vacation

/veˈkeɪʃn̩//vəˈkeɪʃn̩/

معنی: اسودگی، تعطیل، مرخصی، بی کاری، مرخصی گرفتن، به تعطیل رفتن
معانی دیگر: تعطیلات خود را گذراندن، مرخصی رفتن، فرویش گذراندن، تعطیلی (تعطیلات)، فراغت، فرویش (فرویشان)، (حقوق) دوره ی تعطیلی دادگاه، تخلیه، تهی سازی، مهلت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a period of rest, leisure, recreation, or travel, esp. away from one's regular occupation.
مترادف: holiday
مشابه: break, breather, furlough, leave, recess, respite, sabbatical, trip

(2) تعریف: a fixed period during which most regular school and business activity stops or slows; holiday.
مترادف: holiday, recess
مشابه: break, intermission
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: vacations, vacationing, vacationed
• : تعریف: to take a vacation.
مشابه: cruise, estivate, jaunt, sightsee, travel, visit

جمله های نمونه

1. a vacation trip
سفر کوتاه هنگام تعطیلات

2. my vacation ended yesterday
تعطیلات من دیروز تمام شد.

3. our vacation plans in kerman
برنامه ی تعطیلات ما در کرمان

4. to vacation in shiraz
تعطیلات خود را در شیراز گذراندن

5. winter vacation
تعطیلات زمستانی

6. a month-long vacation
تعطیلات سی روزه

7. a week-long vacation did wonders for their moral
یک هفته تعطیلی روحیه ی آنها را به طور شگفت انگیزی بهتر کرد.

8. the long vacation seems to have rejuvenated her
چنین می نماید که تعطیلات طولانی او را جوان کرده است.

9. she is on vacation
او در مرخصی است.

10. to be on vacation
در تعطیلات بودن

11. she decided to forgo her vacation and stay by her uncle's bedside
او تصمیم گرفت از تعطیلات خود صرف نظر کند و در کنار بستر عمویش بماند.

12. i am taking a week off for vacation
دارم برای یک هفته مرخصی می گیرم.

13. mehri wants to rest well during her vacation
مهری می خواهد در دوران مرخصی خوب استراحت کند.

14. we are allowed to take two weeks of vacation with pay annually
ما مجاز هستیم که هرسال دو هفته مرخصی با حقوق بگیریم.

15. his work does not permit him to go on vacation
کارش به او مجال رفتن به مرخصی را نمی دهد.

16. It is possible to vacation at some of the more expensive resorts if you go in the off-season.
[ترجمه A.A] برای گذراندن تعطیلات اگر خارج از فصل بروید امکان دارد هزینه بعضی استراحتگاهها بیشتر باشد
|
[ترجمه شهرام کاکائی] در فصولی که مردم کمتر به مسافرت میروند، این احتمال وجود دارد که از تفرجگاههای گران قیمت تری بتوانید بهره ببرید. ( البته منظور با هزینه ی کمتر است، به علت تخفیفی که در این ایام به علت کاهش سفر داده میشود. )
|
[ترجمه گوگل]در صورت رفتن به فصل خارج از فصل، می‌توانید در برخی از استراحتگاه‌های گران‌تر به تعطیلات بپردازید
[ترجمه ترگمان]اگر شما در فصل خلوت بروید، در برخی از مکان های پر هزینه تعطیلات ممکن است به تعطیلات بروید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Soon school will end and the vacation will be at hand.
[ترجمه و....] به زودی مدرسه به اتمام خواهد رسید و تعطیلات شروع میشود ( در دست شما خواهد بود. . . . . )
|
[ترجمه هرچی] به زودی مدارس ها تمام میشود و تعطیلات آغاز میشود.
|
[ترجمه گوگل]به زودی مدرسه تمام می شود و تعطیلات نزدیک است
[ترجمه ترگمان]به زودی مدرسه به پایان می رسد و تعطیلات در دست خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Neff hitchhiked to New York during his Christmas vacation.
[ترجمه گوگل]نف در تعطیلات کریسمس خود با اتوسو به نیویورک رفت
[ترجمه ترگمان]او در تعطیلات کریسمس به نیویورک رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He's on vacation until next week.
[ترجمه گوگل]او تا هفته آینده در تعطیلات است
[ترجمه ترگمان]او تا هفته بعد در تعطیلات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. They rented a cabin for their vacation.
[ترجمه گوگل]آنها برای تعطیلات خود یک کابین اجاره کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک کابین برای تعطیلات آن ها اجاره کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He did not idle away his entire vacation.
[ترجمه گوگل]او تمام تعطیلات خود را بیکار ننشست
[ترجمه ترگمان]او تمام تعطیلات خود را عاطل و باطل نگه نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. He'd been on vacation and looked very brown.
[ترجمه بهاره] او در تعطیلات بود و بسیار برنزه بنظر میرسید
|
[ترجمه گوگل]او به تعطیلات رفته بود و بسیار قهوه ای به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او در تعطیلات بود و بسیار قهوه ای به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اسودگی (اسم)
relief, ease, repose, tranquility, leisure, comfort, convenience, vacation

تعطیل (اسم)
suspension, standstill, day-off, holiday, vacation, shutdown, sunday

مرخصی (اسم)
leave, permission, dismissal, vacation, vacations

بی کاری (اسم)
vacation, inaction, sloth, unemployment

مرخصی گرفتن (فعل)
recess, vacation

به تعطیل رفتن (فعل)
vacation

انگلیسی به انگلیسی

• holiday, fixed time in which public establishments (government offices, schools, etc.) and regular businesses cease their regular activities; period of time away from work devoted to rest and relaxation; act of vacating
go on holiday, take a vacation
a vacation is a period of the year when universities or colleges are officially closed.
a vacation is also the same as a holiday; used in american english.

پیشنهاد کاربران

تعطیلات، تعطیل
مثال: They went on vacation to Hawaii last summer.
آن ها تابستان گذشته به هاوایی برای تعطیلات رفتند.
تعطیلات، تعطیل
We're going on vacation next week.
ما هفته آینده به تعطیلات می رویم.
Vacation:
A period of rest from work or school.
تعطیلات.
Wow your country have a lot of rules, I wish I friends there maybe on my vacation will come for visit.
Vacation
تعطیلات گذارندن
About two weeks into her seven week vacation
حدود دوهفته از هفت هفته تعطیلات او می گذرد
تعطیلات، زمانی که کار خاصی نداریم
we were happy on vacation
ما در تعطیلات خوشحال بودیم
[حقوق کار]
مرخصی استحقاقی
show
نشان داد
دوستانو که معنی مسافرت رو دیسلایک کردن اینو برام ترجمه کنند
?are you taking my brother on vacation
تفریح هم معنی میدهد.
What's the last vacation?
آخرین تفریح چیه؟
تعطیلات. مرخصی
When we don t have any work to do or when we can rest for long time
Vacation means
A period of rest from work or school.
Kanon zaban.
Reach 3 🥰
روزآسود
مسافرت رفتن در زمان تعطیلی برای مدرسه
تعطیلات.
مرخصی.
A time that we are rest
Or
A time that we don't have any work or plans
Explanation in English: Holidays
توضیح به فارسی: تعطیلات.
جمله پیشنهادی:They started their vacation by traveling to Shiraz and want to travel to Isfahan after Shiraz
معنی:آنها تعطیلات خود را با سفر به شیراز شروع کردند و می خواهند بعد از شیراز به اصفحان سفر کنند.
تعطیلات، مرخصی
Holiday
تعطیلات_مرخصی
تعطیلات /اوقات فراغت
the family spent their summer vacation in Yasooj
خانواده تعطیلات تابستانی خود را در یاسوج گذراندند 👩🏻‍🎓
کنکوریش : تعطیلات
تعطیلات
بیکاری
holiday
a holiday time when a university or school is not open
تعطیلات
جمله : My family and I go on summer vacation after school
تعطیلات
A period of rest from work or school
کانون زبان ایران __ ترم Reach 3
a period of rest from work or school
تعطیلی . مرخصی . راحتی . اسودگی
آسودگی از کار
when you dont have any work for do like nuroz
مسافرت
A period of rest from work or school
تعطیلات، روز های تعطیل
تعطیلات

تعطیلات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس