unite

/ˈjuːˌnaɪt//juːˈnaɪt/

معنی: متحد کردن، وصلت دادن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، متفق کردن
معانی دیگر: متحد کردن یا شدن، به هم پیوستن، یکی کردن یا شدن، هم پیوند کردن یا شدن، یگانستن، متصل کردن یا شدن، وصل کردن یا شدن، جفت شدن یا کردن، همبسته کردن یا شدن، جوش خوردن، ازدواج کردن، وصلت کردن، به عقد هم درآوردن یا در آمدن، همگام شدن، متفقا عمل کردن، (سابقا - سکه ی طلای انگلیسی برابر با 20 شیلینگ) یونیت، بهم پیوست، سکه قدیم انگلیسی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unites, uniting, united
(1) تعریف: to join together into a whole; combine.
مترادف: amalgamate, combine, conjoin, join, unify
متضاد: disintegrate, disunite, divide, part, separate
مشابه: ally, band, blend, bond, coalesce, confederate, conglomerate, connect, coordinate, federate, fuse, incorporate, knit, lump, marry, merge, mingle, mix, piece, splice, wed

- The goal of the movement was to unite the divided nation.
[ترجمه گوگل] هدف نهضت اتحاد ملت متفرقه بود
[ترجمه ترگمان] هدف جنبش متحد کردن ملت تقسیم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to bring together into a state of cooperation, friendship, or mutual understanding.
متضاد: balkanize, disunite, divide, split
مشابه: ally, band, bond, connect, consort, join, link, marry, unify

- The persuasive speech united the listeners in support of a common cause.
[ترجمه گوگل] سخنرانی متقاعد کننده شنوندگان را در حمایت از یک هدف مشترک متحد کرد
[ترجمه ترگمان] این سخنرانی قانع کننده شنوندگان را در حمایت از یک علت مشترک متحد ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to bring together in matrimony.
مترادف: marry, wed
متضاد: divorce
مشابه: bind

- The two young people were united at the synagogue last Saturday night.
[ترجمه Fateme] این دو جوان یکشنبه شب گذشته در کنیسه ازدواج کردند .
|
[ترجمه گوگل] این دو جوان شنبه شب گذشته در کنیسه با هم متحد شدند
[ترجمه ترگمان] این دو جوان شنبه شب گذشته در کنیسه جمع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become joined into one unit, or to act together as one unit.
مترادف: amalgamate, combine, conjoin
متضاد: disintegrate, divide, part
مشابه: aggregate, ally, associate, band, blend, bond, coalesce, confederate, conglomerate, connect, cooperate, fuse, join, league, merge, mingle, mix, organize, unify

- The various militias united in order to combat their common enemy.
[ترجمه گوگل] شبه نظامیان مختلف برای مبارزه با دشمن مشترک خود متحد شدند
[ترجمه ترگمان] شبه نظامیان مختلف برای مبارزه با دشمن مشترک خود متحد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be or become joined or bound together.
متضاد: disunite, divide, part
مشابه: ally, amalgamate, bond, coalesce, cohere, combine, conglomerate, couple, graft, league, link, merge, wed

- These two edges unite in a very tight bond.
[ترجمه گوگل] این دو لبه در یک پیوند بسیار محکم با هم متحد می شوند
[ترجمه ترگمان] این دو لبه در یک پیوند بسیار محکم گرد هم می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to unite bricks with mortar
آجرها را با ملاط به هم متصل کردن

2. particles which unite to form new compounds
ذراتی که به هم می پیوندند و ترکیبات جدیدی را به وجود می آورند

3. we must all unite to face this situation
باید همگی برای مقابله با این دشواری متحد شویم.

4. clouds of smoke that unite river fog to form smog
توده های دود که به مه رودخانه می پیوندد و تشکیل دود مه را می دهد

5. if the two parties unite they will become much stronger
اگر آن دو حزب یکی بشوند بسیار نیرومندتر خواهند شد.

6. the broken bones of a child unite easily
استخوان های شکسته ی یک کودک به آسانی جوش می خورند.

7. We must unite with them and at the same time struggle against them.
[ترجمه گوگل]ما باید با آنها متحد شویم و در عین حال با آنها مبارزه کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید با آن ها متحد شویم و همزمان با آن ها مبارزه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The two shops will unite into one.
[ترجمه گوگل]این دو مغازه در یک واحد متحد می شوند
[ترجمه ترگمان]این دو مغازه با هم متحد خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We will unite in fighting crime.
[ترجمه گوگل]ما در مبارزه با جنایت متحد خواهیم شد
[ترجمه ترگمان]ما در جنگ با هم متحد خواهیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If the opposition groups manage to unite, they may command over 55% of the vote.
[ترجمه گوگل]اگر گروه های اپوزیسیون موفق به اتحاد شوند، ممکن است بیش از 55 درصد آرا را به دست آورند
[ترجمه ترگمان]اگر گروه های مخالف موفق به اتحاد شوند، ممکن است بیش از ۵۵ درصد آرا را صادر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Oil and water will not unite.
[ترجمه Mani] نفت اب یکی نخواهند شد
|
[ترجمه گوگل]نفت و آب با هم متحد نمی شوند
[ترجمه ترگمان]نفت و آب متحد نخواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Will they unite behind the new leader?
[ترجمه گوگل]آیا آنها پشت سر رهبر جدید متحد خواهند شد؟
[ترجمه ترگمان]ایا آن ها پشت سر فرمانده جدید متحد می شوند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Working men of all countries, unite!
[ترجمه گوگل]مردان کارگر همه کشورها متحد شوید!
[ترجمه ترگمان]با کارگران همه کشورها متحد شوید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The nations of western Europe decided to unite.
[ترجمه گوگل]کشورهای اروپای غربی تصمیم به اتحاد گرفتند
[ترجمه ترگمان]ملت های اروپای غربی تصمیم گرفتند متحد شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The two parties have been trying to unite since the New Year.
[ترجمه گوگل]این دو حزب از سال جدید تلاش کرده اند با هم متحد شوند
[ترجمه ترگمان]این دو حزب از سال نو در تلاش هستند تا متحد شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Our goal is to unite the opposition parties and defeat the President.
[ترجمه گوگل]هدف ما اتحاد احزاب مخالف و شکست رئیس جمهور است
[ترجمه ترگمان]هدف ما اتحاد احزاب مخالف و شکست رئیس جمهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Oil will not unite with water.
[ترجمه گوگل]نفت با آب یکی نمی شود
[ترجمه ترگمان]نفت با آب متحد نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We should unite in fighting/unite to fight poverty and disease.
[ترجمه گوگل]ما باید در مبارزه متحد شویم/ برای مبارزه با فقر و بیماری متحد شویم
[ترجمه ترگمان]ما باید در مبارزه \/ اتحاد برای مبارزه با فقر و بیماری متحد باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Railways unite the capital with all important cities.
[ترجمه گوگل]راه آهن پایتخت را با تمام شهرهای مهم متحد می کند
[ترجمه ترگمان]راه آهن پایتخت را با همه شهرهای مهم متحد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متحد کردن (فعل)
incorporate, accrete, unite, unify, join, ally, band, league, consociate, herd

وصلت دادن (فعل)
adjoin, match, unite

بهم پیوستن (فعل)
knot, graft, incorporate, unite, concrete, stick, link, admix, interlock, interconnect, bind, interlink, concatenate, pan, knit, seam, inosculate

ترکیب کردن (فعل)
incorporate, unite, combine, compound, agglutinate, synthesize, merge, make up, piece, concoct, confect, constitute

یکی کردن (فعل)
incorporate, amalgamate, unite, unify, merge, consolidate, integrate, identify

متفق کردن (فعل)
unite, confederate

تخصصی

[ریاضیات] متحد شدن، متحد کردن، متفق کردن

انگلیسی به انگلیسی

• combine, integrate; join into one, make one
if a group of people or things unite or if something unites them, they join together and act as a group.

پیشنهاد کاربران

یکپارچه کردن، اتحادیه
مثال: The team united to achieve their goal.
تیم برای دستیابی به هدف خود یکپارچه شد.
متحد کردن یا شدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : unite / unitize
✅️ اسم ( noun ) : unit / unity / unitization
✅️ صفت ( adjective ) : unitary / united / unitive
✅️ قید ( adverb ) : unitedly / unitarily
بخش، قسمت
متحد شدن، یکی شدن، به هم پیوستن
متحدسازی، اتحاد

بپرس