unitary

/ˈjuːnəˌteri//ˈjuːnɪtri/

معنی: موحد، پیرو توحید
معانی دیگر: وابسته به یکان یا واحد، یکانی، یکین (رجوع شود به: unit)، unitarian موحد، یکتاپرست، توحید گرای

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to a unit or units.

(2) تعریف: having the character of a unit; whole.

(3) تعریف: of, relating to, or striving towards unity.

(4) تعریف: based on or marked by a unit or units.

(5) تعریف: of or relating to a system of government in which the powers of the legislative, executive, and judicial branches rest in a central authority.

جمله های نمونه

1. Wales will be divided into 2unitary authorities instead of eight counties and 37 districts.
[ترجمه گوگل]ولز به جای هشت شهرستان و 37 ناحیه به 2 مقام واحد تقسیم خواهد شد
[ترجمه ترگمان]ولز به جای هشت بخش و ۳۷ بخش به ۲ دولت واحد تقسیم خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Operations should be run by a highly centralized unitary body which would provide services on the trunk routes of the world.
[ترجمه گوگل]عملیات باید توسط یک نهاد واحد بسیار متمرکز اداره شود که خدماتی را در مسیرهای اصلی جهان ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]عملیات باید توسط یک سازمان واحد متمرکز واحد اجرا شود که خدمات را در مسیرهای حمل و نقل دنیا فراهم می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In the large conurbations, the creation of unitary authorities has required new quangos and joint boards to handle such issues.
[ترجمه گوگل]در محله های بزرگ، ایجاد مقامات یکپارچه مستلزم رسیدگی به چنین مسائلی است
[ترجمه ترگمان]در the بزرگ، ایجاد مقامات واحد نیاز به هیات های مدیره جدید و هیات های مشترک برای رسیدگی به چنین مسائلی داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We are predisposed towards unitary authorities.
[ترجمه گوگل]ما نسبت به مقامات واحد تمایل داریم
[ترجمه ترگمان]ما نسبت به مقامات واحد predisposed
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We will reform principal local councils into a unitary system based on natural communities and the wishes of local people.
[ترجمه گوگل]ما شوراهای محلی اصلی را به یک سیستم واحد بر اساس جوامع طبیعی و خواسته های مردم محلی اصلاح خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]ما شوراهای محلی اصلی را به یک سیستم واحد براساس جوامع طبیعی و خواسته های مردم محلی اصلاح خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It wants a unitary authority and it wants it to be based upon its present framework.
[ترجمه گوگل]اقتدار واحدی می خواهد و می خواهد که بر چارچوب فعلی خود استوار باشد
[ترجمه ترگمان]آن یک مرجع واحد می خواهد و می خواهد که آن براساس چارچوب فعلی آن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In unitary states, governments must evaluate the trade-off between higher taxes and higher welfare benefits.
[ترجمه گوگل]در کشورهای واحد، دولت ها باید مبادله بین مالیات های بالاتر و مزایای رفاهی بالاتر را ارزیابی کنند
[ترجمه ترگمان]در کشورهای واحد، دولت ها باید تجارت بین مالیات های بالاتر و مزایای رفاه بیشتر را ارزیابی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They may recommend a structure based on unitary authorities or the present two-tier arrangements.
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است ساختاری را بر اساس مقامات واحد یا ترتیبات دو لایه فعلی توصیه کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها ممکن است یک ساختار براساس مراجع واحد یا ترتیبات دو طبقه فعلی را توصیه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They argue strongly for the retention of the unitary board, where all directors take collective responsibility for all board decisions.
[ترجمه گوگل]آنها قویاً برای حفظ هیئت مدیره واحد استدلال می کنند، جایی که همه مدیران مسئولیت جمعی همه تصمیمات هیئت مدیره را بر عهده می گیرند
[ترجمه ترگمان]آن ها به شدت برای حفظ یک بورد واحد بحث می کنند که در آن تمام مدیران مسئولیت جمعی همه تصمیمات هیات مدیره را برعهده می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The major advantage of a unitary state is the presence of clear, hierarchical authority.
[ترجمه گوگل]مزیت اصلی یک دولت واحد وجود اقتدار شفاف و سلسله مراتبی است
[ترجمه ترگمان]مزیت اصلی یک دولت واحد، حضور اقتدار واضح و سلسله مراتبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As such it complements the introduction of unitary development plans for the metropolitan districts.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، تکمیل کننده طرح های توسعه واحد برای مناطق شهری است
[ترجمه ترگمان]از آنجا که این طرح مقدمه برنامه های توسعه واحد برای مناطق شهری را تکمیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the unitary and harmonious female Spirit-Self there will be no such splits.
[ترجمه گوگل]در روح-خود یکپارچه و هماهنگ زن، چنین شکاف هایی وجود نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان]در روح زنانه واحد و موزون، چنین splits وجود نخواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The new unitary authorities there will be known as county councils.
[ترجمه گوگل]مقامات واحد جدید در آنجا به عنوان شوراهای شهرستان شناخته خواهند شد
[ترجمه ترگمان]مقامات واحد دولتی جدید به عنوان شورای شهر شناخته خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This highlights the second major difficulty with the theories, the general assumption that there is a unitary dimension of arousal.
[ترجمه گوگل]این دومین مشکل عمده در نظریه ها را برجسته می کند، این فرض کلی که بعد واحدی از برانگیختگی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]این دومین مشکل اصلی در تیوری ها است، فرض عمومی که یک بعد واحد از برانگیختگی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Royal Commission had recommended a regional tier as a necessary complement to a unitary system of local authorities.
[ترجمه گوگل]کمیسیون سلطنتی یک ردیف منطقه ای را به عنوان مکمل ضروری برای سیستم واحد مقامات محلی توصیه کرده بود
[ترجمه ترگمان]کمیسیون سلطنتی یک ردیف منطقه ای را به عنوان یک مکمل ضروری برای یک سیستم واحد از مقامات محلی پیشنهاد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موحد (صفت)
unitary

پیرو توحید (صفت)
unitary

تخصصی

[برق و الکترونیک] یکین
[ریاضیات] یکانی

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to units; undivided, whole, having the nature of a unit; serving as a unit (of measurement, etc.); pertaining to centralized government
a unitary country or organization is one in which two or more areas or groups have joined together, have the same aims, and are controlled by a single government or group of people.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : unite / unitize
✅️ اسم ( noun ) : unit / unity / unitization
✅️ صفت ( adjective ) : unitary / united / unitive
✅️ قید ( adverb ) : unitedly / unitarily
کشورهای بسیط و تک بافت
وحدت گرا، وحدت گرایانه
تک محور
متمرکز
اتحاد وحدت گرایی
یکپارچه، یکدست، واحدی، واحدبنیاد

بپرس