weld

/ˈweld//weld/

معنی: جوش، جوش دادن، جوشکاری کردن، پیوستن
معانی دیگر: (به ویژه فلز یا پلاستیک) جوش دادن، لحیم کردن، (مجازی) متحد کردن، پیوند دادن، یگانگی ایجاد کردن، جوش خوردن، (به هم) پیوستن، لحیم کاری، (گیاه شناسی) میخک زرد، ورث زردنما، ورث زرد چهره (reseda luteola که از آن رنگدانه ی زرد می گیرند)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: welds, welding, welded
(1) تعریف: to fuse metal or plastic by the application of heat, followed either by pressure or by addition of a molten filler material.

- The only way you can fix this cracked pipe is to weld it back together.
[ترجمه گوگل] تنها راهی که می توانید این لوله ترک خورده را تعمیر کنید این است که آن را دوباره به هم جوش دهید
[ترجمه ترگمان] تنها راهی که می توانید این لوله ترک دار را تعمیر کنید این است که آن را به هم جوش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to bring two separate entities into complete union or harmony.

- He welded the two groups into one powerful organization.
[ترجمه سعید مهرآیین] او این دو گروه را با یک سازمان قدرتمند یکپارچه ساخت.
|
[ترجمه گوگل] او این دو گروه را در یک سازمان قدرتمند جوش داد
[ترجمه ترگمان] او این دو گروه را به یک سازمان قدرتمند جوش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to form or create by welding.

- He's welding a new sculpture.
[ترجمه گوگل] او در حال جوش دادن یک مجسمه جدید است
[ترجمه ترگمان] او در حال جوشکاری یک مجسمه جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: capable of being welded.

- This metal welds easily.
[ترجمه گوگل] این فلز به راحتی جوش می شود
[ترجمه ترگمان] این metal فلزی به راحتی سر می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a connection formed by welding.

- The problem was caused by a poor weld.
[ترجمه گوگل] مشکل ناشی از یک جوش ضعیف بود
[ترجمه ترگمان] این مشکل ناشی از یک جوش ضعیف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to weld a group of warring tribes into a unified nation
دسته ای از قبایل جنگجو را به ملتی متحد تبدیل کردن

2. alloys that weld at different heats
آلیاژهایی که در حرارت های مختلف به هم جوش می خورند

3. It's possible to weld stainless steel to ordinary steel.
[ترجمه گوگل]جوشکاری فولاد ضد زنگ به فولاد معمولی امکان پذیر است
[ترجمه ترگمان]جوش فولاد ضد زنگ به فولاد معمولی ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some metals weld better than others.
[ترجمه گوگل]برخی از فلزات بهتر از سایرین جوش می شوند
[ترجمه ترگمان]بعضی از فلزات از بقیه بهتر جوش می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His job is now to weld the players into a single team.
[ترجمه گوگل]کار او اکنون این است که بازیکنان را در یک تیم واحد جوش دهد
[ترجمه ترگمان]وظیفه او این است که بازیکنان را به یک تیم واحد تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The crisis helped to weld the party together.
[ترجمه گوگل]بحران کمک کرد تا حزب به هم نزدیک شود
[ترجمه ترگمان]این بحران به جوش آمدن این حزب کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is not possible, for example, to weld brackets or stiffening materials directly to the surface.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال نمی توان براکت ها یا مواد سفت کننده را مستقیماً به سطح جوش داد
[ترجمه ترگمان]برای مثال، برای جوش آوردن پرانتز یا مسدود کردن مصالح به طور مستقیم به سطح ممکن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As Weld ought to have told Silber, a grandstanding press conference on Beacon Hill is a long way from legislative enactment.
[ترجمه گوگل]همانطور که ولد باید به سیلبر می گفت، یک کنفرانس مطبوعاتی باشکوه در بیکن هیل فاصله زیادی با تصویب قانون دارد
[ترجمه ترگمان]همانطور که Weld باید به silber گفته باشد، یک کنفرانس مطبوعاتی grandstanding در هیل Beacon راه طولانی از وضع قانون گذار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. William F. . Weld, insiders worry that Payne may be too nice.
[ترجمه گوگل]ویلیام اف ولد، خودی ها نگران هستند که پین ​​ممکن است خیلی خوب باشد
[ترجمه ترگمان]ویلیام اف Weld، افراد داخلی نگران هستند که دکتر پین خیلی خوب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Weld has left three in at the four day stage with Steel Chimes looking the most probable runner.
[ترجمه گوگل]Weld سه نفر را در مرحله چهار روزه با Steel Chimes به احتمال زیاد دونده ترک کرده است
[ترجمه ترگمان]Weld سه نفر را در مرحله چهار روزه با Chimes فولادی ترک کرده است که به محتمل ترین دونده نگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Weld has adopted an unusually low-key posture at this meeting in contrast to the high-profile figure he has cut in the past.
[ترجمه گوگل]ولد در این جلسه یک وضعیت غیرمعمول کم‌کلید بر خلاف چهره برجسته‌ای که در گذشته کاهش داده بود، اتخاذ کرده است
[ترجمه ترگمان]Weld در این جلسه در مقایسه با ارقام سطح بالا که او در گذشته قطع کرده است، موضع بسیار مهمی را در این نشست اتخاذ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His immediate priority, though, was to weld a disparate group of men into a cohesive fighting force.
[ترجمه گوگل]با این حال، اولویت فوری او این بود که گروهی متفاوت از مردان را در یک نیروی رزمی منسجم قرار دهد
[ترجمه ترگمان]با این حال، اولویت فوری او، جوش دادن یک گروه متمایز از افراد به یک نیروی مبارزه منسجم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Weld, I thank them for all those nice turnpike tolls.
[ترجمه گوگل]ولد، من از آن‌ها به خاطر همه این عوارض خوب تشکر می‌کنم
[ترجمه ترگمان]Weld، من از اونا بابت عوارض بزرگراه خوب تشکر می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Die stamp or arc weld your postcode on valuable equipment Crime costs.
[ترجمه گوگل]مهر و موم یا جوش قوسی کدپستی خود را در تجهیزات با ارزش هزینه های جرم و جنایت
[ترجمه ترگمان]خرد کردن تمبر و یا قوس دادن postcode به هزینه های با ارزش تجهیزات با ارزش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جوش (اسم)
boil, ferment, burble, spout, effervescence, effervescency, furuncle, pimple, eruption, simmer, weld, rash, solder, whelk, gush

جوش دادن (فعل)
shut, weld, solder, vulcanize

جوشکاری کردن (فعل)
weld

پیوستن (فعل)
adhere, adjoin, associate, annex, couple, attach, affix, sort, meet, join, ally, affiliate, connect, catenate, weld, cleave, cement, cling, conjoin, consociate

تخصصی

[عمران و معماری] جوش - جوشکاری - جوش دادن
[کامپیوتر] جوش دادن ( برنامه ترسیم ) اتصال دو یا چندین شی به یکدیگر به طوری که شی حاصل دارای طرح کلی از دسته ای از اشیا باشد. برخلاف combine group .
[مهندسی گاز] جوش، جوشکاری

انگلیسی به انگلیسی

• act or instance of uniting metal parts through fusion with heat; welded part or joint
unite or fuse metal by means of heat; unite, attach, join; be welded, be capable of being welded
if you weld two pieces of metal together, you join them by heating their edges and putting them together so that they cool and harden into one piece.
a weld is a join where two pieces of metal have been welded together.
if you weld people into a group, you join them together to form a united organization; a formal use.

پیشنهاد کاربران

to unite people or things into a strong and effective group
متحد کردن افراد در یک گروه منسجم و کارآمد
weld ( جوشکاری و آزمایش های غیرمخرب )
واژه مصوب: جوش دادن
تعریف: اتصال فلزات به یکدیگر به صورت ذوبی یا غیرذوبی با اعمال فشار یا بدون آنها|||متـ . جوش 2
جوش دادان گاهی یعنی متحد و یکپارچه کردن.

بپرس