validate

/ˈvælədet//ˈvælɪdeɪt/

معنی: نافذ شمردن، معتبر ساختن، قانونی کردن، قانونی شناختن، تنفیذ کردن
معانی دیگر: معتبر کردن، اعتبار بخشیدن، دارای ارزش قانونی کردن، تایید کردن، اثبات کردن، هایستن، تایید اعتبار

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: validates, validating, validated
مشتقات: validation (n.)
(1) تعریف: to prove valid or acceptable; verify.
مترادف: authenticate, confirm, establish, substantiate, verify
متضاد: disprove, invalidate, negate
مشابه: back, certify, circumstantiate, corroborate, fortify, legitimize, prove, support, sustain, vindicate

- She validated the reports with direct evidence.
[ترجمه گوگل] او گزارش ها را با شواهد مستقیم تایید کرد
[ترجمه ترگمان] او گزارش ها را با مدرک مستقیم تایید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He cited studies to validate his theory.
[ترجمه گوگل] او برای تایید نظریه خود به مطالعاتی استناد کرد
[ترجمه ترگمان] او به مطالعات برای اعتبار سنجی نظریه خود اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make valid by legal means.
مترادف: confirm, ratify
متضاد: quash, revoke, void
مشابه: authorize, certify, formalize, legalize, license, sanction

- Your signatures are needed to validate the contract.
[ترجمه مهدی مهدوی] امضاهای شما برای نفوذ قرارداد لازم است.
|
[ترجمه mahshid ghalati] امضاهای شما برای قانونی کردن قرارداد الزامی است .
|
[ترجمه گوگل] برای تایید قرارداد به امضای شما نیاز است
[ترجمه ترگمان] امضاها برای تایید قرارداد لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. true ideas are those that we can test and validate
عقاید راستین آنهایی هستند که می توان آنها را آزمود و اثبات کرد.

2. This discovery seems to validate the claims of popular astrology.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این کشف ادعاهای طالع بینی رایج را تأیید می کند
[ترجمه ترگمان]این کشف به نظر می رسد که ادعاهای علم نجوم مردمی را تایید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You need an official signature to validate the order.
[ترجمه گوگل]برای تایید سفارش به امضای رسمی نیاز دارید
[ترجمه ترگمان]شما به امضای رسمی برای تایید سفارش نیاز دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In order to validate the agreement between yourself and your employer, you must both sign it.
[ترجمه گوگل]برای تایید قرارداد بین خود و کارفرمایتان، باید هر دو آن را امضا کنید
[ترجمه ترگمان]برای تایید این توافق بین خودتان و کارفرمای خود، باید هر دو آن را امضا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Talking with people who think like you helps validate your feelings.
[ترجمه ziresefr] صحبت کردن با افرادی که مانند شما فکر می کنند، به تایید احساسات شما کمک می کند.
|
[ترجمه گوگل]صحبت کردن با افرادی که مانند شما فکر می کنند به اعتبار بخشیدن به احساسات شما کمک می کند
[ترجمه ترگمان]صحبت کردن با افرادی که فکر می کنند شما به تایید احساساتتان کمک می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Academy Awards appear to validate his career.
[ترجمه گوگل]جوایز اسکار به نظر می رسد که حرفه او را تأیید می کند
[ترجمه ترگمان]جایزه اسکار به نظر می رسد که حرفه او را تایید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It helped validate that parental leave was for both men and women and helped change the ratio of use.
[ترجمه گوگل]این امر به تأیید اینکه مرخصی والدین برای مردان و زنان است کمک کرد و به تغییر نسبت استفاده کمک کرد
[ترجمه ترگمان]این کار به اعتبار سنجی کمک کرد که مرخصی والدین هم برای مردان و هم برای زنان بود و به تغییر نسبت استفاده کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A public-key user needs to obtain and validate a certificate containing the required public key.
[ترجمه گوگل]یک کاربر کلید عمومی باید گواهینامه ای حاوی کلید عمومی مورد نیاز را به دست آورد و تأیید کند
[ترجمه ترگمان]یک کاربر کلید عمومی باید یک گواهی نامه حاوی کلید عمومی مورد نیاز را بدست آورد و اعتبار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The main argument can not validate wholesale the authority of even reasonably just governments.
[ترجمه گوگل]استدلال اصلی نمی‌تواند به طور کلی اقتدار دولت‌های عادلانه را تأیید کند
[ترجمه ترگمان]استدلال اصلی نمی تواند به طور عمده اقتدار حتی دولت ها را معتبر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Museums of design or decorative arts validate their collections in different terms.
[ترجمه گوگل]موزه‌های طراحی یا هنرهای تزئینی مجموعه‌های خود را با عبارات مختلفی اعتبار می‌بخشند
[ترجمه ترگمان]موزه ها از هنر طراحی و یا هنرهای تزیینی مجموعه های خود را به طور متفاوتی تایید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Further studies are needed to validate the suggested criteria for newborn infants.
[ترجمه گوگل]مطالعات بیشتری برای تایید معیارهای پیشنهادی برای نوزادان تازه متولد شده مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]مطالعات بیشتر برای اعتبار سنجی معیارهای پیشنهادی برای نوزادان تازه متولد شده مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The 49ers want to validate their 7-1 first-half record with a victory over a worthy opponent.
[ترجمه گوگل]49ers می‌خواهند رکورد 7-1 خود در نیمه اول را با پیروزی بر حریف شایسته تأیید کنند
[ترجمه ترگمان]این ۴۹ نفر می خواهند رکورد half ۱ - ۱ خود را با پیروزی بر یک حریف ماهر تایید کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The goal in performance testing is to validate that your performance levels on the deployment platform are as expected and also to understand how your application performs in this environment.
[ترجمه گوگل]هدف در تست عملکرد تأیید این است که سطوح عملکرد شما در پلت فرم استقرار مطابق انتظار است و همچنین درک عملکرد برنامه شما در این محیط
[ترجمه ترگمان]هدف از تست عملکرد این است که تایید کنید که سطوح عملکرد شما بر روی پلت فرم استقرار، همان طور که انتظار می رود، و همچنین برای درک این که کاربرد شما در این محیط چگونه عمل می کند، می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. So, we can validate that this signal detection project can be used to the radar system.
[ترجمه گوگل]بنابراین، می‌توانیم تأیید کنیم که این پروژه تشخیص سیگنال می‌تواند برای سیستم رادار استفاده شود
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما می توانیم تایید کنیم که این پروژه تشخیص سیگنال را می توان برای سیستم رادار به کار برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نافذ شمردن (صفت)
validate

معتبر ساختن (فعل)
accredit, validate

قانونی کردن (فعل)
legalize, validate, execute, legislate, legitimatize, legtimize

قانونی شناختن (فعل)
validate

تنفیذ کردن (فعل)
validate

تخصصی

[حقوق] تنفیذ کردن، اعتبار بخشیدن، قوت قانونی بخشیدن، تأیید کردن، تصدیق کردن

انگلیسی به انگلیسی

• make valid; confirm; sanction; legalize
if something validates a statement or claim, it proves that it is true or correct.

پیشنهاد کاربران

ارزش گذاری
تصویب کردن
تاید کردن
مثلا تصویب یک طرح یا پروژه در یک کارگروه
[مهندسی] صحه گذاری؛ بررسی و تأیید عمل کرد ( های ) نمونه، پیش نمونه، ویا طراحی مدل سازی یا شبیه سازی شده با معیارهای �عمل کردیِ� طراحی. مرحله ای که معمولاً به دنبال �تصدیق� ( verification ) صورت می گیرد که در آن انطباق �مشخصات� با معیارهای �فنی� طراحی بررسی و تأیید می شود.
تایید کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : validate
✅️ اسم ( noun ) : validity / validation
✅️ صفت ( adjective ) : valid
✅️ قید ( adverb ) : validly
اعتباربخشی، اعتبار بخشیدن، معتبر ساختن، تصدیق کردن
اعتبار بخشیدن، معتبر ساختن، تصدیق کردن
قانونی کردن،
با سلام
معنی " اعتبار سنجی" که توسط دوستان پیشنهاد شده است برای کلمه "validation" هست که اسم می باشد. ترجمه های فعلی مناسب یرای کلمه validate عبارت های زیر می باشد :
1 - اثبات کردن
EX1. The research findings do not validate the claims made by the manufacturer
...
[مشاهده متن کامل]

2 - قانونی کردن ( یک قرارداد )
EX2. to validate a contract
3 - تایید کردن
EX3. Check that their courses have been validated by a reputable organization

در متون روانشناسی "اعتبارسنجی"
شارژ کردن کارت
صحت سنجی
اعتبارسنجی
معتبر کردن
قانونی شناختن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس