venture

/ˈvent͡ʃər//ˈvent͡ʃə/

معنی: مخاطره، سرگذشت، جسارت، جرات، ریسک، مبادرت، اقدام بکار مخاطره امیز، معامله قماری، اقدام یا مبادرت کردن به
معانی دیگر: معامله ی قماری، داد و ستد مخاطره آمیز، کار الله بختی، سیج، سیج گیری، سیج پذیری، داد و ستد سیجی، معامله ی قماری کردن، سیج کردن، خطر کردن، سیج گیری کردن، ریسک کردن، به مخاطره انداختن، به آب و آتش زدن، سیجیدن، به خطر انداختن، (با جرات) عمل کردن، جرات کردن، یارا داشتن، یاراییدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an undertaking or enterprise that involves risk or is of uncertain outcome.
مترادف: adventure, enterprise, flier, foray, gamble, long shot, speculation
مشابه: experiment, project, risk, undertaking

- Are you planning to invest in this venture?
[ترجمه آرمان بدیعی] آیا شما قصد دارید در این ریسک و کار مخاطره آمیز سرمایه گذاری کنید.
|
[ترجمه نوران] آیا شما قصد سرمایه گذاری در این کسب و کار ( مخاطره آمیز ) را دارید؟
|
[ترجمه گوگل] آیا قصد سرمایه گذاری در این سرمایه گذاری را دارید؟
[ترجمه ترگمان] آیا شما قصد سرمایه گذاری در این سرمایه گذاری را دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's trying to interest us in his new business venture.
[ترجمه علیرضا بهرامی] داره تلاش می کنه ما رو به کسب وکار جدیدش علاقمند کنه.
|
[ترجمه گوگل] او سعی می کند ما را به سرمایه گذاری تجاری جدید خود علاقه مند کند
[ترجمه ترگمان] اون داره سعی می کنه ما رو به فعالیت جدیدش علاقمند کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: that which is risked in such an undertaking.
مترادف: stake
مشابه: ante, interest, investment, share
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ventures, venturing, ventured
(1) تعریف: to undertake despite potential danger; brave the hazards of.
مترادف: chance, risk
مشابه: adventure, attempt, set about, undertake

- He decided to venture the trip after all.
[ترجمه عطار] علی رغم همه اینها او تصمیم گرفت ریسک سفر را بپذیرد
|
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت که این سفر را انجام دهد
[ترجمه ترگمان] تصمیم گرفت که به سفر برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to express despite the risk of opposition or criticism.
مترادف: hazard
مشابه: express, offer, volunteer

- The newcomer didn't dare to venture his opinion on the matter.
[ترجمه غ ع مسجدی] تازه وارد جرات ابراز عقیده یا اظهار نظر در این موضوع نداشت
|
[ترجمه گوگل] تازه وارد جرأت نداشت نظرش را در این مورد ابراز کند
[ترجمه ترگمان] مرد تازه وارد جرات نکرد نظر خود را درباره این موضوع نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to expose to risk.
مترادف: endanger, hazard, imperil, jeopardize, risk
مشابه: adventure, bet, gamble, pawn, stake, wager

- He was prepared to venture his fortune.
[ترجمه Yousef031] او آماده بود روی سرمایه خود ریسک کند. ( سرمایه گذاری کند )
|
[ترجمه گوگل] او آماده بود تا ثروت خود را به خطر بیندازد
[ترجمه ترگمان] او آماده بود که ثروت خود را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: venturer (n.)
• : تعریف: to move, travel, or proceed in a brave or adventurous manner.
مترادف: embark
مشابه: adventure, forge, head, sally, strike out

- He ventured out into the world with only a few cents in his pocket.
[ترجمه عطار] او تنها با چند سنت در جیبش از دنیا رفت
|
[ترجمه محمدرضا جعفری] او این ریسک را پذیرفت که تنها با چند سنت در جیبش ، به دور دنیا سفر کند
|
[ترجمه گوگل] او تنها با چند سنت در جیب خود به دنیا آمد
[ترجمه ترگمان] او تنها با چند سنت در جیبش بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The ducks ventured across the road.
[ترجمه محمدرضا جعفری] اردک ها این ریسک را پذیرفتند که عرض جاده را طی کنند .
|
[ترجمه گوگل] اردک ها از جاده عبور کردند
[ترجمه ترگمان] اردک راه را طی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. i venture to say that 9000 people were present
به جرات می توانم بگویم که نه هزار نفر آنجا بودند.

2. that venture made her
آن معامله کار او را رو به راه کرد.

3. to venture a storm
یارای برخورد با توفان را داشتن

4. to venture an opinion
یارای ابراز عقیده را داشتن

5. at a venture
الله بختی،شانسی،بدون محاسبه ی قبلی،همین جوری

6. he staked his reputation over that venture
سر آن ماجرا شهرت خود را به مخاطره انداخت.

7. Nought venture, nought have [gain, win].
[ترجمه گوگل]هیچ سرمایه گذاری، هیچ [به دست آوردن، برنده شدن]
[ترجمه ترگمان]سرمایهگذاری بیشتر، هیچ nought [ کسب، برد ] ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Nothing venture, nothing win (or have or gain).
[ترجمه گوگل]هیچ چیز سرمایه گذاری، هیچ چیز برنده (یا داشتن یا به دست آوردن)
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز سرمایه گذاری نمی کند، هیچ پیروزی (یا کسب یا کسب)ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Nothing venture, nothing have [gain, win].
[ترجمه learner] مثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود تا ریسک نکنی هیچی عایدت نمیشه ( هیچ موفقیتی نداری )
|
[ترجمه گوگل]هیچ چیز سرمایه گذاری، هیچ چیز [به دست آوردن، برنده شدن]
[ترجمه ترگمان]هیچ ریسکی در کار نیست، هیچی نیست، برنده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If you venture nothing, you will have thing.
[ترجمه learner] thing دوم nothing هست . ( اشتباه املایی ) اگه ریسک نکنی هیچی نخواهی داشت
|
[ترجمه گوگل]اگر به هیچ چیز دست نزنید، چیزی خواهید داشت
[ترجمه ترگمان]اگر جرئت ندارید چیزی بنوشید، خواهید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A disastrous business venture lost him thousands of dollars.
[ترجمه گوگل]یک سرمایه گذاری تجاری فاجعه بار هزاران دلار برای او از دست داد
[ترجمه ترگمان]یک کسب وکار بد تجاری او را هزاران دلار از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It will be sold to a joint venture created by Dow Jones and Westinghouse Broadcasting.
[ترجمه گوگل]به یک سرمایه گذاری مشترک ایجاد شده توسط داو جونز و پخش وستینگهاوس فروخته خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این شرکت به یک سرمایه گذاری مشترک که توسط داو جونز و Broadcasting Westinghouse ایجاد شده است، فروخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The joint venture ended in a legal wrangle between the two companies.
[ترجمه گوگل]این سرمایه گذاری مشترک به درگیری حقوقی بین دو شرکت پایان یافت
[ترجمه ترگمان]این اقدام مشترک در یک نزاع قانونی بین دو شرکت به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The car-hire firm is their latest business venture.
[ترجمه گوگل]شرکت کرایه اتومبیل آخرین سرمایه گذاری تجاری آنها است
[ترجمه ترگمان]شرکت کرایه خودرو آخرین سرمایه گذاری تجاری آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Any business venture contains an element of risk.
[ترجمه گوگل]هر سرمایه گذاری تجاری حاوی یک عنصر ریسک است
[ترجمه ترگمان]هر کسب وکار کسب وکار شامل یک عنصر ریسک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I won't venture a step farther.
[ترجمه گوگل]من یک قدم جلوتر نمی روم
[ترجمه ترگمان]یک قدم جلوتر نخواهم رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. No current will not venture, there is no climbing mountain.
[ترجمه گوگل]هیچ جریانی جرات نمی کند، کوهنوردی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ جریانی به خطر نخواهد افتاد، هیچ کوه صعود وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. When darkness fell, he would venture out.
[ترجمه گوگل]وقتی تاریکی فرو می‌آمد، او جرأت می‌کرد بیرون
[ترجمه ترگمان]وقتی تاریکی فرو می نشست، بیرون می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Mary is unusually high on her next venture.
[ترجمه گوگل]مری به طور غیرعادی در سرمایه گذاری بعدی خود بالا است
[ترجمه ترگمان]مری به طور غیر معمولی روی جرات بعدی خودش بالا و پایین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مخاطره (اسم)
adventure, risk, hazard, venture, jeopardy, peril, menace

سرگذشت (اسم)
event, adventure, narrative, narration, venture, destiny

جسارت (اسم)
impertinence, venture, insolence, animosity, audacity, temerity, effrontery, presumption, hardihood, spleen

جرات (اسم)
gut, grittiness, courage, spirit, venture, daring, mettle, spunk

ریسک (اسم)
risk, venture

مبادرت (اسم)
venture

اقدام بکار مخاطره امیز (اسم)
venture

معامله قماری (فعل)
venture

اقدام یا مبادرت کردن به (فعل)
venture

تخصصی

[حقوق] به مخاطره انداختن، مشارکت، اقدام خطیر

انگلیسی به انگلیسی

• take a risk in order to achieve a goal; dare to express something (even in the face of possible opposition); chance investing money in a risky but possibly lucrative business venture
risky undertaking, enterprise whose results are not certain; business undertaking which promises to bring great profit but involves a good deal of risk; amount invested or wagered
a venture is a project or activity which is new, exciting, and difficult but which involves the risk of failure.
if you venture into an activity, you do something that involves the risk of failure because it is new and different.
if you venture an opinion, you say it cautiously and hesitantly because you are afraid other people might think it is foolish or wrong.
if you venture somewhere you go there, although it might be dangerous.

پیشنهاد کاربران

جسارت کردن
venture 4 ( n ) ( vɛntʃər ) =a business project or activity, especially one that involves taking risks, e. g. A disastrous business venture lost him thousands of dollars.
venture
venture 3 ( v ) =to say or do sth in a careful way, especially because it might upset or offend sb, e. g. She hardly dared to venture an opinion. He ventured that the data might be flawed.
venture
venture 2 ( v ) =to risk losing sth valuable or important if you aren't successful at sth, e. g. It was wrong to venture his financial security on such a risky deal.
venture
venture 1 ( v ) ( vɛntʃər ) =to go somewhere even though you know that it might be dangerous or unpleasant, e. g. They ventured nervously into the water.
venture
به مخاطره انداختن
جست و جو کردن
سرمایه گذاری
دقت کنید که سرمایه گذاری در درون خود ریسک کردن و مخاطره کردن دارد و همچنین جسارت می خواهد
پس دیگه نیازی نیست به این موارد که به صورت ضمنی در خودِ کلمه نهفته اشاره بشه
پس ترجمه هایی مثل سرمایه گذاری مخاطره آمیز ترجمه های خوبی نیستند و حشو دارن
تأمین بودجه
رفتن ، ماجراجویی کردن
ریسک کردن و کاری کردن
خطر کردن و چیزی گفتن
The newcomer didn't dare to venture his opinion on the matter
تازه وارد جرات نکرد ریسک کند عقیده اش را بگوید
venture out
با شجاعت تمام جایی خطرناک بری یا جایی ناشناخته بری/
If you venture a question or statement, you say it in an uncertain way because you are afraid it might be stupid or wrong.
'So you're Leo's girlfriend?' he ventured.
He ventured that plants draw part of their nourishment from the air.
...
[مشاهده متن کامل]

