unfailing

/ənˈfeɪlɪŋ//ʌnˈfeɪlɪŋ/

معنی: پایدار، با وفا، تمام نشدنی
معانی دیگر: استوار، بی دریغ، راسخ، قابل اتکا، قابل اعتماد، کم نیامدنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unfailingly (adv.), unfailingness (n.)
(1) تعریف: not likely to be exhausted or used up; endless.

- an unfailing source of new ideas
[ترجمه گوگل] منبع شکست ناپذیر ایده های جدید
[ترجمه ترگمان] یک منبع دائمی ایده های جدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not failing; reliable.
متضاد: fallible
مشابه: sure, unerring

- her unfailing good taste in clothes
[ترجمه گوگل] سلیقه خوب او در لباس
[ترجمه ترگمان] سلیقه خوبش در لباس هایش بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not likely to be wrong; certain.
متضاد: unsure

- an unfailing sign of spring
[ترجمه گوگل] نشانه ای بی پایان از بهار
[ترجمه ترگمان] نشانه ای دائمی از بهار،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. their unfailing support of the u. n.
پشتیبانی خستگی ناپذیر آنان از سازمان ملل

2. I'd like to thank you all for your unfailing support.
[ترجمه گوگل]من می خواهم از همه شما برای حمایت بی دریغ شما تشکر کنم
[ترجمه ترگمان]می خواهم از همه شما برای حمایت ناچیز شما تشکر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He had the unfailing care and support of Erica, his wife.
[ترجمه گوگل]او از مراقبت و حمایت بی دریغ اریکا، همسرش برخوردار بود
[ترجمه ترگمان]مراقبت دائمی اریکا و حمایت از اریکا و همسرش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She fought the disease with unfailing good humour .
[ترجمه گوگل]او با شوخ طبعی بی پایان با این بیماری مبارزه کرد
[ترجمه ترگمان]با خلق و خوی خوبش، با آن بیماری مبارزه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. the unfailing childlike appetite of what's next and the joy of the game of living.
[ترجمه گوگل]اشتهای بی وقفه کودکانه از آنچه در آینده است و لذت بازی زندگی
[ترجمه ترگمان]اشتهای کودکانه ای چیزی که دفعه بعد و لذت زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Everyone admired her patience and unfailing good humour.
[ترجمه گوگل]همه صبر و طنز خوب او را تحسین کردند
[ترجمه ترگمان]همه صبر و شکیبایی او را تحسین می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He continued to appear in the office with unfailing regularity thereafter.
[ترجمه گوگل]او پس از آن با نظمی بی‌نظیر در دفتر ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]او بعد از آن به طور پیوسته در دفتر ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She battled against cancer with unfailing good humour .
[ترجمه گوگل]او با شوخ طبعی بی‌نظیر با سرطان مبارزه کرد
[ترجمه ترگمان]او با خلق و خویی همیشگی در برابر سرطان مبارزه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She cared for her stepmother with unfailing devotion throughout her long illness.
[ترجمه گوگل]او در طول بیماری طولانی خود با فداکاری بی دریغ از نامادری خود مراقبت می کرد
[ترجمه ترگمان]او در خلال بیماری طولانیش از نامادریش مراقبت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She gave us unfailing devotion and became an essential part of our family.
[ترجمه گوگل]او به ما فداکاری بی دریغ کرد و عضوی اساسی از خانواده ما شد
[ترجمه ترگمان]او به ما وفادار ماند و بخش مهمی از خانواده ما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Peter's unfailing humour made him popular with his fellow workers.
[ترجمه گوگل]شوخ طبعی پیتر باعث محبوبیت او در بین همکارانش شد
[ترجمه ترگمان]خلق و خوی همیشگی پیتر او را با همکاران خود مشهور کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This is the unfailing attitude of the mind to all its problems. despite all its own beliefs to the contrary.
[ترجمه گوگل]این نگرش شکست ناپذیر ذهن به تمام مشکلاتش است علیرغم تمام اعتقادات خود بر خلاف آن
[ترجمه ترگمان]این همان نگرش همیشگی ذهن به تمام مشکلاتش است با وجود تمام عقاید خود به عکس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The only unfailing rule is, if they seem so, they can't be.
[ترجمه گوگل]تنها قانون شکست ناپذیر این است که اگر چنین به نظر می رسند، نمی توانند باشند
[ترجمه ترگمان]تنها قانون همیشگی این است که اگر چنین به نظر برسد، نمی توانند باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I hereby declare utter, unfailing hatred of colleagues who write half - baked English.
[ترجمه گوگل]بدینوسیله نفرت کامل و بی پایان از همکارانی که انگلیسی نیمه پخته می نویسند، اعلام می کنم
[ترجمه ترگمان]بدین وسیله خشم دائمی همکاران را که نیمه پخته و نیمه پخته هستند اعلام می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پایدار (صفت)
abiding, stable, permanent, firm, constant, resistant, livelong, stanch, indissoluble, perdurable, faithful, changeless, unflinching, inexhaustible, undying, unfailing

با وفا (صفت)
fast, loyal, faithful, unfailing, trustable

تمام نشدنی (صفت)
interminable, unfailing, inconsumable

انگلیسی به انگلیسی

• not failing, reliable; endless; infallible, not making mistakes
unfailing qualities or attitudes stay the same and never get weaker; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. همیشگی. دائمی ۲. {کمک. حمایت و غیره} بی دریغ. مطمئن ۳. استوار. پایدار. راسخ
مثال:
Iran unfailing support of the Palestine.
حمایت همیشگی {و دائمی} ایران از فلسطین
بی وقفه
مطمئن

بپرس