wad

/ˈwɑːd//wɒd/

معنی: توده، کهنه، نمد، لایی، تودهکاه، لایی گذاشتن، کپه کردن، فشردن
معانی دیگر: (پنبه یا کاغذ و غیره) گلوله، مچاله، دسته، لوله، نواله، چونه، قلمبه، (عامیانه) مقدار زیاد، یک عالمه، یک دنیا، (عامیانه) دار و ندار، همه ی پول شخص، هست و نیست، دارایی، پول زیاد، مچاله کردن، گلوله کردن، لوله کردن، قلمبه کردن، (با پنبه یا کهنه و غیره) سوراخ یا درز چیزی را گرفتن، پر کردن، کیپ کردن، چپاندن، تپاندن، (توده ی پنبه یا پارچه و غیره که برای گرفتن درز یا سوراخ یا برای بسته بندی و لفاف و غیره به کار می رود) لنت، لفاف، آستری، تودوزی، (لوله ی تفنگ و فشنگ و غیره) سر پرکن، زه پوکه، لوله بند، تو لحافی، (عامیانه) یک دسته اسکناس، (اسکاتلند) رجوع شود به: would

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a small mass or ball.

- a wad of gum
[ترجمه mothre] یک بسته آدامس
|
[ترجمه گوگل] یک دسته آدامس
[ترجمه ترگمان] یک تکه آدامس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a wad of paper
[ترجمه گوگل] یک دسته کاغذ
[ترجمه ترگمان] یک تکه کاغذ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an amount of soft material used for stuffing or padding.

- wads of insulation
[ترجمه گوگل] دسته های عایق
[ترجمه ترگمان] کیسه های مواد عایق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- wads of newspaper in the carton
[ترجمه گوگل] تکه های روزنامه در کارتن
[ترجمه ترگمان] در کارتن جمع و جور شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (informal) a roll or large amount of paper, esp. paper money.
مشابه: roll

- He walked into the store with a big wad in his hand.
[ترجمه گوگل] با چوب بزرگی که در دست داشت وارد مغازه شد
[ترجمه ترگمان] او با یک تکه بزرگ در دستش وارد مغازه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a plug or pad of material used to hold shot in place in a gun or shell.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wads, wadding, wadded
(1) تعریف: to compress or roll into a wad (often fol. by up).
مشابه: ball

- She wadded up the paper.
[ترجمه زینب] او کاغذ را مچاله کرد.
|
[ترجمه گوگل] کاغذ را بالا برد
[ترجمه ترگمان] کاغذ را روی کاغذ فشار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to plug, fill, or pad with a wad or wadding.
مشابه: plug

- You can wad this hole with some tissue.
[ترجمه گوگل] می توانید این سوراخ را با مقداری دستمال کاغذی بپوشانید
[ترجمه ترگمان] میتونی این سوراخ رو با چند تا دستمال پیچیده کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become wadded.

جمله های نمونه

1. a wad of chewing gum
یک قلمبه آدامس

2. a wad of chewing tobacco
یک قلمبه تنباکوی جویدنی

3. a wad of crumpled papers
یک مشت کاغذ مچاله شده

4. a wad of dirty bank notes
یک دسته اسکناس کثیف

5. a wad of old letters
یک دسته نامه های قدیمی

6. to wad putty into a crack
زاموسقه (زاماسکه) در درزی چپاندن

7. he lost his wad in gambling
همه ی دارایی خود را در قمار از دست داد.

8. he made quite a wad and then retired
او پول زیادی به دست آورد و پس از آن بازنشسته شد.

9. recently she has gotten a wad of attention
اخیرا خیلی مورد توجه قرار گرفته است.

10. Philpott tamped a wad of tobacco into his pipe.
[ترجمه گوگل]فیلپات یک دسته تنباکو را در پیپش فرو کرد
[ترجمه ترگمان]پس از آن که در tamped فرو رفت، a یک تکه توتون در چپقش ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wad the space with paper, please.
[ترجمه گوگل]لطفا فضا را با کاغذ بپوشانید
[ترجمه ترگمان]لطفا فضا را با کاغذ عوض کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He took a wad of notes from his pocket.
[ترجمه گوگل]یک دسته یادداشت از جیبش درآورد
[ترجمه ترگمان]یک دسته اسکناس از جیبش بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The nurse used a wad of cotton wool to stop the bleeding.
[ترجمه گوگل]پرستار برای جلوگیری از خونریزی از یک پشم پنبه استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]پرستار از یک توده پشمی پنبه برای جلوگیری از خونریزی استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But they want a big, fat wad of that cash up front.
[ترجمه گوگل]اما آنها یک دسته بزرگ و چاق از آن پول نقد می خواهند
[ترجمه ترگمان]اما اونا یه کپه بزرگ از اون پول نقد میخوان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. With trembling hands, she took the wad of bills from her pocket and began to count it out.
[ترجمه گوگل]با دستان لرزان، دسته اسکناس ها را از جیبش درآورد و شروع به شمردن آن کرد
[ترجمه ترگمان]با دست های لرزان، یک دسته اسکناس را از جیبش بیرون آورد و شروع به شمردن آن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I wad tired of fighting for breath.
[ترجمه گوگل]من از جنگیدن برای نفس خسته شدم
[ترجمه ترگمان]از جنگیدن برای نفس کشیدن خسته شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I saw him trying to press a wad of cash into the woman's hand. She wouldn't take it.
[ترجمه گوگل]او را دیدم که سعی می‌کرد یک دسته پول نقد را به دست زن فشار دهد او آن را نمی پذیرد
[ترجمه ترگمان]او را دیدم که سعی می کرد یک کپه پول در دست زن بگذارد اون قبول نمی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Beside them was a thick wad of thin notes.
[ترجمه گوگل]در کنار آنها دسته ای ضخیم از نت های نازک قرار داشت
[ترجمه ترگمان]در کنار آن ها یک دسته اسکناس نازک و نازک قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. You could wad it up into a ball with your fingers, light it, and heat your coffee.
[ترجمه گوگل]می توانید آن را با انگشتان خود به شکل توپ درآورید، آن را روشن کنید و قهوه خود را گرم کنید
[ترجمه ترگمان]می توانید آن را با انگشتان خود مخلوط کنید، آن را روشن کنید و قهوه را گرم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توده (اسم)
gross, stack, aggregate, accumulation, agglomeration, cumulation, mass, pile, lump, bulk, heap, volume, aggregation, hill, congeries, shock, block, wad, barrow, bloc, clot, cob, ruck, rick, dollop, conglomeration, cumulus, midden, riffraff, oodles, tump

کهنه (اسم)
rag, wad, lint, pokey

نمد (اسم)
muffler, wad, felt

لایی (اسم)
wad, stuffing, pad, gasket, wadding

توده کاه (اسم)
wad

لایی گذاشتن (فعل)
wad, pad

کپه کردن (فعل)
bank, wad

فشردن (فعل)
shrink, crush, wad, tighten, twitch, push, press, squeeze, wring

تخصصی

[نساجی] آستر - نمد - لایی - توده

انگلیسی به انگلیسی

• file attached to computer game programs (contains information about game options, game levels, targets, graphic design, etc.)
small mass, small ball; padding material; (slang) large amount (as of money, friends, etc.)
plug with cotton wool; line or pad with wadding; hold in place with padding; form into a wad
a wad of something such as papers or banknotes is a thick bundle of them.

پیشنهاد کاربران

wad 3 ( n ) =a mass of soft material, used for blocking sth or keeping sth in place, e. g. The nurse used a wad of gauze to stop the bleeding.
wad
wad 2 ( n ) ( wɑd ) =a thick pile of pieces of paper, paper money, etc. folded or rolled together, e. g. He pulled a thick wad of $100 bills out of his pocket.
wad
wad 1 ( v ) ( wɑd ) =to fold or press sth into a tight wad, e. g. He wadded his towel into a ball. =to fill sth with soft material for warmth or protection, e. g. a wadded jacket.
wad
توده نرم و کوچک
دسته پول
مچاله کردن ( کاغذ و . . )
گلوله ( پنبه و . . . )
( عامیانه ) یه عالمه
مثال: a wad of trouble
یه عالمه مشکل
منبع: thefreedictionary. com
۱. توده نرم و کوچک
۲. مچاله کردن
۳. بسته ٬ کپه ( از چیزی )
۴. فشردن ٬ فشار دادن
تلفظ افریکن ( ابونی ) کلمه what
مچاله کردن

بپرس