unchain

/ʌnˈt͡ʃeɪn//ʌnˈt͡ʃeɪn/

معنی: از زنجیر و بندرها کردن
معانی دیگر: از زنجیر و بندرها کردن

جمله های نمونه

1. Angel's Unchain command has changed from place to place.
[ترجمه گوگل]فرمان Unchain Angel از مکانی به مکان دیگر تغییر کرده است
[ترجمه ترگمان]دستور Unchain (انجل)از جایی به مکان دیگر تغییر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He could as easily unchain the words of life as He could open prison doors and unbolt iron gates to set His servants free.
[ترجمه گوگل]او می‌توانست به آسانی کلمات زندگی را باز کند و درهای زندان را باز کند و درهای آهنی را باز کند تا بندگانش را آزاد کند
[ترجمه ترگمان]به آسانی می توانست کلمات زندگی را که می توانست دره ای زندان را باز کند و دره ای آهنین خود را آزاد کند تا خدمتکاران را آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Unchain your soul from hate, all you need is faith.
[ترجمه gh] روح خود را از نفرت پاک کنید؛تنها چیزی که نیاز دارید ایمان است
|
[ترجمه گوگل]روحت را از نفرت رها کن، تنها چیزی که نیاز داری ایمان است
[ترجمه ترگمان]روح تو را از نفرت پاک می کند تنها چیزی که نیاز داری ایمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They dumped some bread and jam on the end of my bed and unchained me as usual.
[ترجمه گوگل]کمی نان و مربا ریختند سر تختم و طبق معمول زنجیرم را باز کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها مقداری نان و مربا را روی تخت من انداختند و مثل همیشه مرا آزاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was as if the honest fellow had been commanded to unchain a tiger.
[ترجمه گوگل]گویی به آن شخص صادق دستور داده شده بود که زنجیر ببر را باز کند
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که این مرد شریف دستور داده بود ببر دش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When he saw my horse's breast fairly pushing the barrier, he did put out his hand to unchain it, and then sullenly preceded me up the causeway, calling, as we entered the court, - 'Joseph, take Mr.
[ترجمه گوگل]وقتی دید که سینه اسب من به اندازه کافی مانع را فشار می دهد، دستش را دراز کرد تا زنجیر آن را باز کند، و سپس با عبوس جلوی من رفت و وقتی وارد محوطه شدیم، صدا زد: «یوسف، آقا را بگیر
[ترجمه ترگمان]وقتی که سینه اسبم را نسبتا به دیوار فشار داد، دستش را دراز کرد تا آن را باز کند، و بعد با ترشرویی جلو من را گرفت و همان طور که وارد تالار شدیم، جوزف، آقای جوزف را ببر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Then I settled in to enjoy the next guest, the famous English rocker Joe Cocker, as he sang his latest hit, Unchain My Heart.
[ترجمه گوگل]سپس من مستقر شدم تا از مهمان بعدی، راکر معروف انگلیسی جو کوکر، لذت ببرم، زیرا او آخرین آهنگ خود، Unchain My Heart را می خواند
[ترجمه ترگمان]بعد برای لذت بردن از مهمان بعدی، یعنی جو راک انگلیسی معروف، جو کوکر، که آخرین hit را خواند، شروع به خواندن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But it may only be during a time of emotional inner turbulence that you can summon the strength to unchain yourself.
[ترجمه گوگل]اما ممکن است فقط در زمان آشفتگی درونی عاطفی باشد که بتوانید نیروی خود را برای رها کردن خود جلب کنید
[ترجمه ترگمان]اما ممکن است تنها در طول یک زمان آشفتگی درونی احساسی باشد که شما می توانید قدرت خود را برای محافظت از خود فرا بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از زنجیر و بند رها کردن (فعل)
unchain

انگلیسی به انگلیسی

• release from chains or restraint, set free

پیشنهاد کاربران

بپرس