vagrancy

/ˈveɪɡrənsi//ˈveɪɡrənsi/

معنی: غلط، اوارگی، سر گردانی، در بدری، ولگردی، اوباشی
معانی دیگر: پرسه زنی، عیاری، (نادر) انحراف، زدن به صحرای کربلا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: vagrancies
(1) تعریف: the condition of being a vagrant, or a vagrant's conduct and way of living.

(2) تعریف: in law, the offense of being a vagrant.

(3) تعریف: a wandering, directionless quality.

جمله های نمونه

1. in some towns vagrancy is against the law
در برخی شهرها ولگردی خلاف قانون است.

2. Most European countries have abandoned laws that make vagrancy a crime.
[ترجمه گوگل]اکثر کشورهای اروپایی قوانینی را که ولگردی را جرم می داند کنار گذاشته اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کشورهای اروپایی قوانینی را رها کرده اند که ولگردی را جنایت قلمداد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Vagrancy and begging has become commonplace in London.
[ترجمه گوگل]ولگردی و گدایی در لندن به امری عادی تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]Vagrancy و گدایی در لندن مبتذل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was convicted of drunkenness and vagrancy.
[ترجمه گوگل]او به مستی و ولگردی محکوم شد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر مستی و ولگردی محکوم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Arrested for vagrancy, he dried out in hospital, where molested the nurse.
[ترجمه گوگل]او که به دلیل ولگردی دستگیر شد، در بیمارستان خشک شد، جایی که پرستار را مورد آزار قرار داد
[ترجمه ترگمان]پس از آنکه خود را در بیمارستان گیر انداخت، در بیمارستان خشک شد و به پرستار تجاوز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And meanwhile the quite obvious cause of vagrancy the face.
[ترجمه گوگل]و در همین حال علت کاملا آشکار ولگردی صورت است
[ترجمه ترگمان]و در این میان دلیل کام لا روشن کردن صورتش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You may be arrested for vagrancy if you do not have at least one dollar bill on your person.
[ترجمه گوگل]اگر حداقل اسکناس یک دلاری روی شخص خود نداشته باشید ممکن است به دلیل ولگردی دستگیر شوید
[ترجمه ترگمان]اگر حداقل یک اسکناس یک دلاری روی شخص خود نداشته باشید، ممکن است به خاطر ولگردی دستگیر شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Like a swallow in vagrancy, covering all the streets lanes in the Capital.
[ترجمه گوگل]مثل پرستویی در ولگردی که تمام خیابان های پایتخت را پوشانده است
[ترجمه ترگمان]مانند پرستو در ولگردی، همه کوچه های شهر را زیر و رو می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tramp was arrested for vagrancy.
[ترجمه گوگل]ولگرد به خاطر ولگردی دستگیر شد
[ترجمه ترگمان]ولگرد برای طفره رفتن بازداشت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To take a fundamental question about vagrancy: Why do tramps exist at all?
[ترجمه گوگل]برای پاسخ به یک سوال اساسی در مورد ولگردی: اصلا چرا ولگردها وجود دارند؟
[ترجمه ترگمان]گرفتن یک سوال اساسی در مورد ولگردی: چرا tramps اصلا وجود ندارند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Strangers are picked up for vagrancy after three days.
[ترجمه گوگل]غریبه ها را بعد از سه روز برای ولگردی می گیرند
[ترجمه ترگمان] غریبه ها بعد از سه روز خودشون رو گول زدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is charged with vagrancy.
[ترجمه گوگل]او به ولگردی متهم است
[ترجمه ترگمان]او متهم به ولگردی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The place where even the barest sketch of family life ended and vagrancy began.
[ترجمه گوگل]جایی که حتی ساده ترین طرح زندگی خانوادگی به پایان رسید و ولگردی آغاز شد
[ترجمه ترگمان]جایی که حتی آخرین طرح زندگی خانوادگی هم به پایان رسیده بود و خود را vagrancy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The growing numbers of the poor were reflected in begging, vagrancy and theft, all of which led to repressive reactions.
[ترجمه گوگل]تعداد روزافزون فقرا در گدایی، ولگردی و دزدی منعکس شد که همگی به واکنش های سرکوبگرانه منجر شد
[ترجمه ترگمان]تعداد رو به رشد فقرا به گدایی، ولگردی و دزدی فکر کرد که همه آن ها منجر به واکنش های سرکوب کننده شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غلط (اسم)
aberration, error, mistake, fallacy, illusion, errancy, delusion, inaccuracy, vagrancy, misbelief

اوارگی (اسم)
tramp, dispersion, vagrancy

سرگردانی (اسم)
straying, ramble, quandary, vagrancy, divagation, roam, wandering state

در بدری (اسم)
errantry, vagrancy, itineracy, itinerancy, vagabondage, vagabondism

ولگردی (اسم)
stray, ramble, tramp, profligacy, vagrancy, vagabondage, vagabondism

اوباشی (اسم)
vagrancy

انگلیسی به انگلیسی

• condition of having no permanent home, state of wandering and having no occupation
vagrancy is a way of life in which someone moves a lot from place to place because they have no permanent home or job, and have to beg or steal in order to live.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : vagrancy / vagrant
✅️ صفت ( adjective ) : vagrant
✅️ قید ( adverb ) : _
ولگردی
خانه به دوشی
آوارگی

بپرس