Stephen ventured a few more sentences in halting Welsh.
با تردید حدس زدن
گفتن چیزی یا حدسی که می ترسی اشتباه یا احمقانه باشه

منابع• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/venture
رفتن به جایی ناخوشایند و پر ریسک
کار مخاطره آمیز که جرات می خواهد: سرمایه گذاری، سفر کردن، ابراز عقیده کردن و. . .
venture ( v. )
early 15c. , "to risk the lossضرر/زیان" ( of something ) , shortened form of aventure, itself a form of adventure. General sense of "to dare, to presumeفرض/احتمال" is recorded from 1550s.
...
[مشاهده متن کامل]

venture ( n. ) c. 1400, "fortuneبخت/اقبال, chance, " shortening of aventure ( n. ) , a variant of adventure ( n. ) ;
from ad "to" ( see ad - ) venire "to come, "
به/بهر آی/درآی

معامله ریسکی کردن.
noun
[count] : a new activity, project, business, etc. , that typically involves risk
🔵a venture into the unknown
🔵a space venture
🔵a joint business venture
🔵venture partners
Noun
✅سرمایه گذاری یا فعالیت پر ریسک
1 ) This new venture holds great promise for the future
2 ) Saudi Aramco's downstream operations are shifting emphasis to integrate refineries with petrochemical facilities. Their first venture into it is with Petro Rabigh, which is a joint venture with Sumitomo Chemical Co. that began in 2005 on the coast of the Red Sea. [13] In order to become a global leader in chemicals, Aramco will acquire 50% of Royal Dutch Shell's stake in their refiner in Saudi Arabia for US$631 million
...
[مشاهده متن کامل]

1. کار مخاطره آمیز 2. سفر مخاطره آمیز 3. کار، کسب و کار
حدس زدن

To undertake a risky or daring journey
To travel
To journey
To go
To move
سفر کردن
رفتن
( مخصوصا وقتیکه سفر خطرناک و پر خطر باشه و دل و جرئت و جسارت و بی باکی لازم داشته باشه )
...
[مشاهده متن کامل]

If they ever ventured into space, they evidently withdrew immediately.
Star Trek TOS

1 - اسم: سرمایه گذاری یا فعالیت پر ریسک
2 - فعل: رفتن ( به یک جای پر خطر )
Go somewhere risky and unpleasant
پروژه تجاری ( دارای ریسک )
جرات کردن
ریسک کردن
ماجراجویی
به عهده گرفتن undertaking
فعل گذراش ( متعدی ) :1 - خطر کاری را پذیرفتن - حالا این کار میتونه برعهده گرفتن مسئولیت چیزی باشه یا بیان چیزی ( نظر و سخنی )
2 - به خطر انداختن چیزی - ریسک کردن چیزی ( معنای سوم سایت تو بخش فعل گذرا )
پروژه جدید بزرگ
ماجراجویی
کسب و کار

سر مایه گذاری ریسکی
جرات به خرج دادن
جرات و جسارت
دل به دریا زدن و مسافرت کردن
ریسک/خطر کردن
خود را به مخاطره انداختن
سرمایه گذاری و کار مخاطره آمیز

مسافرت کردن به جای ناشناخته ( به نوعی با advanture هم معنی است )
( سرمایه گذاری در یک ) فرصت ریسکی یا موقعیت خطرپذیر.
وضعیت خطر پذیر.
جسورانه.
جسورانه
go somewhere risky or unpleasant
سرمایه گذاری مخاطره پذیر
جسورانه ، خطرپذیر ، پرخطر ، ریسک پذیر ، پر ریسک
سرمایه گذاری جسورانه/خطرپذیر/پرخطر/ریسک پذیر/پر ریسک
to say or do sth in a careful way eapecialy because it might upset sb
تامین مالی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤١)

بپرس