violation

/vaɪəˈleɪʃn̩//ˌvaɪəˈleɪʃn̩/

معنی: نقض عهد، تعدی، تجاوز، بلاء، نقض، تخلف، تخطی
معانی دیگر: زیر پا گذاری، (به ویژه مکان های مقدس) بی حرمتی، توهین، بر هم زنی، ایجاد اختلال، زنای به عنف، تجاوز جنسی، پیمان شکنی، نق­ عهد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: violational (adj.)
(1) تعریف: the act of violating.
مترادف: breach, defilement, infringement, offense, transgression
متضاد: observance
مشابه: abuse, blasphemy, corruption, crime, dishonor, disturbance, encroachment, infraction, invasion, offense, outrage, pollution, sacrilege, sin, transgression, trespass

- The football player is being sued for violation of his contract.
[ترجمه Arian] بازیکن فوتبال به خاطر تخلف از قرار دادش مورد جریمه قرار گرفت
|
[ترجمه گوگل] از این بازیکن فوتبال به دلیل نقض قرارداد شکایت شده است
[ترجمه ترگمان] بازیکن فوتبال بخاطر تخطی از قرارداد تحت تعقیب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the result of such an act.
مترادف: breach, infringement
مشابه: disruption, disturbance, encroachment, invasion, offense, outrage, transgression, trespass

(3) تعریف: the condition of being violated.
مشابه: contamination, corruption, defilement, disruption, disturbance

(4) تعریف: desecration.

(5) تعریف: sexual assault; rape.
مترادف: assault, rape
مشابه: abuse, dishonor, molestation, perversion

جمله های نمونه

1. violation of promises
نقض عهدها،قول شکنی ها

2. a violation of public order
اختلال نظم عمومی

3. a violation of the law
زیر پا گذاشتن قانون

4. flagrant violation of the law
تخلف فاحش از قانون

5. the violation of a church
بی حرمتی نسبت به یک کلیسا

6. traffic violation
تخلف رانندگی

7. a moving violation
تخلف حین رانندگی

8. an overt violation of law
تخلف عمدی و علنی از قانون

9. to blink at a violation
تخلفی را نادیده گرفتن

10. to connive at the violation of a law
تخطی از قانون را نادیده انگاشتن

11. i admonished them that any violation of my orders would cost them dearly
به آنها گوشزد کردم که تخلف از دستوراتم برایشان گران تمام خواهد شد.

12. he refused to wink at any violation of the law
او حاضر نشد که هیچگونه تخطی از قانون را نادیده بگیرد.

13. an act the performance of which is a violation
عملی که انجام آن تخلف محسوب می شود

14. This is a technical violation of the treaty.
[ترجمه گوگل]این یک نقض فنی معاهده است
[ترجمه ترگمان]این نقض فنی معاهده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The takeover of the embassy constitutes a flagrant/blatant violation of international law.
[ترجمه گوگل]تسخیر سفارت به منزله نقض آشکار / آشکار قوانین بین المللی است
[ترجمه ترگمان]تصرف سفارت به منزله نقض آشکار و آشکار قانون بین المللی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The policeman rapped the driver for his violation of traffic regulations.
[ترجمه گوگل]پلیس به دلیل تخطی از قوانین راهنمایی و رانندگی راننده را مورد تجاوز قرار داد
[ترجمه ترگمان]این پلیس راننده را به خاطر تخلف از مقررات ترافیکی به شدت تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He was in violation of his contract.
[ترجمه گوگل]او قراردادش را نقض می کرد
[ترجمه ترگمان]اون به قرارداد اون تجاوز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The violation of the graves is not the first such incident.
[ترجمه گوگل]تجاوز به قبور اولین حادثه نیست
[ترجمه ترگمان]نقض این گورها اولین رویداد این چنینی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He roared that was a violation of the rules.
[ترجمه گوگل]او فریاد زد که این نقض قوانین بود
[ترجمه ترگمان]او غرید که قانون نقض قانون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نقض عهد (اسم)
abjuration, breach, violation, perjury, perfidy

تعدی (اسم)
violation, infringement, incursion, inroad, oppression

تجاوز (اسم)
violation, offense, attack, assault, belligerence, infringement, encroachment, transgression, belligerency, overrun

بلاء (اسم)
terror, violation, curse, calamity, disaster, bale, misadventure, pest, plague, scourge

نقض (اسم)
violation, reversal, contravention

تخلف (اسم)
violation, delinquency, infringement, transgression, trespass, contravention, infraction

تخطی (اسم)
violation, encroachment, trespass, outrage

تخصصی

[زمین شناسی] خطا،تجاوز،تخلف، نقض هر لایحه یا قانون معدنی فدرال
[ریاضیات] تغییر، تخلف، تخطی، تجاوز

انگلیسی به انگلیسی

• transgression; desecration; violent attack or disruption; rape

پیشنهاد کاربران

نقض / تخلف
مثال: The company was fined for environmental violations.
شرکت به خاطر تخلفات زیست محیطی جریمه شد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
تخطی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : violate
✅️ اسم ( noun ) : violation / violence / violator
✅️ صفت ( adjective ) : violent
✅️ قید ( adverb ) : violently
اختلال
. They say we are in violation of the deed restrictions
آنها علت را نقض یکی از محدودیت های سند مالکیت بیان کردند.
نقض
نقض قراردادcontract violation
violation ( حقوق )
واژه مصوب: نقض قانون
تعریف: نقض قانون یا تخلف و سرپیچی از قانون، یا عمل تجاوز به حقوق دیگران یا تخطی از یک کار یا حق، یا تقصیر کیفری علیه رفاه عمومی
قانون شکنی
سرپیچی
یکی از معانیش میشه نقض ( نقض قانون ) - شکستن و تخلف و بر هم زدن نظم و قانون و قرارداد
- Violation of human rights laws : نقض قوانین حقوق بشر
- a violation of the law : زیر پا گذاشتن قانون
- violation of promises : نقض عهدها، قول شکنی ها
...
[مشاهده متن کامل]

- the violation of a church : بی حرمتی نسبت به یک کلیسا
- a violation of public order : اختلال نظم عمومی
- Violation of health and safety code : نقض پروتکل های بهداشتی

break
flout
بدرفتاری، جُرم، عملی که مستوجب کیفر باشد
شکستن عهد و پیمان
سواستفاده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس