wear off

/ˈwerˈɒf//weərɒf/

معنی: سابیدن، پاک شدن، تدریجا تحلیل رفتن، فرسوده و از بین رفته شدن
معانی دیگر: 1- (به تدریج) کم شدن 2- زدوده شدن، زائل شدن، پاک شدن رنگ

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to diminish or disappear gradually.

- The scent wore off after a few days.
[ترجمه علی معربی] بو بعد از چند روز از بین رفت
|
[ترجمه گوگل] عطر بعد از چند روز از بین رفت
[ترجمه ترگمان] پس از چند روز عطر به مشام رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The effects of the drug naturally wear off within a few hours.
[ترجمه گوگل]اثرات دارو به طور طبیعی در عرض چند ساعت از بین می رود
[ترجمه ترگمان]اثرات مواد مخدر به طور طبیعی در عرض چند ساعت از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The plating is beginning to wear off in places.
[ترجمه گوگل]آبکاری در جاهایی شروع به از بین رفتن می کند
[ترجمه ترگمان]روکش دار شروع به فرسایش در مکان ها می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The effects of the drug began to wear off.
[ترجمه گوگل]اثرات دارو شروع به از بین رفتن کرد
[ترجمه ترگمان]اثرات مواد مخدر از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her initial stiffness began to wear off as we got to know her.
[ترجمه گوگل]سفتی اولیه او با شناختن او شروع به از بین رفتن کرد
[ترجمه ترگمان]همان طور که ما باید با او آشنا شدیم، سفتی اولیه او شروع به پوشیدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. How soon will the effects of the drug wear off?
[ترجمه گوگل]اثرات دارو چقدر زود از بین می رود؟
[ترجمه ترگمان]چقدر زود اثرات مصرف مواد مخدر از بین می رود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The novelty of married life was beginning to wear off.
[ترجمه علی معربی] تازکی زندگی زناشویی شروع به ازبین رفتن کرده بود
|
[ترجمه گوگل]تازگی زندگی زناشویی در حال از بین رفتن بود
[ترجمه ترگمان]تازگی زندگی زناشویی آغاز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The effects of the drug will soon wear off.
[ترجمه گوگل]اثرات دارو به زودی از بین می رود
[ترجمه ترگمان]اثرات این دارو به زودی از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The effects of the anaesthetic were starting to wear off.
[ترجمه گوگل]اثرات داروی بیهوشی در حال از بین رفتن بود
[ترجمه ترگمان]داروی بی هوشی او شروع به پوشیدن لباس های بی هوشی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She hoped that his ridiculous infatuation would soon wear off.
[ترجمه گوگل]او امیدوار بود که شیفتگی مضحک او به زودی از بین برود
[ترجمه ترگمان]امیدوار بود که عشق مسخره او به زودی از بین برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The effects of child abuse never wear off.
[ترجمه گوگل]اثرات کودک آزاری هرگز از بین نمی رود
[ترجمه ترگمان]اثرات سو استفاده از کودکان هرگز از بین نمی رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The pleasurable effects of any drug quickly wear off.
[ترجمه گوگل]اثرات لذت بخش هر دارویی به سرعت از بین می رود
[ترجمه ترگمان]اثرات لذت بخش هر مواد مخدر به سرعت از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The effects of the anaesthetic will wear off within a few hours.
[ترجمه گوگل]اثرات داروی بی حسی در عرض چند ساعت از بین می رود
[ترجمه ترگمان]داروی بی هوشی در عرض چند ساعت از بین خواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't polish those badges; the gilt will wear off if you do.
[ترجمه گوگل]آن نشان ها را صیقل ندهید اگر این کار را انجام دهید، طلایی از بین خواهد رفت
[ترجمه ترگمان]این مدال ها را پاک کن اگر این کار را بکنی طلای مطلا از کار در خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. How can a number wear off of a keypad?
[ترجمه گوگل]چگونه یک عدد می تواند از صفحه کلید از بین برود؟
[ترجمه ترگمان]چگونه یک عدد صفحه کلید می تواند از یک صفحه کلید استفاده کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سابیدن (فعل)
grind, chafe, grate, wear off

پاک شدن (فعل)
wear off, get cleaned

تدریجا تحلیل رفتن (فعل)
wear off

فرسوده و از بین رفته شدن (فعل)
wear off

تخصصی

[نساجی] ساییده شدن - پاک شدن رنگ - فرسوده شدن

انگلیسی به انگلیسی

• vanish, disappear; be ground, be pulverized

پیشنهاد کاربران

To kiss someone, to make out, french kiss
SLANG
زوال تدریجی
Fade
Disappear
Vanish
به تدریج اثر یک چیزی کم شدن.
خاتمه یافتن
قطع شدن رابطه
جدا شدن

به طور تدریجی - یواش یواش - کم کم
اثر خود را از دست دادن
از بین رفتن ( اثر )
کم شدن ( اثر )
It doesn't wear off
اثرش کم نمیشه.
اثرش از بین نمیره.
از بین رفتن تدریجی، زوال یافتن، زایل شدن
Most patients find that the numbness from the injection wears off after about an hour.
از تاثیر افتادن
The vaccine wears off after 10 years
fade away
به تدریج ناپدید یا متوقف شدن
The effects of the medicine wore off
Disappear
بی تاثیر شدن ، تاثیر نداشتن
فروکش کردن
اثر درد یا چیزی به تدریج متوقف میشود
اهمیت خود را از دست دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس