veritable

/ˈverətəbl̩//ˈverɪtəbl̩/

معنی: واقعی، حقیقی، بتحقیق، بحقیقت، قابل اثبات حقیقت
معانی دیگر: راستین، درست و حسابی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: veritably (adv.)
• : تعریف: true; authentic; real.
مترادف: actual, authentic, bona fide, factual, genuine, honest-to-goodness, real, true
مشابه: indubitable, undeniable, undoubted, unquestionable, unquestioned, valid

- There had been false alarms before, but this was a veritable disaster.
[ترجمه گوگل] قبلاً هشدارهای اشتباهی وجود داشت، اما این یک فاجعه واقعی بود
[ترجمه ترگمان] قبلا زنگ خطر را زده بودند، اما این یک فاجعه واقعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a veritable feast
یک جشن حسابی

2. The meal that followed was a veritable banquet.
[ترجمه گوگل]غذای بعدی یک ضیافت واقعی بود
[ترجمه ترگمان]غذایی که به دنبالش بود یک مهمانی واقعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Even this small house was a veritable palace compared to his tent.
[ترجمه گوگل]حتی این خانه کوچک در مقایسه با چادر او یک قصر واقعی بود
[ترجمه ترگمان]حتی این خانه کوچک در مقایسه با چادر او یک کاخ واقعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My garden had become a veritable jungle by the time I came back from holiday.
[ترجمه گوگل]وقتی از تعطیلات برگشتم باغ من تبدیل به یک جنگل واقعی شده بود
[ترجمه ترگمان]وقتی از تعطیلات برگشتم، باغچه من تبدیل به یک جنگل واقعی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The rain turned our holiday into a veritable disaster.
[ترجمه گوگل]باران تعطیلات ما را به یک فاجعه واقعی تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]باران ما را به یک فاجعه واقعی تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The area is a veritable paradise for those who love walking and swimming.
[ترجمه گوگل]این منطقه یک بهشت ​​واقعی برای کسانی است که عاشق پیاده روی و شنا هستند
[ترجمه ترگمان]این ناحیه بهشتی واقعی برای کسانی است که راه رفتن و شنا کردن را دوست دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Thank you for that lovely meal;it was a veritable feast!
[ترجمه گوگل]از شما برای آن غذای دوست داشتنی سپاسگزارم؛ این یک جشن واقعی بود!
[ترجمه ترگمان]! بابت اون غذای خوش مزه ازت ممنونم یه جشن واقعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The show is a veritable reservoir of new talent.
[ترجمه گوگل]این نمایش مخزن واقعی استعدادهای جدید است
[ترجمه ترگمان]این نمایش یک منبع واقعی استعداد جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Though small, this museum is a veritable treasure trove of history.
[ترجمه گوگل]اگرچه این موزه کوچک است، اما گنجینه ای واقعی از تاریخ است
[ترجمه ترگمان]اگرچه این موزه کوچک است، اما این موزه گنجینه واقعی تاریخ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His shop, a veritable Aladdin's cave of antiques, is for sale.
[ترجمه گوگل]مغازه او، غار عتیقه واقعی علاءالدین، برای فروش است
[ترجمه ترگمان]مغازه او، یک غار واقعی علاالدین، برای فروش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The table held a veritable cornucopia of every kind of food or drink you could want.
[ترجمه گوگل]روی میز یک قرنیز واقعی از هر نوع غذا یا نوشیدنی که می‌خواهید وجود داشت
[ترجمه ترگمان]این میز غذای واقعی از هر نوع غذا یا نوشیدنی به دست داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This area of the law is a veritable mare's nest.
[ترجمه گوگل]این منطقه از قانون یک لانه مادیان واقعی است
[ترجمه ترگمان]این ناحیه از قانون یک آشیانه واقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the 1860s a veritable explosion of major scientific publications took place.
[ترجمه گوگل]در دهه 1860 انفجاری واقعی از انتشارات علمی بزرگ رخ داد
[ترجمه ترگمان]در دهه ۱۸۶۰ یک انفجار واقعی از مقالات علمی عمده رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ken was a veritable factory of show business activity.
[ترجمه گوگل]کن یک کارخانه واقعی فعالیت تجاری نمایشی بود
[ترجمه ترگمان]کن یک کارخانه واقعی بود که فعالیت تجاری خود را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He stared into a veritable sea of smiling faces.
[ترجمه گوگل]او به دریای واقعی از چهره های خندان خیره شد
[ترجمه ترگمان]او به دریایی واقعی از چهره های خندان خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واقعی (صفت)
very, right, true, genuine, essential, actual, real, factual, concrete, virtual, veracious, down-to-earth, sterling, literal, lifelike, true-life, unfeigned, veritable

حقیقی (صفت)
true, genuine, actual, real, rightful, substantive, regular, intrinsic, unfeigned, veritable

بتحقیق (صفت)
veritable

بحقیقت (صفت)
veritable

قابل اثبات حقیقت (صفت)
veritable

انگلیسی به انگلیسی

• real, actual, authentic; substantial
you use veritable when you are exaggerating, often humorously, in order to emphasize a feature that something has.

پیشنهاد کاربران

veritable \ ˈver - ə - tə - bəl \ adjective
: not fake, counterfeit or copied ( often used to stress the aptness of a metaphor )
◀️ An E Street Band show is an ensemble performance, a veritable rock ’n’ roll circus of eclectic personalities — at its most crowded, there were 18 musicians onstage — each receiving a solo moment in the spotlight. I would personally like to shout out Curtis King for his angelic falsetto vocals on the cover of the Commodores’ “Nightshift, ” Max Weinberg for — still! at 71! — being a drummer of exceptional steadiness and flair; and Little Steven, for the continued glory of just being Little Steven, day in and day out.
...
[مشاهده متن کامل]

راستین
درست و حسابی
typical
تمام عیار
به تمام معنا
a veritable failure : یک شکست به تمام معنا
اثبات شدنی، اثبات پذیر

بپرس