unchallenged

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of challenged.

- The rumor went unchallenged and was soon regarded as fact by most people.
[ترجمه گوگل] این شایعه بدون چالش باقی ماند و به زودی توسط اکثر مردم به عنوان واقعیت در نظر گرفته شد
[ترجمه ترگمان] شایعه پراکنده شد و طولی نکشید که مردم به این حقیقت پی بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. These views have not gone unchallenged.
[ترجمه علی ماشا اله زاده] این دیدگاه ها محرز نشده است
|
[ترجمه گوگل]این دیدگاه ها بدون چالش نمانده است
[ترجمه ترگمان]این دیدگاه ها مورد بحث و بررسی قرار نگرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Unchallenged wisdoms flow swiftly among the middle classes.
[ترجمه علی ماشا اله زاده] حکمت های بی چون و چرا ( مسلم ) به سرعت جریان می یابد بین اقشار متوسط جامعه
|
[ترجمه گوگل]خردهای بدون چالش به سرعت در میان طبقات متوسط ​​جریان دارد
[ترجمه ترگمان]دانایی Unchallenged در میان طبقات میانی به سرعت جاری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I managed to walk around unchallenged for 10 minutes before an alert nurse spotted me.
[ترجمه گوگل]من موفق شدم به مدت 10 دقیقه بدون چالش راه بروم تا اینکه یک پرستار هوشیار مرا تشخیص داد
[ترجمه ترگمان]۱۰ دقیقه قبل از اینکه یک پرستار هوشیار مرا ببیند، توانستم حدود ۱۰ دقیقه راه بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These ideas have remained largely unchallenged for 60 years.
[ترجمه گوگل]این ایده ها به مدت 60 سال تا حد زیادی بدون چالش باقی مانده اند
[ترجمه ترگمان]این ایده ها برای ۶۰ سال عمدتا بلامنازع بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We can't allow her comments to go unchallenged.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم اجازه دهیم نظرات او بدون چالش باقی بماند
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم اجازه بدهیم نظر او بلامنازع شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is the unchallenged leader of the strongest republic.
[ترجمه گوگل]او رهبر بی چون و چرای قوی ترین جمهوری است
[ترجمه ترگمان]او رهبر بلامنازع قوی ترین جمهوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. For years, blatantly false assertions have gone unchallenged.
[ترجمه گوگل]برای سال ها، ادعاهای آشکارا نادرست بدون چالش باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]برای سال ها، بی شک اظهارات نادرست بی شرمانه از بین رفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She couldn't let a statement like that go unchallenged .
[ترجمه گوگل]او نمی توانست اجازه دهد چنین بیانیه ای بدون چالش باقی بماند
[ترجمه ترگمان]آراگون نمی توانست اجازه دهد یک بیانیه مثل این بدون مشکل ادامه پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is in a position of unchallenged authority.
[ترجمه گوگل]او در موقعیت اقتدار بلامنازع قرار دارد
[ترجمه ترگمان]او در مقامی بلامنازع قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I walked into the building unchallenged.
[ترجمه گوگل]بدون چالش وارد ساختمان شدم
[ترجمه ترگمان] من با بی خیالی وارد ساختمان شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And when it goes unchallenged, marital conflict of this magnitude prevents healthy family relationships and blocks effective ministry on every level.
[ترجمه گوگل]و هنگامی که بدون چالش پیش می‌رود، تعارضات زناشویی به این بزرگی مانع از ایجاد روابط سالم خانوادگی می‌شود و خدمات مؤثر را در هر سطحی مسدود می‌کند
[ترجمه ترگمان]و هنگامی که بلامنازع می ماند، کش مکش زناشویی این بزرگی مانع روابط سالم خانواده می شود و در هر سطحی از یک وزارتخانه موثر جلوگیری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The islanders whose way of life has been unchallenged.
[ترجمه گوگل]جزیره نشینانی که شیوه زندگی آنها بدون چالش بوده است
[ترجمه ترگمان]جزیره islanders که زندگی آن ها بلامنازع بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Willem's theories did not go unchallenged for very long.
[ترجمه گوگل]نظریات ویلم برای مدت طولانی بدون چالش باقی نماند
[ترجمه ترگمان]نظریه های ویلم خیلی طول نکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Progress of these events did not go unchallenged by the opposition.
[ترجمه گوگل]پیشرفت این رویدادها از سوی مخالفان بدون چالش باقی نماند
[ترجمه ترگمان]مخالفان، پیشرفت و پیشرفت این رویدادها را به شدت تحت تاثیر قرار نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• that has not been challenged
when something is unchallenged, people accept it without questioning whether it is right or wrong.

پیشنهاد کاربران

خدشه ناپذیر
بلامنازع
بدون رقابت، بدون هماورد، بدون چالش، خسته کننده و حوصله سر بر چون که هیچ چالشی وجود ندارد و همه چیز روتین و ثابت است
go unchallanged
پذیرفته شدن مثل نظریه و تئوری و . . . .
بی تردید، بی چون وچرا پذیرفته شده، مسلم، مسجل، محرز، بی چالش

بپرس