washcloth

/ˈwɑːʃˌklɒθ//ˈwɒʃklɒθ/

معنی: لیف حمام، کیسه حمام
معانی دیگر: حوله ی کوچک (که خیس می کنند و با آن صورت را پاک می کنند)، لیف

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a small cloth used for washing the body or face.

جمله های نمونه

1. She took the time to dampen a washcloth and do her face.
[ترجمه گوگل]او وقت گذاشت تا یک پارچه شستشو را مرطوب کند و صورتش را تمیز کند
[ترجمه ترگمان]اون زمان رو گرفت تا از a ناراحت بشه و صورتش رو پاک کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Squeeze onto a wet pouf or washcloth. Work into a rich, creamy lather and rinse.
[ترجمه گوگل]روی یک پفک مرطوب یا پارچه شستشو فشار دهید روی یک کف غلیظ و کرمی بمالید و آبکشی کنید
[ترجمه ترگمان]فشار بده به کیسه خیس یا دستمال حمام در کف صابون، و creamy کار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Jiexia washcloth dialysis, with plenty of water washing the face, rubbingirreversible pores.
[ترجمه گوگل]دیالیز پارچه شستشو Jiexia، با آب فراوان شستن صورت، rubbingir منافذ برگشت پذیر
[ترجمه ترگمان]Jiexia کیسه dialysis را با شستن زیاد آب و منافذ پوست انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Skip washcloth, since it can spread the oil around your body.
[ترجمه گوگل]از پارچه شستشو صرفنظر کنید، زیرا می تواند روغن را در اطراف بدن شما پخش کند
[ترجمه ترگمان]از washcloth پرش کنید چون می تواند روغن اطراف بدن شما را پخش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I take washcloth from the shower caddie and gently scrub my feet.
[ترجمه گوگل]من پارچه شویی را از ظرف دوش می گیرم و به آرامی پاهایم را می مالم
[ترجمه ترگمان]حوله حمام را برداشتم و به آرامی پاهایم را تمیز کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Instead of squeezing, hold a warm, wet washcloth to the area for a few minutes.
[ترجمه گوگل]به جای فشردن، یک پارچه گرم و مرطوب را برای چند دقیقه روی آن ناحیه نگه دارید
[ترجمه ترگمان]به جای فشردن، کیسه حمام گرم و مرطوب را برای چند دقیقه نگه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. HOW TO USE: Pour amount into palms or washcloth . Work up lather . Massage over body . Rinse.
[ترجمه گوگل]طریقه مصرف: مقدار آن را در کف دست یا پارچه شستشو بریزید کف کار کنید روی بدن ماساژ دهید آبکشی کنید
[ترجمه ترگمان]چگونه از آن استفاده کنید: مقدار را در کف دست بریزید کف صابون کار کنید روی بدن ماساژ دهید Rinse
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mr. White: Did you see the washcloth and the towels with the teddy bears on them?
[ترجمه گوگل]مستر وایت: دستشویی و حوله هایی که خرس های عروسکی روی آن ها بود را دیدی؟
[ترجمه ترگمان]آقای \"وایت\"، حوله و حوله رو با خرس های عروسکی روی اونا دیدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. SF-QZJ Slitter rewinder band, supporting the use of washcloth machine, according to the required length, width, slitting automatically sharpening, an engage in activities platen device.
[ترجمه گوگل]SF-QZJ Slitter باند چرخاننده، پشتیبانی از استفاده از ماشین لباسشویی، با توجه به طول مورد نیاز، عرض، برش به طور خودکار تیز کردن، درگیر در فعالیت های دستگاه صفحه
[ترجمه ترگمان]SF - QZJ Slitter rewinder band، با توجه به طول مورد نیاز، با توجه به طول، عرض، بریدن به طور خودکار تیز کردن، درگیر فعالیت های دستگاه platen
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Rub it on, then immediately wipe it off with a washcloth or tissue.
[ترجمه گوگل]آن را مالش دهید، سپس بلافاصله آن را با دستمال یا دستمال پاک کنید
[ترجمه ترگمان]حالا بمال، بعد اون رو با حوله تمیز کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The woman douses back, and some one else flips at Doi-san with a washcloth.
[ترجمه گوگل]زن برمی‌گردد و یکی دیگر با یک دستمال به دوی سان می‌چرخد
[ترجمه ترگمان]اون زنه برگشته، و یه نفر دیگه هم با a (doi - سان)سر میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Some days she took a hot bath and let hot water fall out of a saturated washcloth.
[ترجمه گوگل]بعضی روزها حمام آب گرم می‌گرفت و اجازه می‌داد آب داغ از یک حوله اشباع بریزد
[ترجمه ترگمان]بعضی روزها حمام گرم می گرفت و می گذاشت آب گرم از کیسه حمام اشباع شده بیفتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You can hear the sound of water dripping in the pail and the sound of the washcloth on skin.
[ترجمه گوگل]صدای چکیدن آب در سطل و صدای دستشویی روی پوست را می شنوید
[ترجمه ترگمان]می توانید صدای آب شدن آب را در سطل و صدای of روی پوست بشنوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Give him something to chew on, such as a teething ring or a wet washcloth cooled in the refrigerator.
[ترجمه گوگل]به او چیزی بدهید که بجود، مانند یک حلقه دندان درآوردن یا یک دستمال مرطوب خنک شده در یخچال
[ترجمه ترگمان]چیزی برای جویدن به او بدهید، مانند یک حلقه teething و یا یک دستمال حمام مرطوب که در یخچال خنک شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A bath in which the bather is washed with a wet sponge or washcloth without being immersed.
[ترجمه گوگل]حمامی که در آن غسل کننده با اسفنج یا دستمال مرطوب بدون غوطه ور شدن شسته شود
[ترجمه ترگمان]حمام که در آن bather با اسفنج مرطوب و یا حمام washcloth شسته می شود بدون غرق شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لیف حمام (اسم)
washcloth

کیسه حمام (اسم)
washcloth

انگلیسی به انگلیسی

• small cloth used for washing the face and body

پیشنهاد کاربران

washcloth ( n ) ( wɑʃklɔθ ) =a small piece of cloth used for washing yourself
washcloth
حوله ی دست و صورت
دستمال
لیف
لیف حمام

بپرس