vice versa

/ˈvaɪsˈvɜːrsə//vaɪsˈvɜːsə/

معنی: برعکس، در جهت مخالف، بطور عکس
معانی دیگر: بالعکس، باژگونه، وارون وار، معکوسا

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: with the order, esp. preceding order, reversed; conversely.

- He confides in her, and vice versa.
[ترجمه محمدامین نصیری] او ( مذکر ) به او ( مونث ) اعتماد می کند و برعکس.
|
[ترجمه گوگل] به او اعتماد می کند و بالعکس
[ترجمه ترگمان] به او اعتماد دارد و برعکس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. We gossip about them and vice versa.
[ترجمه گوگل]ما در مورد آنها غیبت می کنیم و بالعکس
[ترجمه ترگمان]ما در مورد آن ها شایعه پراکنی می کنیم و برعکس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Acids neutralize alkalis and vice versa.
[ترجمه گوگل]اسیدها قلیایی ها را خنثی می کنند و بالعکس
[ترجمه ترگمان]و بالعکس، alkalis و vice را خنثی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You can cruise from Cairo to Aswan or vice versa .
[ترجمه گوگل]می توانید از قاهره به اسوان یا بالعکس سفر کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید از قاهره تا اسوان یا بالعکس سفر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Energy transmutes into matter and vice versa.
[ترجمه گوگل]انرژی به ماده تبدیل می شود و بالعکس
[ترجمه ترگمان]انرژی به ماده تبدیل می شود و بالعکس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. And vice versa. After a delay of only a few minutes, he hopped to the ground.
[ترجمه گوگل]و بالعکس تنها پس از چند دقیقه تاخیر، روی زمین پرید
[ترجمه ترگمان]و بالعکس پس از چند دقیقه تاخیر، روی زمین پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Tutsis are fighting and killing Hutus and vice versa not simply because they hate each other.
[ترجمه گوگل]توتسی‌ها در حال جنگیدن و کشتن هوتوها هستند و برعکس، نه صرفاً به این دلیل که از یکدیگر متنفرند
[ترجمه ترگمان]مردم توتسی ها می جنگند و Hutus و بالعکس را می کشند، نه تنها به این خاطر که از یکدیگر نفرت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. War is the continuity of policies during peace time, and vice versa.
[ترجمه گوگل]جنگ تداوم سیاست ها در زمان صلح است و بالعکس
[ترجمه ترگمان]جنگ تداوم سیاست ها در زمان صلح است و بالعکس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Teachers qualified to teach in England are not accepted in Scotland and vice versa.
[ترجمه گوگل]معلمان واجد شرایط برای تدریس در انگلستان در اسکاتلند پذیرفته نمی شوند و بالعکس
[ترجمه ترگمان]آموزگارانی که صلاحیت تدریس در انگلستان را دارند، در اسکاتلند پذیرفته نمی شوند و برعکس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The boys may refuse to play with the girls, and vice versa.
[ترجمه گوگل]پسرها ممکن است از بازی با دختران خودداری کنند و بالعکس
[ترجمه ترگمان]بچه ها ممکن است از بازی با دخترها امتناع کنند و برعکس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A man of high birth may be of low worth and vice versa.
[ترجمه گوگل]مردی با زاد و ولد ممکن است کم ارزش باشد و بالعکس
[ترجمه ترگمان]مردی از زاد و ولد بالا ممکن است ارزش کمی داشته باشد و برعکس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Peaks from the right window would have coincided with troughs from the left, and vice versa, canceling the sound exactly.
[ترجمه گوگل]قله‌های پنجره سمت راست با فرورفتگی‌هایی از سمت چپ منطبق می‌شد و برعکس، صدا را دقیقاً خنثی می‌کرد
[ترجمه ترگمان]Peaks از پنجره سمت راست با troughs از سمت چپ همزمان شده و بالعکس، صدا را دقیقا حذف خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The son could not see why the state should tax the schoolmaster to support the priest, but never vice versa.
[ترجمه گوگل]پسر نمی توانست بفهمد که چرا دولت باید از مدیر مدرسه برای حمایت از کشیش مالیات بگیرد، اما هرگز برعکس
[ترجمه ترگمان]پسر نمی توانست ببیند که چرا دولت باید از مدیر مدرسه بخواهد که از کشیش حمایت کند، اما هرگز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For example, males usually compete for access to females, rather than vice versa.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، مردان معمولا برای دسترسی به زنان رقابت می کنند، نه برعکس
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، مردان اغلب برای دسترسی به زنان رقابت می کنند، نه برعکس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We could go from pitch black to brightness in the blink of an eye-and vice versa.
[ترجمه گوگل]ما می توانستیم در یک چشم به هم زدن از سیاهی کم به روشنایی برسیم و برعکس
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم از کف سیاه تا روشنایی در چشم به هم زدن چشم - و بالعکس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برعکس (قید)
contrariwise, vice versa

در جهت مخالف (قید)
counter, vice versa

بطور عکس (قید)
vice versa

تخصصی

[برق و الکترونیک] برعکس
[ریاضیات] برعکس

انگلیسی به انگلیسی

• the opposite, the relation being reversed
vice versa is used to indicate that the reverse of what you have said is also true. for example, `women may bring their husbands with them, and vice versa' means that men may also bring their wives with them.

پیشنهاد کاربران

برعکس
مثال:
France requires visas from Iranians and vice versa.
فرانسه از ایرانی ها ویزا می خواهد و برعکس.
used to say that the opposite of a situation you have just described is also true
متقابلا
vice versa
"the order being changed, " c. 1600, Latin, from vice, ablative of vicis "a change, alternation, alternate order" ( from PIE root *weik - ( 2 ) "to bend, to wind" ) versa, feminine ablative singular of versus, past participle of vertere "to turn, turn about" ( from PIE root *wer - ( 2 ) "to turn, bend" ) . "The phrase has the complete force of a proposition, being as much as to say that upon a transposition of antecedents the consequents are also transposed" [Century Dictionary].
...
[مشاهده متن کامل]

The shortest route can be the longest, and vice versa ( 19 ) , a long route may be the fastest.
کوتاه ترین مسیر می تواند طولانی ترین باشد، و برعکس/باژگونه [درجهت مخالف/بطور عکس - ریشه: خم/فِر/پیچ بگرد] ( 19 ) ، مسیر طولانی ممکن است سریع ترین باشد.
Instagram: @504_Essential_Words

معنی در مقابل هم میدهد
در عوض
And what i get vice versa?
In return
One of your teammates may have picked up something you missed or vice versa.
دوستی که اشاره کردند “برعکسش صدق نمی کنه” برداشت اشتباهی داشتند. اتفاقا این اصطلاح وقتی به کار می ره که بخوایم بگیم: “ برعکسش هم صدق می کنم”
Use this phrase to say that the opposite is also true
مثال:
I don’t like Nazi and vice versa
و برعکس
برعکس
Lastly, the choice is yours, from my experience, the more you’ve mastered Chinese, the easier your Japanese learning process will be. Vice verse doesnt fit here
یعنی برعکسش صدق نمیکنه
برعکس
برعکس - در جهت مخالف چیزی - عکس چیزی
مثال :
A transsexual is a person who physically transitions from male to female or vice versa
معکوس
از آن سو، وارونش، وارونه، از آن ور، این به جای آن، آن به جای این

برعکس، جهت مخالف
برعکس، بالعکس
The more demand for a stock, the higher it drives the price and vice versa = هر چه تقاضای یک سهم بیشتر باشد، قیمت آنرا بالاتر میبرد و بالعکس ( برعکس )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس