unbounded

/ənˈbaʊndəd//ʌnˈbaʊndɪd/

معنی: نا محدود، بیکران
معانی دیگر: بی حد و حصر، بی مرز، لایتناهی، بی پایان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unboundedly (adv.), unboundedness (n.)
(1) تعریف: without limits or bounds; boundless.
متضاد: limited
مشابه: boundless, immeasurable

- unbounded space
[ترجمه گوگل] فضای نامحدود
[ترجمه ترگمان] فضای بیکران
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: without restraint or control.

- an unbounded passion
[ترجمه گوگل] یک اشتیاق بی حد و حصر
[ترجمه ترگمان] شور و شوق بی حد و حصر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. His advice was always sensible and his energy unbounded.
[ترجمه گوگل]توصیه های او همیشه معقول و انرژی او بی حد و حصر بود
[ترجمه ترگمان]توصیه او همیشه عاقلانه و انرژی نامحدود او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They paint a picture of unbounded horror and suffering.
[ترجمه گوگل]آنها تصویری از وحشت و رنج بی حد و حصر را ترسیم می کنند
[ترجمه ترگمان]تصویری از وحشت و عذاب را نقاشی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My affection for him was unbounded, and I only wished I could find the words to let him know.
[ترجمه گوگل]محبت من نسبت به او بی حد و حصر بود و فقط آرزو می کردم می توانستم کلماتی را پیدا کنم تا به او بفهمانم
[ترجمه ترگمان]علاقه من به او نامحدود بود و من فقط آرزو کردم که ای کاش می توانستم کلمات را برای او فاش کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Lonesome Street, loran field and unbounded vast body of water, these things which seem like some plain scene become the important carrier to the artist expressing her emotion.
[ترجمه گوگل]خیابان تنها، مزرعه لوران و آب بی‌کران، این چیزهایی که شبیه صحنه‌های ساده به نظر می‌رسند، حامل مهمی برای هنرمندی می‌شوند که احساساتش را بیان می‌کند
[ترجمه ترگمان]خیابان Lonesome، میدان loran و حجم بیکران آب، این چیزها که به نظر می رسد یک صحنه ساده به نظر می رسد یک حامل مهم برای هنرمند است که احساسات خود را بیان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The modern Plato an unbounded contempt for politicians and statesmen and party leaders.
[ترجمه گوگل]افلاطون مدرن تحقیر بی حد و مرزی برای سیاستمداران و دولتمردان و رهبران حزب است
[ترجمه ترگمان]افلاطون مدرن تحقیری بی حد نسبت به سیاستمداران و سیاستمداران و رهبران حزب دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The vast, the unbounded prospect lies before us. Bidding the lovely scenes at distance hail.
[ترجمه گوگل]چشم انداز وسیع و نامحدود در برابر ما قرار دارد پیشنهاد صحنه های دوست داشتنی در تگرگ از راه دور
[ترجمه ترگمان]چشم انداز پهناور و نامحدود ما در مقابل ما قرار دارد صحنه های دوست داشتنی رو از فاصله دور پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Charley's attentions to his former mistress were unbounded.
[ترجمه گوگل]توجه چارلی به معشوقه سابقش نامحدود بود
[ترجمه ترگمان]توجه چارلی نسبت به معشوق سابقش نامحدود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Keywords: post - tension process, unbounded prestressed; overlong concrete structure.
[ترجمه گوگل]واژه‌های کلیدی: فرآیند پس تنش، پیش تنیدگی نامحدود سازه بتنی بیش از حد طولانی
[ترجمه ترگمان]کلمات کلیدی: فرآیند بعد از تنش، prestressed نامحدود؛ ساختار بتن بزرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With an unbounded entry control, it is easy for users to enter invalid values.
[ترجمه گوگل]با یک کنترل ورودی نامحدود، وارد کردن مقادیر نامعتبر برای کاربران آسان است
[ترجمه ترگمان]با یک کنترل ورود نامحدود، استفاده از مقادیر نامعتبر برای کاربران آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Clearly each plane graph has exactly one unbounded face.
[ترجمه گوگل]واضح است که هر نمودار صفحه دقیقاً یک وجه نامحدود دارد
[ترجمه ترگمان]واضح است که هر نمودار هواپیما دقیقا یک چهره نامحدود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An unbounded primal problem has a dual problem that's not feasible!
[ترجمه گوگل]یک مشکل اولیه نامحدود یک مشکل دوگانه دارد که امکان پذیر نیست!
[ترجمه ترگمان]یک مشکل اصلی نامحدود یک مشکل دوگانه دارد که امکان پذیر نیست!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The older actor is unbounded in his praise for his co - star .
[ترجمه گوگل]بازیگر مسن تر در ستایش از همبازی خود بی حد و حصر است
[ترجمه ترگمان]بازیگر مسن در تحسین خود نسبت به his نامحدود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But, the Court continued, this discretion is not unbounded.
[ترجمه گوگل]اما، دادگاه ادامه داد، این اختیار بی حد و حصر نیست
[ترجمه ترگمان]اما دادگاه ادامه داد، این احتیاط نامحدود نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As such a singularity is approached, some physical quantities diverge and all observers feel unbounded tidal forces.
[ترجمه گوگل]با نزدیک شدن به چنین تکینگی، برخی از کمیت های فیزیکی واگرا می شوند و همه ناظران نیروهای جزر و مدی نامحدودی را احساس می کنند
[ترجمه ترگمان]با نزدیک شدن این نقطه تکین، برخی کمیت های فیزیکی از هم دور می شوند و همه ناظران احساس نیروی جزر و مدی را احساس می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In the flattering afterglow of Messines, Haig's confidence was unbounded.
[ترجمه گوگل]در درخشش متملق مسینز، اعتماد به نفس هیگ نامحدود بود
[ترجمه ترگمان]در the flattering of Messines، اعتماد Haig نامحدود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نامحدود (صفت)
wide, ageless, unlimited, infinite, unbounded, limitless, illimitable, unrestrained, unqualified, indeterminable

بیکران (صفت)
infinite, unbounded, vast, immense, indefinite, immeasurable

تخصصی

[برق و الکترونیک] بدون مرز، بیکران، نامحدود
[ریاضیات] بیکران

انگلیسی به انگلیسی

• not bounded, unlimited, boundless, unrestrained, uncontrolled
something that is unbounded has, or seems to have, no limits.

پیشنهاد کاربران

بی حد و حصر
اتصال نیافته
لجام گسیخته، افسارگسیخته

بپرس