void

/ˌvɔɪd//voɪd/

معنی: پوچ، بی اعتبار، عاری، تهی، خالی، باطل، بلاتصدی، عاریاز، پوچ کردن، دفع شدن، از درجه اعتبار ساقط کردن، باطل کردن، بی اثر کردن، باطل شدن، خارج شدن، بیرون ریختن
معانی دیگر: کاواک، فاقد، بی، (حقوق) فاقد ارزش قانونی، خلا، فضای خالی، تهی جا، جا، (با: the) تهیگی، (بازی ورق) خالی بودن دست از ورق های خال بخصوصی، (نادر) تهی کردن، خالی کردن، تخلیه کردن، بلااثر کردن، از اعتبار قانونی انداختن، (شغل) بلاتصدی، پست خالی، شکاف، سوراخ، حفره، بی فایده، عاطل، بی اثر، بی نتیجه، ابطال پذیر، شاشیدن، ریدن، قضای حاجت کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: containing nothing; barren; empty.
مترادف: bare, empty, vacant, vacuous
متضاد: full
مشابه: blank, clear, drained, exhausted, free, hollow, pointless, unfilled, unoccupied

- It's best to start your work with a void surface.
[ترجمه گوگل] بهتر است کار خود را با یک سطح خالی شروع کنید
[ترجمه ترگمان] بهتر است کار خود را با یک سطح خالی شروع کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having no effect; futile; useless.
مترادف: futile, idle, ineffective, inoperative, unavailing, useless
مشابه: bootless, ineffectual, nugatory, vain

- Your efforts to change anything at this point are void.
[ترجمه SAA] تلاش های شما برای هر تغییری در این مورد بی تاثیر است.
|
[ترجمه کارن] تلاش های شما برای تغییر در این مورد کاری نمیکند
|
[ترجمه گوگل] تلاش شما برای تغییر هر چیزی در این مرحله بیهوده است
[ترجمه ترگمان] تلاش های شما برای تغییر دادن هر چیزی در این نقطه وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: empty; devoid; lacking (usu. fol. by of).
مترادف: barren, bereft, devoid, empty, lacking, wanting
متضاد: full
مشابه: blank, destitute, vacant

- She was so tired that she was void of emotion.
[ترجمه گوگل] آنقدر خسته بود که عاطفه نداشت
[ترجمه ترگمان] آنقدر خسته بود که از فرط احساس تهی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The planet appears to be void of life.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد این سیاره فاقد حیات است
[ترجمه ترگمان] این سیاره به نظر عاری از حیات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: unfilled, as an office or position.
مترادف: open, unfilled, unoccupied, vacant
مشابه: available, free, up for grabs

- His position was left void after he retired.
[ترجمه زارا] بعد از بازنشستگیش جایگاهش خالی ماند ( کسی جانشینش نشد )
|
[ترجمه گوگل] سمت او پس از بازنشستگی باطل شد
[ترجمه ترگمان] پس از آن که از اتاق بیرون رفت وضع او خالی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in law, not legally binding; invalid.
مترادف: invalid, nonbinding, null
متضاد: effective, effectual
مشابه: nugatory

- The contract was declared void.
[ترجمه گوگل] قرارداد باطل اعلام شد
[ترجمه ترگمان] این قرارداد باطل اعلام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: an empty space or vacuum; nothingness.
مترادف: emptiness, vacuity, vacuum
مشابه: blank, hollow, space, vacancy

- Is there only a void between these stars?
[ترجمه گوگل] آیا بین این ستارگان فقط خلأ وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان] آیا بین این ستارگان فقط یک فضای تهی وجود دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a break or opening in something; gap.
مترادف: gap, opening
مشابه: abyss, breach, break, cavity, chasm, gape, hole, hollow, interval, vacancy

- There was a void in the wall where the window was to go.
[ترجمه SAA] یک شکاف روی دیواری که پنجره در آن باز می شد وجود داشت.
|
[ترجمه رضائی] جای پنجره در دیوار خالی بود
|
[ترجمه گوگل] در دیواری که قرار بود پنجره به آنجا برود، فضای خالی وجود داشت
[ترجمه ترگمان] جایی در دیوار، جایی که پنجره قرار بود برود، وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a feeling of emptiness, desolation, or loss.
مترادف: emptiness
مشابه: desolation

