wrist

/ˈrɪst//rɪst/

معنی: مچ دست، مچ
معانی دیگر: (انسان یا حیوان) مچ دست، (جامه) سرآستین، سردست، رجوع شود به: wrist pin، قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the joint between the arm and hand, or the bones forming this joint.

- He hurt his wrist trying to catch that ball.
[ترجمه سامر] تلاش او برای مهار کردن توپ باعث آسیب به دستش شد
|
[ترجمه فاطی] او مچ دستش را آسیب دیده کرد زمانی که میخاست توپ را بگیرد
|
[ترجمه Amirali] هنگامی که میخواست توپ را دریافت کند، مچ دستش آسیب دید
|
[ترجمه A.M] او به مچ دستش آسیب رساند زمانی که می خواست آن توپ را بگیرد
|
[ترجمه گوگل] او در تلاش برای گرفتن آن توپ به مچ دستش آسیب زد
[ترجمه ترگمان] مچ دستش را زخمی کرد و سعی کرد آن توپ را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the part of a garment that fits around this joint.

- I like this shirt but the wrists are too tight.
[ترجمه گوگل] من این پیراهن را دوست دارم اما مچش خیلی تنگ است
[ترجمه ترگمان] از این پیرهن خوشم میاد ولی مچش خیلی تنگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he clasped my wrist hard and then unclasped it
مچ دستم را محکم گرفت و سپس آن را رها کرد.

2. he was holding my wrist and his handgrip was painful
مچ دستم را گرفته بود و فشار دست او دردناک بود.

3. she clenched her mother's wrist
محکم مچ مادرش را گرفت.

4. the delicate machinery of a wrist watch
دستگاه دقیق و حساس یک ساعت مچی

5. a slap (or tap) on the wrist
تنبیه خفیف

6. she committed suicide by slashing her own wrist
با بریدن رگ دست خود خودکشی کرد.

7. i felt the pressure of his fingers on my wrist
فشار انگشتانش را بر مچ دستم احساس کردم.

8. The policeman took the thief by the wrist.
[ترجمه گوگل]پلیس مچ دزد را گرفت
[ترجمه ترگمان]پلیس مچ دزد را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She clasped a bracelet round her wrist.
[ترجمه گوگل]دستبند را دور مچش بست
[ترجمه ترگمان]او یک دست بند را دور مچ او حلقه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The doctor felt her pulse on her wrist.
[ترجمه گوگل]دکتر نبض او را روی مچ دستش حس کرد
[ترجمه ترگمان]دکتر نبض او را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Your angel, your love with the wrist, touch every injured child.
[ترجمه گوگل]فرشته تو، عشق تو با مچ دست، هر کودک زخمی را لمس کند
[ترجمه ترگمان]فرشته شما، عشق شما با مچ، هر کودک زخمی را لمس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her bracelets jangled on her wrist.
[ترجمه Mehrana] دستبندش رو مچ دستش جیلینگ جیلینگ صدا میداد
|
[ترجمه گوگل]دستبندهایش روی مچ دستش پیچ خورده بود
[ترجمه ترگمان]دستبندهای او روی مچ دستش موج می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Kay grasped him by the wrist.
[ترجمه گوگل]کی مچ او را گرفت
[ترجمه ترگمان] خب مچ دستش گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His fingers closed around her wrist.
[ترجمه گوگل]انگشتانش دور مچ دستش بسته شد
[ترجمه ترگمان]انگشتانش دور مچ او حلقه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The policeman snapped the handcuffs around her wrist.
[ترجمه گوگل]پلیس دستبندهای دور مچ او را بست
[ترجمه ترگمان]پلیس دست بند را دور مچ او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He pressed heavily on his companion's wrist.
[ترجمه گوگل]مچ دست همراهش را به شدت فشار داد
[ترجمه ترگمان]او به سنگینی مچ دستش را فشار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I've hurt my wrist, so I've got it bandaged to give it some support.
[ترجمه گوگل]من مچ دستم آسیب دیده است، بنابراین آن را باندپیچ کردم تا کمی از آن حمایت کنم
[ترجمه ترگمان]مچ دستم را زخمی کردم، پس پانسمان را بستم تا کمی از آن ها پشتیبانی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مچ دست (اسم)
wrist

مچ (اسم)
wrist

تخصصی

[زمین شناسی] مچ، استخوانهای مچ.

انگلیسی به انگلیسی

• joint at the base of the hand
your wrist is the part of your body between your hand and arm which bends when you move your hand.

پیشنهاد کاربران

wrist ( n ) ( rɪst ) =the joint between the hand and the arm, e. g. She broke her wrist. He wore a copper bracelet on his wrist.
wrist
wrist
[ریٖست]
مچ دست
🟢🟢🟢
waist
[وِیْست]
دور کمر
مچ دست
مچ دست، the join between arm and hand

The thinnest part of your arm , next to your hand
کلمهWRIST مخفف
world restaurant international sign technique

بپرس