unbearably

جمله های نمونه

1. I've always found her unbearably nosey.
[ترجمه رضا ابراهیمی] او همیشه برای من به طور غیر قابل تحملی فضول بوده.
|
[ترجمه گوگل]من همیشه او را دماغ غیرقابل تحملی می یافتم
[ترجمه ترگمان]من همیشه او را به طرز غیرقابل تحملی پیدا کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It was unbearably hot in the car.
[ترجمه گوگل]توی ماشین هوا گرم بود
[ترجمه ترگمان]در اتومبیل به طرز غیرقابل تحملی داغ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She found it unbearably painful to speak.
[ترجمه گوگل]برای او صحبت کردن به طرز غیرقابل تحملی دردناک بود
[ترجمه ترگمان]حرف زدن برایش دردناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. By the evening it had become unbearably hot.
[ترجمه گوگل]تا غروب هوا به طرز غیر قابل تحملی گرم شده بود
[ترجمه ترگمان]نزدیک غروب به طرز غیرقابل تحملی گرم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The office gets unbearably hot in summer.
[ترجمه گوگل]مطب در تابستان به طرز غیر قابل تحملی گرم می شود
[ترجمه ترگمان]در تابستان، دفتر به طرز غیرقابل تحملی داغ می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The sun was almost unbearably hot today.
[ترجمه گوگل]آفتاب امروز تقریباً غیرقابل تحمل بود
[ترجمه ترگمان]امروز خورشید تقریبا به شدت داغ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Cairo during/in August is unbearably hot and crowded.
[ترجمه گوگل]قاهره در ماه اوت به طرز غیر قابل تحملی گرم و شلوغ است
[ترجمه ترگمان]قاهره در طول ماه آگوست به طور غیرقابل تحملی داغ و شلوغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was so unbearably smug about winning.
[ترجمه گوگل]او به طور غیرقابل تحملی نسبت به برنده شدن خود راضی بود
[ترجمه ترگمان]او به طرز غیرقابل تحملی در مورد برنده شدن حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He's been unbearably smug since he gave up smoking.
[ترجمه گوگل]او از زمانی که سیگار را ترک کرد به طرز غیر قابل تحملی از خود راضی بود
[ترجمه ترگمان]از زمانی که سیگار را ترک کرده بود به طرز غیرقابل تحملی از خود بی خود شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Had she felt unbearably humiliated by the divorce?
[ترجمه گوگل]آیا او به دلیل طلاق احساس تحقیر غیر قابل تحملی کرده بود؟
[ترجمه ترگمان]آیا او از طلاق ناراحت شده بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was unbearably arrogant.
[ترجمه گوگل]او به طرز غیر قابل تحملی مغرور بود
[ترجمه ترگمان]او به طرز غیرقابل تحملی احساس غرور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His heat scorched her, and unbearably stretched nerves urged her to turn and put an end to this agony of wanting.
[ترجمه گوگل]گرمای او او را می سوزاند و اعصاب کشیده غیرقابل تحمل او را وادار می کرد که برگردد و به این عذاب خواستن پایان دهد
[ترجمه ترگمان]حرارت بدنش را سوزاند و به طرز غیرقابل تحملی او را ترغیب کرد تا برگردد و سرانجام به این درد دلش خاتمه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But already it was becoming unbearably hot.
[ترجمه گوگل]اما از قبل هوا به طرز غیرقابل تحملی گرم شده بود
[ترجمه ترگمان]اما اکنون به طرز غیرقابل تحملی گرم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The room had become unbearably hot to her.
[ترجمه گوگل]اتاق به طرز غیر قابل تحملی برای او داغ شده بود
[ترجمه ترگمان]اتاق به طرز غیرقابل تحملی داغ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Was this really Guido standing before her, looking unbearably handsome in a pale linen suit?
[ترجمه گوگل]آیا واقعاً این گیدو در مقابل او ایستاده بود و با کت و شلوار کتانی رنگ پریده به طرز غیرقابل تحملی خوش تیپ به نظر می رسید؟
[ترجمه ترگمان]آیا این Guido بود که جلو او ایستاده بود و به طرز غیرقابل تحملی در کت و شلوار pale زیبا به نظر می رسید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in an unbearable manner, intolerably, unendurably, insufferably

پیشنهاد کاربران

تحمل ناپذیز، تحمل نشدنی، دور از تاب و توان، بیش از حد آستانه تحمل.
به طور غیر قابل تحمل
غیر قابل تحمل

بپرس