- His new wife tried but could not fill the void created by their mother's death.
[ترجمه گوگل] همسر جدیدش تلاش کرد اما نتوانست خلأ ایجاد شده در اثر مرگ مادرشان را پر کند
[ترجمه ترگمان] همسر جدیدش سعی کرد خلا ایجاد شده توسط مرگ مادرشان را پر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: voids, voiding, voided
مشتقات: voider (n.), voidness (n.)
(1) تعریف: to make invalid; nullify; cancel.
مترادف: annul, cancel, invalidate, nullify, rescind, revoke
متضاد: validate
مشابه: abolish, abrogate, countermand, disestablish, negate, neutralize, override, overturn, remit, repeal, repudiate, reverse, supersede, undo, veto, vitiate

- He lost his paycheck and asked his employer to void it.
[ترجمه گوگل] او چک حقوق خود را از دست داد و از کارفرمای خود خواست آن را باطل کند
[ترجمه ترگمان] او چک حقوق خود را از دست داد و از کارفرمایش خواست آن را خالی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to empty; remove the contents of; discharge.
مترادف: discharge, empty, evacuate, exhaust
مشابه: defecate, drain, eject, emit, expel, purge, urinate

- Babies frequently void their bowels.
[ترجمه گوگل] نوزادان اغلب روده های خود را تخلیه می کنند
[ترجمه ترگمان] نوزادان اغلب امعا خود را خالی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to clear; vacate.
مترادف: clear, clear out, empty, evacuate, vacate

- The police often void the premises of people after making an arrest.
[ترجمه گوگل] پلیس اغلب پس از دستگیری محل افراد را تخلیه می کند
[ترجمه ترگمان] پلیس اغلب پس از دستگیری، محل زندگی مردم را خالی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. void of meaning
فاقد معنی

2. a void ballot
رای فاقد اعتبار

3. a void bishopric
مقام مطرانی بلاتصدی

4. a void in diamonds
نداشتن ورق های (خال) خشت

5. to void a deed
قباله را از اعتبار قانونی انداختن

6. to void a room
اتاقی را تخلیه کردن

7. to void an insurance policy
قرارداد بیمه را باطل کردن

8. the great void left by his death
خلابزرگی که مرگ او به بار آورد

9. he stared into the void
به فضای خالی خیره شد.

10. to declare a marriage void
ازدواجی را باطل اعلام کردن

11. the earth was without form and void
(انجیل) کره زمین فاقد شکل و تهی بود.

12. He rose, his face void of emotion as he walked towards the door.
[ترجمه حسین کتابدار] بلند شد و زمانی که به سمت در رفت، چهره اش فاقد هر گونه احساسی بود.
|
[ترجمه گوگل]وقتی به سمت در می رفت، با چهره اش خالی از احساسات بلند شد
[ترجمه ترگمان]از جا برخاست، و در حالی که از فرط هیجان به سوی در می رفت، چهره اش از فرط هیجان از جا برخاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She sat staring into the void, emptying her mind of all thoughts.
[ترجمه گوگل]نشسته بود و به فضای خالی خیره شده بود و ذهنش را از تمام افکار خالی می کرد
[ترجمه ترگمان]او به فضای خالی خیره شده بود و ذهنش را از تمام افکار خالی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The void left by his mother's death was never filled.
[ترجمه حسین کتابدار] خلا فوت مادرش هرگز پر نشد.
|
[ترجمه گوگل]جای خالی مرگ مادرش هرگز پر نشد
[ترجمه ترگمان]این خلا که از مرگ مادرش باقی مانده بود هرگز پر نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The original elections were declared void by the former military ruler.
[ترجمه گوگل]انتخابات اولیه توسط حاکم نظامی سابق باطل اعلام شد
[ترجمه ترگمان]انتخابات اصلی توسط حاکم نظامی سابق باطل اعلام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Her face was void of all interest.
[ترجمه گوگل]چهره اش خالی از علاقه بود
[ترجمه ترگمان]صورتش خالی از علاقه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The amusement park will fill a void in this town, which has little entertainment for children.
[ترجمه مریم السادات طبسی] شهربازی این شهر بسته خواهد شد چرا که وسیله ی بازی اندکی برای بچه ها دارد
|
[ترجمه حسین کتابدار] شهر بازی جای خالی تفریحات را در این شهری که وسایل سرگرمی کمی برای بچه ها دارد، پر خواهد کرد.
|
[ترجمه گوگل]شهربازی جای خالی این شهر را پر خواهد کرد که سرگرمی کمی برای کودکان دارد
[ترجمه ترگمان]این پارک تفریحی یک فضای خالی را در این شهر پر می کند که سرگرمی کمی برای کودکان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Below him was nothing but a black void.
[ترجمه حسین کتابدار] زیر پای او هیچ چیز، بجز یک حفره سیاه نبود.
|
[ترجمه گوگل]زیر او چیزی جز یک خلاء سیاه نبود
[ترجمه ترگمان]پایین تر از او چیزی جز خلا سیاه نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The office fell void.
[ترجمه حسین کتابدار] اداره بسته است ( کارمندان رفته اند ) .
|
[ترجمه گوگل]دفتر خالی شد
[ترجمه ترگمان]دفتر خالی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوچ (صفت)
absurd, futile, void, inoperative, null, empty, hollow, vain, trifling, vacuous, airy, aeriform, invalid, vaporous, frivolous, blank, inane, chaffy, unmeaning, nugatory

بی اعتبار (صفت)
bad, void, invalid, insecure

عاری (صفت)
void, free, bare, devoid, destitute, exempt

تهی (صفت)
basic, barren, void, null, empty, hollow, vain, vacuous, jejune, devoid, inane, deadhead, indigent

خالی (صفت)
void, empty, hollow, vacuous, destitute, deprived, vacant, coreless, unoccupied, indigent, unloaded, uncharged, tenantless

باطل (صفت)
futile, void, inoperative, null, vain, invalid

بلاتصدی (صفت)
void, vacant

عاری از (صفت)
void

پوچ کردن (فعل)
void

دفع شدن (فعل)
void

از درجه اعتبار ساقط کردن (فعل)
void

باطل کردن (فعل)
abrogate, annul, cancel, override, undo, invalidate, void, frank, derogate, dispense, frustrate, disannul, invalid, quash, strike out

بی اثر کردن (فعل)
nullify, undo, void, counteract, foil, deactivate, enervate

باطل شدن (فعل)
void, dispense

خارج شدن (فعل)
void, issue, protrude, egress, exit

بیرون ریختن (فعل)
void, vent, jet, emit, outpour

تخصصی

[عمران و معماری] پوکی - تهی - خلل و فرج - فضای خالی - خالی - حفره - ریزه سوراخ - خلاء - تهیگاه - تهی جایی
[زمین شناسی] فضای خالی یا شکافهای دیگر ایجاد شده در سنگ - علاوه بر فضاهای خالی، این اصطلاح شامل حفره ها، حفره های حاصل از انحلال نیز می شود
[حقوق] باطل، بی اثر، کان لم یکن، پوچ، فاسد
[نساجی] فضای خالی - خالی - تهی
[ریاضیات] حفره، ناخالصی، پوچ، تهی، خالی
[معدن] حفره ( آب های زیرزمینی)
[پلیمر] فضای خالی، خالی، تهی، حباب، حفره
[آب و خاک] منفذ، حفره

انگلیسی به انگلیسی

• emptiness, space, vacuity, opening, gap
empty; make invalid
lacking legal validity, null
a void is a situation or state of affairs which seems empty because it has no interest, excitement, or value; a literary use.
a void is also a big hole or space; a literary use.
something that is void has no official value or authority; a technical use.

