unremitting

/ˌənrəˈmɪtɪŋ//ˌʌnrɪˈmɪtɪŋ/

معنی: مدام، مداوم، پشت کاردار، بی امان، مصر درکار
معانی دیگر: سمج، هر چه که دست بردار نیست، پیگیر، بی وقفه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unremittingly (adv.), unremittingness (n.)
• : تعریف: not stopping or lessening; persistent; unceasing.
مشابه: assiduous, ceaseless, constant, continual, continuous, endless, nonstop, relentless

- He'd grown used to the unremitting roar of traffic.
[ترجمه گوگل] او به غرش بی وقفه ترافیک عادت کرده بود
[ترجمه ترگمان] او به غرش خفه ترافیک عادت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She did not like her new living quarters, and her complaints were unremitting.
[ترجمه گوگل] او محل زندگی جدیدش را دوست نداشت و شکایت هایش بی وقفه بود
[ترجمه ترگمان] او از اقامتگاه جدید خود خوشش نمی آمد، و complaints هم unremitting بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. As long as the continuous efforts, unremitting struggle, there is no things that can not be conquered.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که تلاش مستمر، مبارزه بی وقفه، چیزی نیست که نتوان آن را فتح کرد
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که تلاش های مستمر، مبارزه مداوم و مداوم، هیچ چیزی وجود ندارد که بتوان آن را فتح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Heaven revolves, the gentleman to unremitting self-improvement.
[ترجمه گوگل]بهشت می چرخد، آقا به سوی خودسازی بی وقفه
[ترجمه ترگمان]خدا می چرخه، اون آقا بدون وقفه خودش رو بزرگ می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He watched her with unremitting attention.
[ترجمه گوگل]با توجهی بی وقفه او را تماشا کرد
[ترجمه ترگمان]با دقت او را نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They stung him to make unremitting efforts.
[ترجمه گوگل]آنها او را نیش زدند تا تلاش های بی وقفه انجام دهد
[ترجمه ترگمان]او را نیش می زدند که تلاش بی وقفه ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Our thanks are due to Bob Lawrence whose unremitting labours have ensured the success of the whole scheme.
[ترجمه گوگل]تشکر ما از باب لارنس است که تلاش های بی وقفه او موفقیت کل طرح را تضمین کرده است
[ترجمه ترگمان]تشکر ما به این دلیل است که باب لاورنس که تلاش بی وقفه او موفقیت این طرح را تضمین کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Socratic method, coupled with unremitting hedonism, will see you through until I get there, my dearest Carrie.
[ترجمه گوگل]کری عزیزترین من، روش سقراطی، همراه با لذت گرایی بی وقفه، تا زمانی که من به آنجا برسم، شما را به پایان خواهد رساند
[ترجمه ترگمان]روش سقراطی، همراه با hedonism مداوم، شما را تا زمانی که به آنجا برسم، کری عزیز، خواهید دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The unremitting four-mile ascent to the high pass over the ridge reduced me to a walking wet rag.
[ترجمه گوگل]صعود بی وقفه چهار مایلی به گردنه مرتفع بر روی خط الراس مرا به یک پارچه خیس راه رفتن رساند
[ترجمه ترگمان]راه بی وقفه در چهار میلی بالا رفتن از گردنه بالای صخره مرا به یک تکه پارچه خیس که خیس بود فرو کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The group faced unremitting hostility from the FBI.
[ترجمه گوگل]این گروه با خصومت بی وقفه FBI روبرو شد
[ترجمه ترگمان]گروه با خصومت با اف بی آی روبرو شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But its unremitting intensity and massive repetition do not translate easily.
[ترجمه گوگل]اما شدت بی وقفه و تکرار گسترده آن به راحتی قابل ترجمه نیست
[ترجمه ترگمان]اما شدت بی وقفه و تکرار انبوه آن به آسانی ترجمه نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Nothing stirred, save involuntarily from the impact of unremitting bombardment.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز تکان نخورده است، مگر غیر ارادی از تأثیر بمباران بی وقفه
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز تکان نخورد و بی اراده از برخورد با بمباران بی وقفه جلوگیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Symptoms were chronically severe and unremitting in 17 patients.
[ترجمه گوگل]علائم مزمن در 17 بیمار شدید و بی وقفه بود
[ترجمه ترگمان]این بیماری در ۱۷ بیمار به شدت شدید و شدید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And shortly, in her armies' unremitting retreat, the great fortress of Przemysl was abandoned to siege.
[ترجمه گوگل]و به زودی، در عقب نشینی بی وقفه ارتش او، قلعه بزرگ پرزمیسل به محاصره رها شد
[ترجمه ترگمان]و چندی نگذشت که در ارتش او عقب نشینی می کردند، دژ بزرگ of به محاصره افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And the mental anguish was unremitting as well, not only for her but for those of us around her.
[ترجمه گوگل]و ناراحتی روانی نیز بی وقفه بود، نه تنها برای او، بلکه برای ما اطرافیانش
[ترجمه ترگمان]گذشته از این اضطراب روحی او نیز جز به خاطر او نبود بلکه برای کسانی که دور و بر او بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Against the glass the unremitting rain pounded.
[ترجمه گوگل]بارون بی وقفه روی شیشه می کوبید
[ترجمه ترگمان]در مقابل آئینه باران شدیدی می وزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I will order my future unremitting struggle!
[ترجمه گوگل]من به مبارزه بی وقفه آینده خود دستور خواهم داد!
[ترجمه ترگمان]! من آینده my رو اجرا می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مدام (صفت)
continual, unremitting

مداوم (صفت)
stable, persistent, continuous, uninterrupted, steady, unremitting, continuing, ongoing, running

پشت کاردار (صفت)
diligent, unremitting

بی امان (صفت)
slashing, unremitting, unrelenting

مصر در کار (صفت)
unremitting

انگلیسی به انگلیسی

• non-stop, not remitting, continuous
something that is unremitting continues without stopping; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بی پایان
دایمی
ابدی
لاینقطع
Unremitting pain
درد بی وقفه
درد لاینقطع

بپرس