whimper

/ˈwɪmpər//ˈwɪmpə/

معنی: ناله، زاری، شیون، با صدا حرکت کردن، زار زار گریه کردن، شیون و جیغ و داد کردن، زوزه کشیدن، ناله کردن، نالیدن، ناله و شکایت کردن
معانی دیگر: موییدن، مویه کردن، زنوییدن، هق هق (گریه) کردن، زاریدن، زاری کردن، هق هق کنان گفتن، گریه کنان اظهار کردن، ناله کنان گفتن، زنویه

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: whimpers, whimpering, whimpered
(1) تعریف: to cry in weak plaintive intermittent sounds.

- The puppy whimpered as it was taken away from its mother.
[ترجمه گوگل] توله سگ در حالی که او را از مادرش می گرفتند زمزمه کرد
[ترجمه ترگمان] توله سگ همچنان که از مادرش گرفته بود زوزه کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to complain or protest feebly.

- He whimpered a bit about the change in his routine.
[ترجمه گوگل] او کمی در مورد تغییر روال خود ناله کرد
[ترجمه ترگمان] او کمی در مورد تغییر در روال عادی خود ناله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to utter in or with a whimper.

- "When are you coming back?" she whimpered.
[ترجمه گوگل] "کی بر می گردی؟" او زمزمه کرد
[ترجمه ترگمان] کی برمی گردی؟ هق هق کنان گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: whimperingly (adv.), whimperer (n.)
(1) تعریف: a weak plaintive broken cry.

- The baby gave a whimper when I put him down for his nap, but soon he was asleep.
[ترجمه گوگل] بچه وقتی او را برای چرت زدن پایین آوردم زمزمه کرد، اما خیلی زود خوابش برد
[ترجمه ترگمان] وقتی او را برای چرت زدن به زمین گذاشتم، بچه ناله ای سر داد، اما به زودی خوابش برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a complaint or complaining sound.
مشابه: whine

- For once, he cleaned up his room without a whimper.
[ترجمه گوگل] برای یک بار هم اتاقش را بدون ناله تمیز کرد
[ترجمه ترگمان] برای اولین بار بدون ناله اتاقش را تمیز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the whimper of a mother whose son had died
زاری مادری که پسرش مرده بود

2. The child was lost and began to whimper.
[ترجمه گوگل]بچه گم شد و شروع کرد به ناله کردن
[ترجمه ترگمان]بچه از دست رفت و شروع به گریه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The animal gave a pathetic little whimper.
[ترجمه گوگل]حیوان ناله کوچکی رقت انگیز داد
[ترجمه ترگمان]حیوان ناله ای رقت انگیز کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Clearly terrified, he let out a strangulated whimper.
[ترجمه گوگل]او که آشکارا ترسیده بود، ناله ای خفه کرد بیرون داد
[ترجمه ترگمان]با ترس و لرز شروع به زوزه کشیدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She gave a little whimper as the vet inspected her paw.
[ترجمه گوگل]هنگامی که دامپزشک پنجه او را بررسی می کرد، کمی ناله کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی سرباز پنجه اش را وارسی کرد ناله ای سر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The puppy gave a little whimper of fear.
[ترجمه گوگل]توله سگ کمی از ترس ناله کرد
[ترجمه ترگمان]توله سگ از ترس زوزه کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. David's crying subsided to a whimper.
[ترجمه گوگل]گریه دیوید تا حد ناله ای فروکش کرد
[ترجمه ترگمان]گریه دیوید فروکش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The old dog could barely whimper and seemed close to death.
[ترجمه گوگل]سگ پیر به سختی می توانست ناله کند و نزدیک به مرگ به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]سگ پیر به سختی می توانست زوزه بکشد و به نظر می رسید که نزدیک مرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I could hear Kaptan whimper as he pushed the dead woodchuck frantically from him.
[ترجمه گوگل]می‌توانستم صدای ناله‌های کاپتان را بشنوم که او را دیوانه‌وار از او هل می‌داد
[ترجمه ترگمان]در حالی که بدن مرده را دیوانه وار از خودش هل می داد، می توانستم صدای ناله و ناله را بشنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Whimper like a whipped puppy, Jay, have a drink and pick up the pieces.
[ترجمه گوگل]جی، مثل یک توله سگ شلاق زده زمزمه کن، یک نوشیدنی بنوش و تکه ها را بردار
[ترجمه ترگمان] جی، مثل یه توله سگ کتک خورده، جی، یه نوشیدنی بخور و تکه های پازل رو بردار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Jessie's wails died down to a whimper and then stopped altogether.
[ترجمه گوگل]ناله های جسی در حد ناله ای فروکش کرد و سپس به کلی متوقف شد
[ترجمه ترگمان]ناله و ناله جسی فروکش کرد و بعد متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And then Hilda started to whimper.
[ترجمه گوگل]و سپس هیلدا شروع به ناله کردن کرد
[ترجمه ترگمان]و بعد هیلدا شروع به گریه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I am listening for a cry or a whimper from upstairs.
[ترجمه گوگل]از طبقه بالا به صدای گریه یا ناله گوش می دهم
[ترجمه ترگمان]به صدای گریه یا زوزه از طبقه بالا گوش می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Compare cry, sob, weep, wail and whimper.
[ترجمه گوگل]گریه، هق هق، گریه، ناله و ناله را مقایسه کنید
[ترجمه ترگمان]و گریه و زاری و ناله و ناله و زاری و ناله و زاری و ناله و زاری و ناله و زاری و ناله و زاری و زاری و زاری و ناله و زاری و زاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I was listening for a cry or a whimper from upstairs.
[ترجمه گوگل]از طبقه بالا به صدای گریه یا ناله گوش می دادم
[ترجمه ترگمان]به صدای گریه یا زوزه از طبقه بالا گوش می دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناله (اسم)
cry, grumble, whimper, moan, wail, groan, whine, dolor, dolour, mewling

زاری (اسم)
cry, whimper, moan, lamentation, plaint

شیون (اسم)
whimper

با صدا حرکت کردن (فعل)
whimper, whine, pule

زار زار گریه کردن (فعل)
whimper

شیون و جیغ و داد کردن (فعل)
whimper

زوزه کشیدن (فعل)
bay, yap, yowl, howl, whimper, yip, ululate

ناله کردن (فعل)
bleat, whimper, hone, wail, groan, whine, mewl

نالیدن (فعل)
grizzle, whimper, groan, whine, complain, grunt, snuffle

ناله و شکایت کردن (فعل)
whimper, whine, complain, pule

انگلیسی به انگلیسی

• soft fitful cry, sporadic sob
whine, cry with low broken sounds, snivel
if children or animals whimper, they make little, low, unhappy sounds. verb here but can also be used as a count noun. e.g. i was listening for a cry or a whimper from upstairs.
if someone whimpers something, they say it in an unhappy or frightened way.

پیشنهاد کاربران

۱. ناله کردن ۲. زوزه کشیدن ۳. هق هق کنان گفتن ۴. ناله. زوزه. هق هق
مثال:
The dog whimpered all night.
سگ تمام شب زوزه کشید {و ناله کرد. }
whisper: آرام و به حالت پچ پچ صحبت کردن
whimper: آرام و از روی درد ناله کردن
ناله و صدای ضعیفی مانند زوزه که از سر ترس یا درد کشیده شود - بگونه ی فعل هم بکار میرود
زوزه کشیدن

بپرس