upbringing

/ˈəpˌbrɪŋɪŋ//ˈʌpbrɪŋɪŋ/

معنی: تربیت، روش اموزش و پرورش بچه
معانی دیگر: پرورش، بارآوردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the training and rearing of a child or children.

- He'd had a strict upbringing, and the freedom of college was unsettling.
[ترجمه گوگل] او تربیت سختگیرانه ای داشت و آزادی تحصیل در دانشگاه ناراحت کننده بود
[ترجمه ترگمان] تربیت سختی داشت و آزادی کالج هم ناراحت کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- One's upbringing influences one's decisions later in life.
[ترجمه سارا کاووسی] تربیت یک فرد بر تصمیم گیری های وی در زندگی، بعدا تاثیر می گذارد.
|
[ترجمه گوگل] تربیت فرد بر تصمیمات بعدی در زندگی تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان] تربیت یک فرد بر تصمیم گیری های فرد بعد از زندگی تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the upbringing of children is not easy
تربیت بچه کار آسانی نیست.

2. politeness is a mark of good upbringing
ادب نشانه ی تربیت صحیح است.

3. Mine was a conventional family upbringing.
[ترجمه گوگل]مال من یک تربیت خانوادگی مرسوم بود
[ترجمه ترگمان]زندگی من یک تربیت خانوادگی متعارف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I wonder what it was about her upbringing that made her so insecure.
[ترجمه ادریس] نمیدانم چه چیزی هنگام پرورش او وجود داشته که اورا خیلی نا امن ساخت.
|
[ترجمه گوگل]من تعجب می کنم که چه چیزی در مورد تربیت او باعث شده است که او اینقدر ناامن شود
[ترجمه ترگمان]نمی دانم چه چیزی در مورد تربیت او بود که او را خیلی احساس ناامنی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The children had had a harsh upbringing.
[ترجمه گوگل]بچه ها تربیت سختی داشتند
[ترجمه ترگمان]بچه ها تربیت سختی داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Martin's upbringing shaped his whole life.
[ترجمه گوگل]تربیت مارتین تمام زندگی او را شکل داد
[ترجمه ترگمان]طرز تربیت مارتین تمام زندگیش را شکل داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her political consciousness sprang from her upbringing when her father's illness left the family short of money.
[ترجمه گوگل]آگاهی سیاسی او از زمان تربیت او سرچشمه گرفت که بیماری پدرش خانواده را با کمبود پول مواجه کرد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که بیماری پدرش مقدار زیادی پول را از دست داد، آگاهی سیاسی او از طرز تربیت او به جا جست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We are inescapably conditioned by our upbringing.
[ترجمه گوگل]ما به طور اجتناب ناپذیری مشروط به تربیت خود هستیم
[ترجمه ترگمان]ما بسیار مقید به تربیت ما هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her French upbringing gives her certain advantages over other students in her class.
[ترجمه گوگل]تربیت فرانسوی او مزایای خاصی را نسبت به سایر دانش آموزان کلاسش به او می دهد
[ترجمه ترگمان]تربیت فرانسوی او مزایای ویژه ای نسبت به سایر دانشجویان در کلاس دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He finally rebelled against his strict upbringing.
[ترجمه گوگل]او سرانجام در برابر تربیت سختگیرانه خود قیام کرد
[ترجمه ترگمان]او بالاخره در برابر طرز تربیت او شورش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He rebelled against his puritanical upbringing.
[ترجمه گوگل]او علیه تربیت خالصانه خود قیام کرد
[ترجمه ترگمان]او در برابر upbringing مقدس او شورش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mike had had a strict upbringing.
[ترجمه گوگل]مایک تربیت سختی داشته است
[ترجمه ترگمان]مایک تربیت سختی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I thought that my upbringing was "normal", whatever that is.
[ترجمه گوگل]من فکر می کردم که تربیت من "عادی" است، هر چه که باشد
[ترجمه ترگمان]من فکر می کردم که تربیت من \"عادی\" است، هر چیزی که هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My upbringing prepared me for anything.
[ترجمه Elina] تربیت من ، من را برای هرچیزی آماده کرد.
|
[ترجمه گوگل]تربیتم مرا برای هر چیزی آماده کرد
[ترجمه ترگمان]تربیت My مرا به خاطر هر چیزی آماده کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تربیت (اسم)
manner, steerage, cultivation, civility, nurture, upbringing, pedagogy, gentry, gentrice, pedagogics

روش اموزش و پرورش بچه (اسم)
upbringing

انگلیسی به انگلیسی

• rearing of children, care and training devoted to the young
your upbringing is the way your parents treat you and the things that they teach you when you are a child.
training and education received while growing up

پیشنهاد کاربران

noun
[count] : the way a child is raised : the care and teaching given to a child by parents or other people — usually singular
◀️My wife had a very sheltered upbringing.
◀️a religious/privileged upbringing
...
[مشاهده متن کامل]

◀️His grandmother saw to his upbringing.
◀️ Calling someone ratchet has historically meant you think they have no class and lack a proper upbringing but they don’t know it ( e. g. , trashy )
◀️ The upbringing of children is not easy : تربیت بچه کار آسانی نیست.

بارآوردن
تربیت بچه
تربیت خانوادگی
تربیت فرزند
پرورشی
پرورش
Upbringing =breeding تربیت بچه
Synonym
Up bringing =تحت تعلیم قرار دادن، آموزش دادن ( با، تربیت کردن =upbringing که معنای کلی تری دارد متفاوت است )
upbringing تربیت کردن
raising, up bringing پرورش
پرورش و تربیت فرزند
تربیت عالی .
تربیت کردن

It's not up to your degree the good
upbringing. It's up to your behavior's
parents with you.
تربیت صحیح ربطی به مدرک دانشگاهی ندارد، بلکه به رفتار والدینتان با شما مربوط می شود.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس