uncle

/ˈəŋkl̩//ˈʌŋkl̩/

معنی: خریدار مال دزدی، عمو، دایی
معانی دیگر: شوهر خاله، شوهر عمه، (قدیمی) رجوع شود به: pawnbroker، (عامیانه - برای صدا زدن شخص سالخورده) عمو!، عموجان !، بابا!

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: say uncle, cry uncle
(1) تعریف: the brother or brother-in-law of one's father or mother.

(2) تعریف: a familiar form of address to refer to an unrelated older man, used esp. by children.

جمله های نمونه

1. uncle ahmad khan always tipped generously
عمو احمدخان همیشه انعام های سخاوتمندانه می داد.

2. uncle reza had a supple mind
دایی رضا تیز هوش بود.

3. my uncle excelled over everyone else in intelligence
دایی من در هوش از همه سرآمد بود.

4. my uncle had large, hairy hands
عمویم دست های بزرگ و پشمالویی داشت.

5. my uncle was a diligent student
دایی من شاگرد کوشایی بود.

6. my uncle was calculating on the project as completed
عمویم پیش خودش حساب می کرد که آن پروژه تکمیل شده است.

7. come give uncle a kiss, you beggar!
بیا به عموجان یه بوس بده،بی غیرت !

8. bob's your uncle
(انگلیس - عامیانه) به همین سادگی،همین و بس،والسلام

9. say (or cry) uncle
تسلیم شدن،لنگ انداختن

10. ali applied to his uncle for help
علی از عمویش درخواست کمک کرد.

11. he had best call his uncle on the phone
او بهتر است به عمویش تلفن بزند.

12. we all looked up to uncle reza as a role model
ما همه دایی رضا را به عنوان سرمشق تکریم می کردیم.

13. he got a nice legacy from his uncle
او از عمویش ارث خوبی به دست آورد.

14. he has become an instrument of his uncle
او آلت دست عمویش شده است.

15. his expectation of receiving help from his uncle
امیدواری او نسبت به دریافت کمک از عمویش

16. he is always mooching money from his rich uncle
او همیشه از عموی پولدارش پول تلکه می کند.

17. the orphan was in the custody of his uncle
بچه ی یتیم تحت کفالت عمویش بود.

18. it was very rude of you to ignore your uncle
محل نگذاشتن تو نسبت به عمویت کمال بی ادبی بود.

19. After an exile of ten years her uncle returned to Britain.
[ترجمه میتی] عمویش پس از تبعید ده ساله ، به انگلیس بازگشت
|
[ترجمه Mr.x] عمویش بعد از ده سال تبعید به انگلیس بازگشت
|
[ترجمه گوگل]پس از ده سال تبعید، عمویش به بریتانیا بازگشت
[ترجمه ترگمان]عمویش پس از ده سال تبعید به انگلستان بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. My uncle became severe when I was late.
[ترجمه ...] وقتی دیر کردم عمویم ( دایی ام ) جدی شد
|
[ترجمه گوگل]وقتی دیر رسیدم عمویم شدید شد
[ترجمه ترگمان]وقتی دیر کردم عموم جدی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He tracked down his cousin and uncle. The latter was sick.
[ترجمه گوگل]او پسر عمو و عمویش را ردیابی کرد دومی بیمار بود
[ترجمه ترگمان]اون پسر عموش و عموش رو پیدا کرد دومی مریض بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Uncle John winked at me across the table.
[ترجمه گوگل]عمو جان آن طرف میز به من چشمکی زد
[ترجمه ترگمان]عمو جان روی میز به من چشمک زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. I esteem your uncle for his kindness, experience, and honesty.
[ترجمه گوگل]من دایی شما را به خاطر مهربانی، تجربه و صداقتش ارج می نهم
[ترجمه ترگمان]من به عموی شما نسبت به مهربانی و صداقت و صداقت شما احترام می گذارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. My uncle was the mayor of Memphis.
[ترجمه A444] دایی من شهردار ممفیس بود
|
[ترجمه گوگل]عموی من شهردار ممفیس بود
[ترجمه ترگمان] عموم شهردار \"ممفیس\" بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. I don't have much contact with my uncle.
[ترجمه غزنفر خان] من زیاد با دایی ام ارتباط ندارم
|
[ترجمه گوگل]من زیاد با عمویم ارتباط ندارم
[ترجمه ترگمان]من زیاد با عمویم ارتباط ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. He came to work for Uncle Julian and learn the business from the ground up.
[ترجمه گوگل]او آمد تا نزد عمو جولیان کار کند و تجارت را از پایه یاد بگیرد
[ترجمه ترگمان]اون اومده بود برای عمو جولیان کار کنه و تجارت رو از زمین یاد بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خریدار مال دزدی (اسم)
receiver, fence, resetter, fencing cully, uncle

عمو (اسم)
uncle, paternal uncle

دایی (اسم)
uncle

انگلیسی به انگلیسی

• brother of one's parent; husband of one's aunt; informal title for an older man (especially a friend of the family); pawnbroker (slang)
your uncle is the brother of your mother or father, or the husband of your aunt.
if you cry uncle, you give up and accept defeat; used in informal american english.

پیشنهاد کاربران

The brother of our parents or the husband of our aunts
عمو = Paternal uncle
دایی = Maternal uncle
به عمو یا دایی در انگلیسی می گویند
My uncle won't return the tool he borrowed
دایم اون وسیله ای که قرض گرفته پس نمیاره
عمو و دایی
Uncle:دایی_عمو
دایی ، عمو
در اصطلاح به معنی غلط کردم
Say uncle بگو غلط کردم
Uncle غلط کردم

غلط کردم و در جواب say uncle به معنی بگو غلط کردم استفاده میشود
Uncle :
عمو . دایی . شوهر عمه . شوهر خاله
Aunt: عمه. زندایی. خاله . زن عمو
مرد های فامیل بگیم بهتره ">

عمو
I was talking to my son future uncle when I was late for an interview
Please mediate now
با عموی اینده پسرم صحبت میکردم که دیر به مصاحبه رسیدم
الان پادرمیانی کن خواهش میکنم
عمو ، برادر پدر ، دایی ، برادر مادر.
دایی. عمو. شوهرخاله. شوهرعمه
دایی، عمو
عمو ، دایی، شوهر خاله ، شوهر عمه
( Uncle's Bad Day ( name one of parts play Red Dead Redemption II
به معنای:روز بد آنکل.
My uncle he is married
دایی من متاهل هست
عمو دایی کاکا
دایی و عمو
Your parent's uncle died
دایی پدر و مادرت فوت شده
عمو. دایی. شوهر خاله. شوهر عمه.
عمو
عمو ۰ دایی
father`s or mother`s brother
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس