unmistakably

جمله های نمونه

1. It's still unmistakably a Minnelli movie.
[ترجمه گوگل]هنوز هم بدون شک یک فیلم Minnelli است
[ترجمه ترگمان]هنوز معلوم است که یک فیلم سینمایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His voice was cultured and unmistakably English.
[ترجمه گوگل]صدای او فرهیخته و بی تردید انگلیسی بود
[ترجمه ترگمان]صدایش با فرهنگ و به وضوح انگلیسی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Give yourself time to savour its unmistakably smooth, rich taste and texture.
[ترجمه گوگل]به خود فرصت دهید تا طعم و بافت بی‌نظیر، صاف و غنی آن را بچشید
[ترجمه ترگمان]زمان خود را صرف چشیدن مزه و بافت غنی آن بکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. That unabashedly and unmistakably should be the purpose of any Republican tax system for the years ahead.
[ترجمه گوگل]این بدون شک و تردید باید هدف هر نظام مالیاتی جمهوری خواه برای سال های آینده باشد
[ترجمه ترگمان]این بدون خجالت و بدون شک باید هدف هر سیستم مالیاتی جمهوری خواهان برای سال های آینده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Its terms and implications are unmistakably authoritarian.
[ترجمه گوگل]اصطلاحات و مفاهیم آن بی تردید مستبدانه هستند
[ترجمه ترگمان]شرایط و پیامدهای آن به طور آشکار استبدادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His accent was unmistakably British.
[ترجمه گوگل]لهجه او بی تردید بریتانیایی بود
[ترجمه ترگمان]به وضوح لهجه او بریتانیایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His voice had become unmistakably frosty.
[ترجمه گوگل]صدایش به طرز محسوسی یخ زده بود
[ترجمه ترگمان]صدایش کاملا سرد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is this class alone which is unmistakably distinguished from debentures both in law and fact.
[ترجمه گوگل]این طبقه به تنهایی است که به طور قطعی از اوراق قرضه هم از نظر حقوقی و هم در واقعیت متمایز است
[ترجمه ترگمان]این طبقه منحصر به فرد است که بدون شک از لحاظ قانون و هم در حقیقت متمایز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Many in the antiwar movement unmistakably were also waging generational civil war.
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد در جنبش ضدجنگ به طور مسلم جنگ داخلی نسلی را به راه انداختند
[ترجمه ترگمان]بسیاری در جنبش جنگ به طور آشکار جنگ داخلی نسلی را به راه انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If this scientific breakthrough comes, nature will unmistakably have yielded up another of its secrets.
[ترجمه گوگل]اگر این پیشرفت علمی حاصل شود، طبیعت بدون تردید یکی دیگر از اسرار خود را آشکار خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]اگر این پیشرفت علمی محقق شود، طبیعت قطعا یکی دیگر از اسرار آن را به دست خواهد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Not only was the gentleman's intonation unmistakably genteel, but he was slurring his words very slightly.
[ترجمه گوگل]لحن آقا نه تنها به طرز واضحی ملایم بود، بلکه او کلماتش را خیلی کم حرف زد
[ترجمه ترگمان]نه تنها با لحنی که حاکی از ادب و ادب بود، اما جویده جویده حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And the religious orientation it reflects is unmistakably Essene.
[ترجمه گوگل]و جهت‌گیری مذهبی که منعکس می‌کند بی‌تردید اسنی است
[ترجمه ترگمان]و جهت گیری مذهبی آن انعکاس پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And the few paintings that unmistakably depict women appear to show them gathering plants.
[ترجمه گوگل]و معدود نقاشی‌هایی که زنان را به‌طور بی‌گمان به تصویر می‌کشند، به نظر می‌رسد که آنها را در حال جمع‌آوری گیاهان نشان می‌دهد
[ترجمه ترگمان]و چند نقاشی که بدون شک زنان را به تصویر می کشند، نشان می دهند که آن ها گیاهان را جمع آوری می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This watercolor is unmistakably a synthesis of nature.
[ترجمه گوگل]این آبرنگ بدون شک ترکیبی از طبیعت است
[ترجمه ترگمان]این watercolor به طور آشکار ترکیبی از طبیعت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He had unmistakably been waving his flag to attract the referee's attention.
[ترجمه گوگل]او بدون تردید پرچم خود را به اهتزاز در می آورد تا توجه داور را به خود جلب کند
[ترجمه ترگمان]پیدا بود که پرچم خود را برای جلب توجه داور تکان داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in an unmistakable manner, clearly, obviously, unquestionably

پیشنهاد کاربران

آشکارا
unmistakably ( adv ) = به طور حتم، بی چون و چرا، مسلماً، به طورمسلم، به طرزی آشکار، به نحوی واضح، به طور کاملاً مشخص، بدون تردید، بدون شک
مترادف با کلمه : indisputably ( adv )
examples:
...
[مشاهده متن کامل]

1 - The discussions are unmistakably going in the wrong direction.
به طور حتم اشتباهات در جهت نادرستی پیش می روند.
2 - You could tell from looking at her that she was unmistakably the girl's mother.
از نگاه به او می توان فهمید که او بدون شک مادر دختر است.
3 - He found what was unmistakably a large fossil.
او آنچه را که به طور حتمی یک فسیل بزرگ بود پیدا کرد.
4 - Her mission was unmistakably clear.
مأموریت او بدون به طرزی آشکار شفاف بود.

بی گمان
بی تردید
مطمئناً

بپرس