unfasten

/ʌnˈfæsn̩//ʌnˈfɑːsn̩/

معنی: رها کردن، ازاد کردن، باز کردن
معانی دیگر: (قلاب یا گیره و غیره را) باز کردن، شل کردن یا شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unfastens, unfastening, unfastened
• : تعریف: to release from fastenings; untie; undo; separate.
متضاد: affix, fasten
مشابه: detach, loose, loosen, release
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become open, loose, unbound, or unattached.
متضاد: fasten

جمله های نمونه

1. unfasten the buckle and disjoin the two belts
سگک را باز و دو تسمه را از هم جدا کن.

2. unfasten your seatbelt!
کمر بند ایمنی خود را باز کنید!

3. I can't unfasten this button/belt.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم این دکمه/کمربند را باز کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم این دکمه رو ببندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Can you unfasten the lock catch of a box?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید قفل جعبه را باز کنید؟
[ترجمه ترگمان]میتونی قفل جعبه رو باز کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Please unfasten your safety belt now.
[ترجمه گوگل]لطفا همین الان کمربند ایمنی خود را باز کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا کمربند ایمنی ت رو باز کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Then his fingers fumbled to unfasten the small buttons of her suit jacket.
[ترجمه گوگل]سپس انگشتانش برای باز کردن دکمه‌های کوچک کت کت و شلوارش تلاش کردند
[ترجمه ترگمان]بعد دستش را دراز کرد تا دکمه های کت و شلوارش را باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She watched him unfasten his belt, and drop his trousers.
[ترجمه گوگل]او را تماشا کرد که کمربندش را باز کرد و شلوارش را انداخت
[ترجمه ترگمان]او به او نگاه کرد که کمربندش را باز کند و شلوارش را پایین بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Now you can unfasten your safe belt.
[ترجمه گوگل]اکنون می توانید کمربند ایمنی خود را باز کنید
[ترجمه ترگمان] حالا میتونی کمربند ایمنی ت رو باز کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Who Wants to Unfasten the Screw of Fixed Exchange Rate of RMB?
[ترجمه گوگل]چه کسی می خواهد پیچ ​​نرخ مبادله ثابت RMB را باز کند؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی می خواهد نقطه نرخ مبادله ثابت RMB را از بین ببرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You may unfasten your seat belt now.
[ترجمه گوگل]اکنون می توانید کمربند ایمنی خود را باز کنید
[ترجمه ترگمان]حالا می توانید کمربند ایمنی خود را باز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Please unfasten your jacket and shirt and let me listen to your heart and chest.
[ترجمه گوگل]لطفا کت و پیراهن خود را در بیاورید و اجازه دهید به صدای قلب و سینه شما گوش کنم
[ترجمه ترگمان]لطفا کت و shirt را از تن درآورید و اجازه بدهید به قلب و سینه شما گوش بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Plucking to unfix an enemy, He doth unfasten so and shake a friend.
[ترجمه گوگل]با کندن برای رفع مشکل دشمن، آن را باز می کند و دوست را تکان می دهد
[ترجمه ترگمان]شجاعانه در حال unfix کردن به unfix یک دشمن است و یک دوست را تکان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Please unfasten your jacket and shirt and let me examine your heart and chest.
[ترجمه گوگل]لطفا کت و پیراهن خود را باز کنید و بگذارید قلب و سینه شما را معاینه کنم
[ترجمه ترگمان]لطفا کت و shirt را از تن درآورید و بگذارید قلب و سینه شما را معاینه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She not very unfasten Ni too!
[ترجمه گوگل]او خیلی باز نی بیش از حد!
[ترجمه ترگمان]خیلی هم چفت هم ندا ره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You can unfasten your seat belt now.
[ترجمه گوگل]اکنون می توانید کمربند ایمنی خود را باز کنید
[ترجمه ترگمان]حالا می تونی کمربند ایمنی ت رو باز کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

ازاد کردن (فعل)
release, liberate, free, assert, assoil, ease, franchise, deliver, unfix, unwrap, enfranchise, liberalize, extricate, uncage, unfasten, unhitch, unloose, unstring, unyoke

باز کردن (فعل)
undo, open, unfold, disclose, pick, solve, untie, unfix, unscrew, unpack, unwind, unwrap, disengage, disentangle, splay, unbend, unroll, unbolt, unclasp, unclose, unfasten, unhinge, unhitch, unknit, untwist

انگلیسی به انگلیسی

• undo, untie; become unfastened
if you unfasten a piece of clothing or something such as a seat belt, you undo its buttons, hooks, or straps.

پیشنهاد کاربران

in the state of not being awake and not aware of things around you, especially as the result of a head injury
. to release or open something that is fixed or closed
باز کردن ( کمربند )
باز کردن

بپرس