پیشنهاد کاربران

تهی جا ( در کیهانشناسی )
خلا
بی فایده
literary
void of
without; lacking in
ادبی
بدون؛ فاقد
He's completely void of charm as far as I can see
The room was void of any furniture
His mind was void of any creative ideas
...
[مشاهده متن کامل]

The park was void of any people
She felt an emptiness void of any emotion
The report was void of any errors
The company was void of any profits this quarter
His speech was void of any coherence

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/void
خلأ ( ناشی از از دست دادن کسی یا چیزی که با غم همراه هست )
Running the business helped to fill the void after his wife died.
خلأ ( چیز مهمی )
The amusement park will fill a void in this town, which has little entertainment for children.
...
[مشاهده متن کامل]

خلأ - فضای خالی
She looked over the cliff into the void.
رد - بی اثر - رد کردن ( توافقی - قراردادی )
ruling party voided elections in 14 cities.
تهی - خالی - پوچ ( SYN: devoid )
Her eyes were void of all expression.

باطل
Although he has many hobbies, the void left in my grandfather's life when my grandmother died has never been filled
به معنی جای خالی کسی یافضای خالی هم هست
اگرچه اون یه عالمه سرگرمی داره فضای خالی ای ک برای زندگی پدربزرگم بعداز مرگ مادربزرگم ایجادشد هیچ وقت پرنشد
عدم
پوچ، بیهوده، بی فایده، بی اثر
در معنای حقوقی: باطل
[[ noun ]]
■ خلاء ( فضای بزرگ خالی )
🔴 the great voids between galaxies
🔴After she left, there was a void in my life.
🔴When he retires, it will be hard to find someone to fill the void
...
[مشاهده متن کامل]

[[ verb ]]
■ باطل کردن
🔴The judge voided the contract.
🔴Any unauthorized repairs will void the warranty.
[[ adjective ]]
■ تهی - پوچ
🔴a void space
🔴A void person
■ فاقد ارزش و اعتبار قانونی ( که بود و نبودش و ارائه ی اون به دادگاه هیچ چیزی رو تغییر نمیده )
🔴The contract is void.
🔴This sales offer is void where prohibited by law.
تعاریف انگلیسی :
🔵adjective
1 law : having no legal force or effect
The contract is void.
This sales offer is void where prohibited by law.
— often used in the phrase null and void
The law was declared null and void.
2 formal : not containing anything : empty
a void space
void of
: not having ( something that is expected or wanted ) : completely lacking ( something )
a book void of [=devoid of] interest
He is void of charm. [=he has no charm]
🔵noun
[count] : a large empty space
the great voids between galaxies
— often used figuratively
After she left, there was a void in my life.
When he retires, it will be hard to find someone to fill the void.
Other forms: plural voids
🔵verb
[ obj] law : to make ( something ) invalid : to say that ( something ) is no longer in effect
The judge voided the contract.
Any unauthorized repairs will void the warranty.
Other forms: voids; void�ed; void�ing
void�able \ˈvoɪdəbəl\ adjective, law
a voidable contract

پزشکی :ادرار کردن
حباب، حفره
توخالی
تهی جا ، تهی گاه
تخصصی ( خقوق )
فاقد اعتبار
As a noun
A completely empty space
خلاء
به عنوان اسم:
1 - احساس سوگ، اندوه یا ماتم ( پس از مرگ کسی یا از دست دادن چیزی که دوستش داریم ) .
2 - موقعیتی که در آن چیزی مهم و یا جذاب را می ‎خواهیم یا به آن احتیاج داریم، اما آن چیز وجود ندارد.
...
[مشاهده متن کامل]

3 - خلاء، فضای خالی، تهی، کاواک
به عنوان فعل:
حقوقی: از لحاظ قانونی باطل کردن، بلااثر کردن، از اعتبار قانونی انداختن
به عنوان صفت:
تخصصی: سند و یا توافقی که void باشد، قانونی نیست و اثری ندارد.
ادبی: کاملا تهی ( از ) ، خالی ( از ) ، ( عاری ( از ) ، بدونِ یا فاقد چیزی بودن.

ابطال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس