingly (adv.), urger (n.)
(1) تعریف: the act or process of urging.
مشابه: impulsion, instigation, prompting, push

(2) تعریف: an involuntary or natural impulse or desire to do something.
مترادف: drive
مشابه: craving, desire, impulse, inclination, itch, longing, proclivity, propensity, yearning, yen

جمله های نمونه

1. urge on
ترغیب کردن،سرغیرت آوردن

2. a certifiable urge to torture
میل جنون آمیز به زجر دادن

3. let me urge this thought upon you
بگذار این اندیشه را به تو بقبولانم.

4. i had the urge to leave right away
به من مسجل شد که باید زود بروم.

5. you must resist the urge to smoke
باید در مقابل میل به سیگار کشیدن مقاومت کنی.

6. We urge you to adopt all necessary measures to guarantee people's safety.
[ترجمه علی اکبر منصوری] ما از شما تقاضامندیم که همه تدابیر لازم را برای تضمین امنیت مردم بکار بگیرید.
|
[ترجمه گوگل]ما از شما می خواهیم که تمام اقدامات لازم را برای تضمین امنیت مردم اتخاذ کنید
[ترجمه ترگمان]ما از شما می خواهیم که تمام اقدام های لازم برای تضمین امنیت مردم را انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The urge to look was almost overwhelming.
[ترجمه علی اکبر منصوری] تمایل به/اشتیاق به نگاه کردن تقریبا غیرقابل مقاومت بود/اجتناب ناپذیر بود.
|
[ترجمه گوگل]میل به نگاه کردن تقریباً طاقت فرسا بود
[ترجمه ترگمان]نیاز به نگاه کردن تقریبا طاقت فرسا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I felt an uncontrollable urge to scream.
[ترجمه علی اکبر منصوری] من یک اشتیاق مهار نشدنی برای فریاد زدن داشتم.
|
[ترجمه گوگل]میل غیرقابل کنترلی برای فریاد زدن احساس کردم
[ترجمه ترگمان]میل شدیدی به جیغ کشیدن داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I felt an irresistible urge to laugh.
[ترجمه علی اکبر منصوری] من یک انگیزه غیر قابل مقاومت برای خندیدن داشتم.
|
[ترجمه گوگل]میل غیر قابل مقاومتی برای خندیدن احساس کردم
[ترجمه ترگمان]بی اختیار به خنده افتادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I felt a sudden urge to smash the teapot against the wall.
[ترجمه علی اکبر منصوری] من یک تمایل ناگهانی برای زدن قوری به دیوار داشتم/ به یکباره میلم کشید قوری رو بکوبم به دیوار!
|
[ترجمه گوگل]ناگهان احساس کردم قوری را به دیوار بکوبم
[ترجمه ترگمان]ناگهان میل کردم قوری را به دیوار کوبیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I can never resist temptation/chocolate/the urge to laugh.
[ترجمه علی اکبر منصوری] من هرگز نمی توانم در برابر اغواگری، شکلات و میل به خندیدن مقاومت کنم.
|
[ترجمه گوگل]من هرگز نمی توانم در برابر وسوسه / شکلات / میل به خندیدن مقاومت کنم
[ترجمه ترگمان]من هرگز نمی توانم در مقابل وسوسه \/ شکلات \/ اصرار برای خندیدن مقاومت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She fought back the urge to run.
[ترجمه علی اکبر منصوری] او در مقابل میل به فرار مقاومت کرد/جلوی خودش را گرفت!
|
[ترجمه گوگل]او با میل به دویدن مبارزه کرد
[ترجمه ترگمان]در حالی که سعی می کرد فرار کند، مبارزه را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Julia had to subdue an urge to stroke his hair.
[ترجمه علی اکبر منصوری] جولیا مجبور بود اون اشتیاقی که برای نوازش موهای او داشت را سرکوب کند!
|
[ترجمه گوگل]جولیا مجبور شد میل به نوازش موهایش را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]جولیا مجبور بود میل کند موهایش را نوازش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I was overcome by an irresistible urge to cry.
[ترجمه گوگل]میل مقاومت ناپذیری برای گریه کردن بر من غلبه کرد
[ترجمه ترگمان]بی اختیار به گریه افتادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He had an urge to open a shop of his own.
[ترجمه گوگل]او اصرار داشت که برای خودش مغازه باز کند
[ترجمه ترگمان]میل داشت مغازه خود را باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She could hardly resist the urge to turn and run.
[ترجمه گوگل]او به سختی می‌توانست در برابر اصرار چرخیدن و دویدن مقاومت کند
[ترجمه ترگمان]به سختی می توانست مقاومت کند و فرار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انگیزش (اسم)
incitement, provocation, stimulation, animation, motivation, urge, inanition, fillip, incitation

مناسبت (اسم)
connection, reason, motive, urge, relation, relationship, persuasive, rapport

اصرار کردن (فعل)
urge, haggle, stick out, persist

ابرام کردن (فعل)
urge, importune

تسریع شدن (فعل)
quicken, urge

با اصرار وادار کردن (فعل)
urge

انگیختن (فعل)
stimulate, occasion, motive, fire, animate, incite, motivate, urge

انگلیسی به انگلیسی

• strong instinctual desire, drive; impulse, itch; act of urging
incite, provoke, goad; impel, encourage; plead; advise
if you have an urge to do or have something, you have a strong wish to do or have it.
if you urge someone to do something, you try hard to persuade them to do it.
if you urge a course of action, you strongly advise that it should be taken; a formal use.
if you urge someone on, you encourage them to do something.

پیشنهاد کاربران

erge میل شدید است، به نظرم بی تابی معادل خوبیه.
حامد آقا جباری گل،
سلام،
ممنون که این همه یادمان می دهید،
سوالی برام پیش اومد،
در توضیح لغت urge, تصویری که گذاشتید تناسبی با معنی قید شده تان به ذهن متبادر نمی کند،
من دنبال مطلبی بودم که به �urge incontinence� خوردم، به معنی اینکه در افراد دچار بی اختیاری ادراری به لحظه ای اطلاق می شود که فرد سریعاو قویا نیاز به دفع ادرار پیدا می کند،
...
[مشاهده متن کامل]

در عکسی که گذاشتید تا حدودی مفهوم� وای!الان نیاز به دستشویی دارم�, به ذهن می رسد، درست گفتم؟
اگر غیر از این است که بفرمایید قصه این عکس ذیل urge چیه؟
البته با اعتذار و احترام فراوان و اندکی مزاح.

تشویق کردن، الهام بخشیدن
مثال: She felt an urge to explore new opportunities.
او احساس تشویق به کاوش در فرصت های جدید کرد.
تاراندن، رم دادن.
گرایش، تمایل
ابرام، خواستن. شوق و وسوسه انجام کاری را داشتن
خواستن، تمنا کردن، اصرار کردن، راندن
urge = impel = force = push = to persuade
تمنّا
urge ( v, n ) =to try hard to persuade sb to do sth, e. g. Police are urging anyone who saw the accident to contact them immediately.
urge
اشتیاق سوزان
شوق وافر
نیاز مبرم
میل شدید
IMF conditionalities urged for tax hikes, debt reconstructing, increase in revenues, reduction in expenditures, and e elimination of subsidies, and sector specific tax exemptions.
صندوق بین المللی پول، طبق شروط اعلانی، خواستار اتخاذ اقداماتی در زمینه افزایش مالیات، بازتقسیط دیون، افزایش عایدات، کاهش مخارج، حذف یارانه ها و معافیت های مالیاتی در بخش های خاص شد.
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین
( شرایط صندوق، انجام فلان چیز را تصریح می کرد/ شرایط صندوق، مصرح بر انجام فلان چیز بود )

اضطرار
رانه
میل - تمایل
◀️ The urge to be single is strong in this one
مجبور کردن
خواستن
در دوحالت فعل و اسم
اسم :وسوسه
فعل :متقاعد کردن کسی برای انجام کاری
هوس کردن
مجاب کردن
حرص، ولع
urge ( n ) میل شدید؛ اشتیاق؛ کشش SYN desire
get an urge to do sth: هوای کاری به سر کسی زدن، میل شدیدی به کاری پیدا کردن
urge ( v ) فشار آوردن 2. سخت توصیه کردن، مُصرانه خواستن 2. ترغیب کردن
SYN encourage; force; advise
مطرح کردن
مصرانه ترغیب کردن
urge ( اعتیاد )
واژه مصوب: ویر
تعریف: تکانه ای کمابیش ناگهانی که فرد را به سوی اعمالی مانند نوشیدن الکل و مصرف مواد سوق می دهد
⁦✔️⁩ ( با اصرار ) خواستن،
خواستار شدن
Fuel supply crisis: 'No plans to bring in army to do driving' as minister 📍urges📍 people to stop panic buying
Skynews. com@
Meaning: To urge someone is to try very hard to get them to do something
Example: He urged them to believe his story
عطشِ دست یافتن یا رسیدن به چیزی
تمنا کردن
وسوسه ( میل زیاد به انجام کاری )
Verb:
To recommend ( something ) strongly
To advice
توصیه کردن . . .
سایق
اسم: تمایل، میل و اشتیاق ( شدید/وصف ناپذیر )
فعل: اصرار ورزیدن، مصر بودن
urge sb on sth: ترغیب کردن، فشار آوردن/تحت فشار قراردادن ( درمورد چیزی یا انجام کاری )
appeal
persuade
اصرار داشتن
نیاز شدید
( فعل ) درخواست کردن، تاکید کردن
مصرانه خواستن

تمایل، انگیزه، اشتیاق!
مثال:
The urge to destroy is also a creative urge
( Pablo Picasso )
انگیزه نابودکردن هم، یک انگیزه خلاقانه است!
( پابلو پیکاسو )
آرزو، میل زیاد، علاقه، حس خواستن، حس تشنگی، حس نیاز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٠)

بپرس