unacceptable

/ˌənækˈseptəbl̩//ˌʌnəkˈseptəbl̩/

غیر قابل قبول، نپذیرفتنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of acceptable.
متضاد: acceptable, fine
مشابه: ill, objectionable

- With all its grammatical errors, the paper is unacceptable and has to be revised.
[ترجمه گوگل] مقاله با تمام اشتباهات گرامری آن غیرقابل قبول است و باید اصلاح شود
[ترجمه ترگمان] با تمام خطاهای دستوری آن، این مقاله غیرقابل قبول است و باید بازنگری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Studies found unacceptable levels of cadmium in toys imported from China.
[ترجمه گوگل] مطالعات سطوح غیرقابل قبول کادمیوم را در اسباب بازی های وارداتی از چین نشان داد
[ترجمه ترگمان] مطالعات سطوح غیرقابل قبولی از کادمیم را در اسباب بازی های وارداتی از چین یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Such displays of emotion are considered unacceptable behavior in the workplace.
[ترجمه گوگل] چنین نمایش احساسات در محیط کار رفتار غیرقابل قبولی تلقی می شود
[ترجمه ترگمان] چنین displays از احساسات رفتار غیرقابل قبول در محیط کار محسوب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The cost of these proposed changes makes them unacceptable.
[ترجمه گوگل]هزینه این تغییرات پیشنهادی آنها را غیرقابل قبول می کند
[ترجمه ترگمان]هزینه این تغییرات پیشنهادی آن ها را غیرقابل قبول می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. That pronunciation is unacceptable in the south of Britain.
[ترجمه عرفان] این تلفظ در جنوب یریتانیا غیر قابل قبول است
|
[ترجمه گوگل]این تلفظ در جنوب بریتانیا غیرقابل قبول است
[ترجمه ترگمان]تلفظ این تلفظ در جنوب بریتانیا غیرقابل قبول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I found her attitude totally unacceptable.
[ترجمه گوگل]من رفتار او را کاملا غیرقابل قبول دیدم
[ترجمه ترگمان]طرز برخورد او کاملا غیرقابل پذیرش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. An unacceptable love needs no sorrow but time- sometime for forgetting. A badly-hurt heart needs no sympathy but understanding.
[ترجمه گوگل]یک عشق غیرقابل قبول نیازی به غم و اندوه ندارد، بلکه به زمان نیاز دارد - گاهی اوقات برای فراموش کردن قلبی که به شدت آسیب دیده نیازی به همدردی جز درک ندارد
[ترجمه ترگمان]عشق غیرقابل پذیرش هیچ دردی رو به جز زمان - یه زمانی برای فراموش کردن نداره یه قلب بد قلبی نیاز به همدردی و درک نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is totally unacceptable for children to swear.
[ترجمه گوگل]فحش دادن کودکان کاملا غیرقابل قبول است
[ترجمه ترگمان]برای کودکان کاملا غیرقابل قبول است که قسم بخورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Social deprivation is the unacceptable face of capitalism.
[ترجمه گوگل]محرومیت اجتماعی چهره ناپذیرفتنی سرمایه داری است
[ترجمه ترگمان]محرومیت اجتماعی چهره غیرقابل قبول سرمایه داری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Joanna left her husband because of his unacceptable behaviour.
[ترجمه گوگل]جوانا همسرش را به دلیل رفتار غیرقابل قبول او ترک کرد
[ترجمه ترگمان]جوانا به خاطر رفتار غیرقابل قبولی اش، شوهرش را ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Noise from the factory has reached an unacceptable level.
[ترجمه گوگل]سر و صدای کارخانه به حد غیرقابل قبولی رسیده است
[ترجمه ترگمان]آلودگی ناشی از کارخانه به سطحی غیرقابل قبول رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Most people would consider such risks wholly unacceptable.
[ترجمه گوگل]اکثر مردم چنین خطراتی را کاملاً غیرقابل قبول می دانند
[ترجمه ترگمان]اکثر مردم چنین ریسک هایی را کاملا غیرقابل قبول می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Manchester still suffers from urban blight and unacceptable poverty.
[ترجمه گوگل]منچستر همچنان از آسیب شهری و فقر غیرقابل قبول رنج می برد
[ترجمه ترگمان]منچستر همچنان از آسیب شهری و فقر غیرقابل قبول رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Such a solution would be quite unacceptable to the majority of people.
[ترجمه گوگل]چنین راه حلی برای اکثریت مردم کاملاً غیرقابل قبول خواهد بود
[ترجمه ترگمان]چنین راه حلی برای اکثریت مردم غیرقابل قبول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was debarred from the club for unacceptable behaviour.
[ترجمه گوگل]او به دلیل رفتار غیرقابل قبول از باشگاه محروم شد
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست برای رفتار غیرقابل قبولی از باشگاه اخراج شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is unacceptable from my point of view.
[ترجمه گوگل]این از دیدگاه من غیر قابل قبول است
[ترجمه ترگمان]این از نظر من غیرقابل قبول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A conventional war would still cause unacceptable devastation.
[ترجمه گوگل]یک جنگ متعارف همچنان باعث ویرانی غیرقابل قبول خواهد شد
[ترجمه ترگمان]یک جنگ معمولی همچنان باعث نابودی غیرقابل قبول خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It was socially unacceptable to discuss sex then.
[ترجمه گوگل]در آن زمان بحث در مورد جنسیت از نظر اجتماعی غیرقابل قبول بود
[ترجمه ترگمان]در آن زمان بحث درباره روابط جنسی از نظر اجتماعی غیرقابل قبول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] ناپذیرفتنی، غیر قابل قبول

انگلیسی به انگلیسی

• not acceptable, undesirable, not satisfactory
if something is unacceptable, you strongly disapprove of it and feel you cannot allow it to continue.

پیشنهاد کاربران

غیر قابل قبول، غیر قابل پذیرش، نامعقول
فرهنگ معاصر پویا؛ محمدرضا باطنی؛ دستیار: زهرا احمدی نیا؛ ویراست چهارم
چیزی که acceptable یا مورد قبول نیست
غیرقابل تحمل
قبول نکردنی
غیر قابل قبول
نامقبول
غیرقابل پذیرش

بپرس