unsettle

/ənˈsetl̩//ˌʌnˈsetl̩/

معنی: مغشوش کردن، بر هم زدن، ناراحت کردن
معانی دیگر: آشفتن، آشفته کردن، مغشوش کردن یا شدن، درهم و برهم کردن یا شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unsettles, unsettling, unsettled
(1) تعریف: to agitate or disturb the mind or emotions of; make uneasy, uncertain, or the like; upset.
مترادف: agitate, disquiet, disturb, shake, trouble, upset
متضاد: settle, steady
مشابه: bother, discombobulate, discomfit, discomfort, discompose, disconcert, fluster, fret, jangle, jar, perturb, rattle, rock, ruffle, unnerve

- I was unsettled by her disclosures.
[ترجمه گوگل] من از افشاگری های او ناراحت شدم
[ترجمه ترگمان] راز اون از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to displace or disrupt.
مترادف: disturb, unfix
متضاد: settle, steady
مشابه: disarrange, dislodge, disorder, displace, disrupt, perturb, shake, trouble, unbalance, upset
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: unsettlement (n.)
• : تعریف: to become unsettled, disrupted, or disturbed.
مترادف: upset
متضاد: settle, steady
مشابه: fluster, ruffle, startle, trouble

جمله های نمونه

1. Mass violence threatened to unsettle the very foundations of government.
[ترجمه گوگل]خشونت توده ای تهدیدی برای متزلزل ساختن پایه های حکومت بود
[ترجمه ترگمان]خشونت در کلیسا بنیان دولت را مغشوش کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Will a change of schools unsettle the child?
[ترجمه گوگل]آیا تغییر مدرسه باعث ناراحتی کودک می شود؟
[ترجمه ترگمان]آیا تغییر مدارس کودک را دگرگون خواهد کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Changing schools might unsettle the kids.
[ترجمه گوگل]تغییر مدرسه ممکن است بچه ها را ناراحت کند
[ترجمه ترگمان]تغییر مدارس ممکن است بچه ها را نا آرام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Fellows like him unsettle other patients.
[ترجمه گوگل]افرادی مانند او باعث ناراحتی سایر بیماران می شوند
[ترجمه ترگمان]افرادی مثل او بیماران روانی را آشفته می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Holidays often unsettle her.
[ترجمه گوگل]تعطیلات اغلب او را ناراحت می کند
[ترجمه ترگمان]تعطیلات اغلب او را آشفته می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A recent upset or altercation can unsettle some one with severe dementia, making behaviour even more erratic.
[ترجمه گوگل]یک ناراحتی یا مشاجره اخیر می تواند فردی را که دچار زوال عقل شدید است، ناآرام کند و رفتار را بیش از پیش نامنظم تر کند
[ترجمه ترگمان]آشفتگی و یا نزاع اخیر باعث unsettle کسی شود که دچار جنون شدید شود و رفتاری حتی نامنظم داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The threat of war has been enough to unsettle international oil traders.
[ترجمه گوگل]تهدید جنگ برای ناآرام شدن تجار بین المللی نفت کافی بوده است
[ترجمه ترگمان]تهدید جنگ برای مغشوش کردن تاجران نفت بین المللی کافی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Karpov employed subtle psychological tactics to unsettle the campion.
[ترجمه گوگل]کارپوف از تاکتیک‌های روان‌شناختی ظریفی برای برهم زدن اردو استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]کارپوف از رشته های روانشناسی ظریف برای مغشوش کردن the استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This strike may unsettle the economy.
[ترجمه گوگل]این اعتصاب ممکن است اقتصاد را متزلزل کند
[ترجمه ترگمان]این اعتصاب می تواند اقتصاد را نا آرام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. More traditional fears also unsettle China's neighbours.
[ترجمه گوگل]ترس های سنتی تر همسایگان چین را ناآرام می کند
[ترجمه ترگمان]ترس سنتی بیشتر همسایگان چین را نا آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Failure to a firmer agreement then could further unsettle global financial markets.
[ترجمه گوگل]شکست در توافق محکم‌تر می‌تواند بازارهای مالی جهانی را بیشتر متزلزل کند
[ترجمه ترگمان]شکست در یک توافقنامه محکم تر در آن زمان می تواند بازارهای مالی جهانی را آشفته کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. By turning the other check you infuriate and unsettle him . Make surrender a tool of power.
[ترجمه گوگل]با چرخاندن چک دیگر او را عصبانی و ناآرام می کنید تسلیم شدن را به ابزار قدرت تبدیل کنید
[ترجمه ترگمان]با چرخاندن سر دیگر خشم و unsettle او را مغشوش کرده بود یک ابزار قدرت را تسلیم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That tea will unsettle varnish on a table.
[ترجمه گوگل]آن چای لاک روی میز را آشفته می کند
[ترجمه ترگمان]این چای همه چیز را خراب خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nothing can unsettle his resolution.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند تصمیم او را مختل کند
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند تصمیمش را مغشوش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مغشوش کردن (فعل)
confuse, adulterate, rile, flummox, mix up, unsettle, disorder, disarrange

بر هم زدن (فعل)
bash, overset, unsettle, discompose, disturb, disorder, ruffle, faze, tousle, coup, derange, disarrange, disband

ناراحت کردن (فعل)
incommode, unsettle, discomfort, disquiet, discomfiture, distemper, knock up, discommode, discomfit, perturb

انگلیسی به انگلیسی

• disturb; confuse; cause worry
if something unsettles you, it causes you to feel restless, dissatisfied, or rather worried.

پیشنهاد کاربران

اشفته کردن
🐌🦋
خدشه دار کردن
نگران کردن
بلوا/قیل وقال به راه افتادن، دچار آشوب/آشوب زده شدن
نارضایتی

بپرس