valise

/vəˈliːz//vəˈliːz/

معنی: کیف، خورجین، چمدان، جامه دان، کیسه چرمی
معانی دیگر: چمدان دستی، کیف دستی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a small piece of hand luggage.
مشابه: grip

جمله های نمونه

1. Theodora swung her leather valise from the car boot into the dimly lit entrance hall.
[ترجمه گوگل]تئودورا دریچه چرمی خود را از صندوق عقب ماشین به داخل راهروی ورودی کم نور تاب داد
[ترجمه ترگمان]چمدان چرمی او را از چکمه اتومبیل به سرسرای ورودی کم نور روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Dinah had brought a valise with her which contained her stage make-up; it would pass for luggage.
[ترجمه گوگل]دینا با خود یک ولو آورده بود که در آن آرایش صحنه او بود برای چمدان می گذشت
[ترجمه ترگمان]دیانا یک چمدان با خودش آورده بود که روی صحنه آن بود که از جا بلند شود، و برای بار و چمدان می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Don't overstuff your valise.
[ترجمه گوگل]وجه خود را زیاد پر نکنید
[ترجمه ترگمان]چمدونتون را overstuff
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She seized her valise and struck out for the back of the house and the kitchen.
[ترجمه گوگل]لیوانش را گرفت و به پشت خانه و آشپزخانه زد
[ترجمه ترگمان]چمدان او را برداشت و به پشت خانه و آشپزخانه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His first wife, Hadley, left a whole valise crammed with manuscripts in a railway carriage.
[ترجمه گوگل]همسر اول او، هدلی، در واگن راه‌آهن یک وثیقه کامل مملو از نسخه‌های خطی به جا گذاشت
[ترجمه ترگمان]همسر اولش، هدلی، یک چمدان پر از دست نویس در واگن قطار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Stephen haled his upended valise to the table and sat down to wait.
[ترجمه گوگل]استفان دریچه واژگون خود را روی میز گذاشت و به انتظار نشست
[ترجمه ترگمان]استفان چمدان را رها کرد و روی میز نشست و منتظر ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The porter hoisted the valise up on the well.
[ترجمه گوگل]دربان دریچه را روی چاه بلند کرد
[ترجمه ترگمان]دربان چمدان را روی چاه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Gentleman's valise and hot water to Concord.
[ترجمه گوگل]ویل جنتلمن و آب گرم به کنکورد
[ترجمه ترگمان]چمدان مسی و آب داغ را به کنکورد برسانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. After ransacking his valise, they discover he is French.
[ترجمه گوگل]پس از غارت امانت او، متوجه می شوند که او فرانسوی است
[ترجمه ترگمان]پس از کاوش جامه دان، متوجه شدند که او فرانسوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Objective: To evaluate the diagnostic valise of MRI and transvaginal sonography (TVS) in submucous myomas and to compare the advantages of two methods according to hysteroscopy and pathologic results.
[ترجمه گوگل]هدف: مطالعه به منظور بررسی والیز تشخیصی MRI و سونوگرافی ترانس واژینال (TVS) در میوم های ساب موکوسی و مقایسه مزایای دو روش بر اساس نتایج هیستروسکوپی و پاتولوژیک انجام شد
[ترجمه ترگمان]هدف: ارزیابی تست های تشخیص MRI و transvaginal sonography (TVS)در submucous myomas و مقایسه مزایای دو روش براساس نتایج hysteroscopy و pathologic
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Valise I have a particular fancy for.
[ترجمه گوگل]Valise من علاقه خاصی به آن دارم
[ترجمه ترگمان]من یک خیال خاص برای این کار دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He hastened about, rummaging in his valise for what he wanted, and finally pocketing it.
[ترجمه گوگل]عجله کرد و در وثیقه خود را برای آنچه می خواست جستجو کرد و سرانجام آن را به جیب زد
[ترجمه ترگمان]شتابان به اطراف نگریست و چمدان خود را برای آنچه می خواست کاوش کرد و سرانجام آن را به جیب گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Charles wandered slowly up the village street in search of his valise.
[ترجمه گوگل]چارلز به آهستگی در خیابان دهکده در جستجوی ولیز خود سرگردان شد
[ترجمه ترگمان]شارل به آرامی از خیابان دهکده بالا رفت و به جستجوی جامه دان خود پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When the train started off, he took down his valise and extracted, after some hesitation, the first volume of The Thousand and One Nights.
[ترجمه گوگل]وقتی قطار به راه افتاد، فلکه اش را پایین آورد و بعد از کمی تردید جلد اول هزار و یک شب را بیرون آورد
[ترجمه ترگمان]وقتی قطار حرکت کرد، چمدان خود را برداشت و پس از چند لحظه تردید، کتاب هزار و یک شب را بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کیف (اسم)
pleasure, bag, briefcase, valise, titillation, revel, intoxication, kef, jollity

خورجین (اسم)
bag, pack sack, valise, saddlebag, pannier, satchel, carpetbag, portmanteau, gripsack, haversack, wallet

چمدان (اسم)
kist, valise, baggage, suitcase, kit, portmanteau

جامه دان (اسم)
valise, portmanteau, luggage

کیسه چرمی (اسم)
valise

انگلیسی به انگلیسی

• travel bag, suitcase
a valise is a small suitcase; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

کیف چه . [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مصغر ) کیف خرد. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . رجوع به کیف شود.

بپرس