vanishing


معنی: اضمحلال

مترادف ها

اضمحلال (اسم)
destruction, vanishing

پیشنهاد کاربران

Disappearing
رو به ناپدید شدن/ رو به زوال
محو شونده
vanishing god
خدای ناپدید شونده
vanishing ( adj ) = در حال انقراض، در حال ناپدید شدن، ناپدید شده ، رو به نابودی
معانی دیگر >>>> تلاقی یا تماس ( مثل Vanishing point نقطه تماس یا نقطه تلاقی )
Definition = شروع به ناپدید شدن/خارج شدن از دید
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف با کلمه : disappearing ( adj )
examples:
1 - They expressed concern about the city's current budget crisis and its vanishing work force.
آنها از بحران بودجه کنونی شهر و نیروی کار در حال ناپدید شدن آن ابراز نگرانی کردند.
2 - Around here, window cleaners are a vanishing breed.
در اطراف اینجا ، پاک کننده های پنجره جنس در حال ناپدید شدن هستند.
3 - The red squirrel is a vanishing species that needs a protected habitat to survive.
سنجاب قرمز یک گونه در حال انقراض است که برای زنده ماندن نیاز به یک زیستگاه محافظت شده دارد.
4 - they expressed worry about district's current budget crisis and its vanishing middle - class work force.
آنها از بحران بودجه کنونی منطقه و نیروی کار طبقه متوسط رو به نابودی آن ابراز نگرانی کردند.

تعدیل
Vanishing risk
ریسک تعدیل
روبه زوال، روبه نابودی، روبه انقراض
نامحسوس
ناپدید شونده

در حال انقراض
نامرئی کننده

بپرس