violently

/ˈvɑɪ.ə.lənt.li//ˈvɑɪ.ə.lənt.li/

معنی: خشمگینانه
معانی دیگر: بزور، جبرا، بعنف، جابرانه، سخت، بشدت، شدیدا، به تندی

جمله های نمونه

1. the earth quaked violently
زمین به شدت لرزید.

2. the ship pitched violently in the stormy sea
در دریای طوفانی کشتی بشدت دچار تلاطم شد.

3. the elephant shook its ponderous body violently
فیل جثه ی سترگ خود را به شدت تکان داد.

4. Her heart beat violently when she received the letter.
[ترجمه گوگل]وقتی نامه را دریافت کرد قلبش به شدت می تپید
[ترجمه ترگمان]وقتی نامه را دریافت، قلبش به شدت می تپید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The junta reacted violently to the perceived threat to its authority.
[ترجمه گوگل]حکومت نظامی به تهدیدی که متوجه اقتدارش می شد، واکنش خشونت آمیزی نشان داد
[ترجمه ترگمان]گروه سری واکنش شدیدی به تهدید درک شده از قدرت خود نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He shook her violently by the shoulders.
[ترجمه گوگل]شونه هایش را به شدت تکان داد
[ترجمه ترگمان]شانه های خود را به شدت تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He lunged at me, grabbing me violently.
[ترجمه گوگل]او به سمت من پرت شد و با خشونت مرا گرفت
[ترجمه ترگمان]او به من حمله کرد، مرا به شدت گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This drug can make some people violently ill.
[ترجمه گوگل]این دارو می تواند برخی افراد را به شدت بیمار کند
[ترجمه ترگمان]این دارو میتونه بعضی آدما رو به شدت مریض کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They are violently opposed to the idea.
[ترجمه گوگل]آنها به شدت با این ایده مخالف هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها به شدت مخالف این ایده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She violently disagreed with what we said.
[ترجمه گوگل]او به شدت با آنچه ما گفتیم مخالف بود
[ترجمه ترگمان]او به شدت با آنچه ما گفته بودیم مخالفت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She became so nervous that she shook violently.
[ترجمه گوگل]آنقدر عصبی شد که به شدت تکان خورد
[ترجمه ترگمان]او چنان عصبی شده بود که به شدت تکانش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He rushed to the bathroom, where he was violently sick.
[ترجمه گوگل]با عجله به سمت حمام رفت، جایی که به شدت بیمار بود
[ترجمه ترگمان]او به طرف حمام رفت، جایی که او به شدت مریض بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He shook her violently as a dog shakes a rat.
[ترجمه گوگل]همانطور که سگی موش را تکان می دهد، او را به شدت تکان داد
[ترجمه ترگمان]وقتی که سگی یک موش را تکان می دهد، او را به شدت تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They have come into conflict, sometimes violently.
[ترجمه گوگل]آنها با یکدیگر درگیر شده اند، گاهی اوقات با خشونت
[ترجمه ترگمان]آن ها گاهی به شدت وارد جنگ می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خشمگینانه (قید)
furiously, heatedly, violently

انگلیسی به انگلیسی

• by force, with violence

پیشنهاد کاربران

:in a forceful way that causes people to be hurt
He claimed to have been violently assaulted while in detention
به طرز فجیعی، به نحو وحشیانه ای، بی رحمانه
به زور و ضرب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : violate
✅️ اسم ( noun ) : violation / violence / violator
✅️ صفت ( adjective ) : violent
✅️ قید ( adverb ) : violently
شدید
خشمگینانه
وحشیانه
Extremely
به شدت

بپرس