unmitigated

/ənˈmɪtəˌɡetəd//ʌnˈmɪtɪɡeɪtɪd/

معنی: کامل، کاسته نشده، تخفیف نیافته
معانی دیگر: بی امان، شدید، سخت، مطلق، بی قید و شرط، صرف، تمام عیار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unmitigatedly (adv.)
(1) تعریف: not softened or moderated; unrelieved.
مشابه: relentless

(2) تعریف: without qualification; absolute.
مشابه: absolute, arrant, bare, complete, out-and-out, outright, perfect, plain, unqualified

- an unmitigated liar
[ترجمه گوگل] یک دروغگوی کمرنگ
[ترجمه ترگمان] یه دروغگوی تمام عیار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. unmitigated suffering
رنج بی امان

2. he is an unmitigated fool
او یک ابله تمام عیار است.

3. Last year's cotton crop was an unmitigated disaster.
[ترجمه گوگل]محصول پنبه در سال گذشته یک فاجعه غیرقابل کاهش بود
[ترجمه ترگمان]محصول پنبه سال گذشته یک فاجعه کامل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She leads a life of unmitigated misery.
[ترجمه گوگل]او یک زندگی پر از بدبختی را می گذراند
[ترجمه ترگمان]اون یه زندگی پر از بدبختی رو رهبری می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The whole venture has been an unmitigated disaster.
[ترجمه گوگل]کل این سرمایه گذاری یک فاجعه غیرقابل کاهش بوده است
[ترجمه ترگمان]تمام این ماجرا یک فاجعه کامل بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The evening was an unmitigated disaster.
[ترجمه گوگل]غروب یک فاجعه غیرقابل کاهش بود
[ترجمه ترگمان]آن شب یک فاجعه تمام عیار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. For all the abuse, there are moments of unmitigated delight as well.
[ترجمه گوگل]با وجود همه سوء استفاده ها، لحظات لذتی بی پایان نیز وجود دارد
[ترجمه ترگمان]برای همه سو تفاهم، لحظات خوشی هم وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What is happening in Assam is an unmitigated disaster.
[ترجمه گوگل]آنچه در آسام اتفاق می افتد یک فاجعه غیرقابل کاهش است
[ترجمه ترگمان]چیزی که در آسام اتفاق می افتد یک فاجعه کامل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He must have been an unmitigated nuisance to Kasturt in the household.
[ترجمه گوگل]او باید مزاحم کاستورت در خانواده بوده باشد
[ترجمه ترگمان]لابد در خانه او بیش از حد مایه آزار و آزار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Dinner, however, was an unmitigated triumph.
[ترجمه گوگل]با این حال، شام یک پیروزی بی‌نظیر بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، شام پیروزی بزرگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. So far, the tour had been an unmitigated disaster.
[ترجمه گوگل]تا کنون، این تور یک فاجعه غیرقابل کاهش بوده است
[ترجمه ترگمان]تا اینجا، تور یک فاجعه تمام عیار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is a most inscrutable and unmitigated staggerer!
[ترجمه گوگل]این مبهوت ناپذیرترین و بی ابهام است!
[ترجمه ترگمان]این یکی از staggerer و inscrutable است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That seems unlikely, given the junta's record of unmitigated repression.
[ترجمه گوگل]با توجه به سوابق حکومت نظامی در زمینه سرکوب بی‌نظیر، بعید به نظر می‌رسد
[ترجمه ترگمان]با توجه به سابقه این سرکوبی، بعید به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The bizarre independent horror films seem unmitigated and out of control.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد فیلم های ترسناک مستقل عجیب و غریب کمرنگ و خارج از کنترل هستند
[ترجمه ترگمان]فیلم های ترسناک عجیب و غریب از کنترل خارج و خارج از کنترل به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کامل (صفت)
main, large, absolute, total, full, perfect, complete, thorough, exact, mature, whole, plenary, stark, orbicular, culminant, unabridged, intact, exhaustive, full-blown, full-fledged, unqualified, integral, unmitigated

کاسته نشده (صفت)
unabated, unmitigated

تخفیف نیافته (صفت)
unmitigated

انگلیسی به انگلیسی

• not lessened; decisive, definite
you use unmitigated to say that a bad situation or quality is totally bad; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بی حد و حصر
پا برجا ( ترس و نگرانی )
تمام عیار ، کامل ( معمولا چیز بد )
Not soften
تام، تمام، بی کم وکسر، درست و کامل، بی عیب ونقص، مستوفا
تمام عیار

بپرس