unorthodox

/əˈnɔːrθəˌdɑːks//ˌʌnˈɔːθədɒks/

معنی: غیر مومن، غیر ارتدکس
معانی دیگر: دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: deviating from that which is customary, generally approved, or conventional; not orthodox.
متضاد: conventional, orthodox
مشابه: irregular

- The lawyer's methods were unorthodox but not illegal.
[ترجمه محسن پاشنا] روش های وکیل غیر معمول بود اما غیر قانونی نبود
|
[ترجمه گوگل] روش های وکیل غیر متعارف اما غیرقانونی بود
[ترجمه ترگمان] روش های وکیل unorthodox اما غیر قانونی نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Many doctors don't approve of unorthodox medicine.
[ترجمه گوگل]بسیاری از پزشکان طب غیرمتعارف را تایید نمی کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از پزشکان داروهای غیر معمول را تایید نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She spent an unorthodox girlhood travelling with her father throughout Europe.
[ترجمه گوگل]او دوران دختری نامتعارفی را با پدرش در سراسر اروپا گذراند
[ترجمه ترگمان]او دوران کودکی غیر معمول را در سفر با پدرش در سراسر اروپا گذراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her unorthodox views tend to attract controversy.
[ترجمه گوگل]دیدگاه های غیرمتعارف او باعث ایجاد بحث و جدل می شود
[ترجمه ترگمان]نظرات نامتعارف او تمایل به جذب بحث دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Steiner was recognized as an original if unorthodox thinker.
[ترجمه گوگل]اشتاینر به عنوان یک متفکر اصیل و غیرمتعارف شناخته شد
[ترجمه ترگمان]اشتاینر به عنوان یک متفکر اصیل شناخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'm afraid your English is somewhat unorthodox.
[ترجمه گوگل]من می ترسم انگلیسی شما تا حدودی نامتعارف باشد
[ترجمه ترگمان]متاسفانه انگلیسی شما تا حدودی غیر معموله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His methods were unorthodox, and his lifestyle eccentric.
[ترجمه گوگل]روش‌های او غیرمتعارف و سبک زندگی‌اش غیرعادی بود
[ترجمه ترگمان]روش ها غیر معمول و سبک زندگی او عجیب و غریب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She has an unorthodox technique, but is an excellent player.
[ترجمه گوگل]او تکنیک غیرمعمولی دارد، اما بازیکن بسیار خوبی است
[ترجمه ترگمان]او تکنیکی غیر معمول دارد، اما یک بازیگر عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To lure shoppers, some merchants have employed some unorthodox promotion techniques.
[ترجمه گوگل]برخی از بازرگانان برای جذب خریداران، از تکنیک‌های تبلیغاتی غیرمتعارف استفاده کرده‌اند
[ترجمه ترگمان]برای جلب خریداران، برخی از تجار برخی از تکنیک های ترویج غیر معمول را به کار برده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The two had much in common: conceit, fame, unorthodox pulpit manners and a trenchant belief in liberal progress.
[ترجمه گوگل]این دو نقاط مشترک زیادی داشتند: خودپسندی، شهرت، منبرهای غیرمتعارف و اعتقاد شدید به پیشرفت لیبرال
[ترجمه ترگمان]این دو نفر اشتراکات زیادی داشتند: تکبر، شهرت، رفتار غیر معمول و اعتقاد شدید به پیشرفت لیبرال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A single nun, working in an unorthodox manner in the slums, made some of the local clergy distinctly uncomfortable.
[ترجمه گوگل]یک راهبه مجرد که در محله های فقیر نشین به شیوه ای نامتعارف کار می کرد، برخی از روحانیون محلی را به طور مشخص ناراحت می کرد
[ترجمه ترگمان]یک راهبه مجرد که به شیوه ای غیر معمول در محلات فقیر نشین کار می کرد، برخی از روحانیون محلی را به طور واضح ناراحت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Army officers have been accused of using unorthodox methods when interrogating enemy prisoners.
[ترجمه گوگل]افسران ارتش متهم به استفاده از روش های نامتعارف در بازجویی از اسرای دشمن شده اند
[ترجمه ترگمان]افسران ارتش به استفاده از روش های غیر معمول در هنگام بازجویی از زندانیان دشمن متهم شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His spiritual life would follow the same unorthodox and aggressively assertive pattern.
[ترجمه گوگل]زندگی معنوی او از همان الگوی نامتعارف و به شدت قاطعانه پیروی خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]زندگی معنوی او همان الگوی unorthodox و aggressively را دنبال می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They alone were in unorthodox dress.
[ترجمه گوگل]آنها به تنهایی در لباس های نامتعارف بودند
[ترجمه ترگمان]تنها آن ها در لباس غیر معمول بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The greatest difficulties faced by this unorthodox theory are to do with the compositional variations across the Moon.
[ترجمه گوگل]بزرگترین مشکلاتی که این نظریه غیرمتعارف با آن مواجه است مربوط به تغییرات ترکیبی در سراسر ماه است
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین مشکلی که این نظریه غیر معمول با آن مواجه است این است که با تغییرات ترکیبی در ماه انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In view of the unorthodox behaviour of the Komsomol that we have noted in the provinces, such a move was overdue.
[ترجمه گوگل]با توجه به رفتار نامتعارف کمسومول که در استان ها به آن اشاره کرده ایم، چنین اقدامی دیر شده بود
[ترجمه ترگمان]به نظر رفتار غیر معمول Komsomol که ما در استان ها به آن اشاره کردیم، این حرکت به تعویق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیر مومن (صفت)
unbelieving, unorthodox

غیر ارتدکس (صفت)
unorthodox

انگلیسی به انگلیسی

• not orthodox, unconventional, unusual, irregular
unorthodox behaviour, beliefs, or customs are very different from the generally accepted ones.
unorthodox ways of doing something may be considered wrong or may be illegal; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

کژکیش، نقطه مقابل راست کیش
نامتعارف
غیر متعارف
نامعمول
غیر معمول
غیر عادی
پایبند اصول و عقاید نبودند . . . به عبارتی رفتارهای نامتعارف و عجیب داشتند
ناراست کیش
ناروال، ناشناخته، نوآورانه، غیر سنتی
مخالف خوان
نامتعارف و نامعقول
نامتعارف
غیر عادی ، غیر متعارف، نامعمول
غیرمتعارف
غیرمقلدانه، بی تعصب، به دور از تعصب، غیرمتصبانه، غیر عادی ف غیرمعمول
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس