whimsical

/ˈwɪmzɪkl̩//ˈwɪmzɪkl̩/

معنی: غریب، بوالهوس، وسواسی، دهن بین
معانی دیگر: هوسباز، بلهوس، هر دم خیال، هر دمبیل، بلهوسانه، هوسبازانه، هوس آلود، ویری، دمدمی، گهگیر، غیرقابل پیش بینی، whimsicallity بوالهوس، خیالباف

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: whimsically (adv.)
(1) تعریف: characterized by or resulting from a whim or fancy.
مترادف: antic, arbitrary, fanciful
مشابه: chimerical, fabulous, fantastic, imaginative, notional, outlandish, unpredictable, visionary

- He had to admit that it was a whimsical decision, not based on any clear logic or need.
[ترجمه گوگل] او باید اعتراف می کرد که این یک تصمیم عجیب و غریب بود، نه بر اساس هیچ منطق یا نیاز روشن
[ترجمه ترگمان] او باید اعتراف کند که این تصمیم whimsical، نه براساس منطق و یا نیاز واضح
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The design of this vast mansion was whimsical, with its numerous odd turrets, balconies, and towers.
[ترجمه گوگل] طراحی این عمارت وسیع با برجک ها، بالکن ها و برج های متعدد عجیب و غریب بود
[ترجمه ترگمان] طراحی این عمارت وسیع، با برج های عجیب و غریب آن، balconies و برج ها، عجیب و غریب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Punishments meted out by the tyrant were whimsical and had little to do with the severity of the crime.
[ترجمه گوگل] مجازات های اعمال شده توسط ظالم عجیب و غریب بود و ارتباط چندانی با شدت جنایت نداشت
[ترجمه ترگمان] مجازات ها که از سوی ستمگر به عمل آمد، whimsical بودند و نسبت به شدت جنایت کار چندانی نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: given to acting upon one's whims or fancies; capricious.
مشابه: capricious, eccentric, flighty, impulsive, unpredictable

- Every request of this whimsical ruler, no matter how outlandish, was carried out without question.
[ترجمه گوگل] هر درخواست این فرمانروای دمدمی مزاج، هر چقدر هم که عجیب و غریب باشد، بدون هیچ سوالی انجام شد
[ترجمه ترگمان] هر تقاضایی از این حاکم عجیب و غریب، بدون توجه به اینکه چقدر عجیب و غریب بود، بدون سوال انجام می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: slightly odd or amusing in a uniquely imaginative way; fanciful; quaint.
مترادف: fanciful, quaint
مشابه: amusing, cute, imaginative, quirky

- This whimsical teapot in the shape of a bunny holding a carrot was her favorite.
[ترجمه گوگل] این قوری عجیب و غریب به شکل یک خرگوش که هویج در دست دارد مورد علاقه او بود
[ترجمه ترگمان] این قوری چینی که به شکل یک خرگوش در دست داشت، مورد علاقه اش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a whimsical market fluctuating according to political conditions
بازار بی ثبات که طبق شرایط سیاسی نوسان می کند

2. a whimsical millionaire
یک میلیونر هوسباز

3. he and his whimsical plans
او و نقشه های بلهوسانه ی او

4. McGrath remembers his offbeat sense of humor, his whimsical side.
[ترجمه گوگل]مک گراث شوخ طبعی و جنبه عجیب و غریب خود را به یاد می آورد
[ترجمه ترگمان]مک گراث حس شوخ طبعی خود را به خاطر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Much of his writing has a whimsical quality.
[ترجمه گوگل]بسیاری از نوشته های او کیفیت عجیب و غریبی دارد
[ترجمه ترگمان]بخش عمده ای از نویسندگی دارای کیفیت whimsical است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Despite his kindly, sometimes whimsical air, he was a shrewd observer of people.
[ترجمه گوگل]علیرغم هوای مهربان و گاه غریبش، ناظر زیرک مردم بود
[ترجمه ترگمان]با وجود هوای سرد و گاهی در هوای سرد، یک ناظر زیرک از مردم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has a wonderful whimsical sense of humour.
[ترجمه گوگل]او حس شوخ طبعی عجیبی دارد
[ترجمه ترگمان]شوخ طبعی عجیب و غریبی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش بتوانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Miller is known for her whimsical paintings and sculpture, both emanating from her unique take on the Southwest desert.
[ترجمه گوگل]میلر به خاطر نقاشی‌ها و مجسمه‌های عجیب و غریبش که هر دو از برداشت منحصربه‌فرد او از صحرای جنوب غربی سرچشمه می‌گیرند، شهرت دارد
[ترجمه ترگمان]میلر به خاطر نقاشی های whimsical و مجسمه سازی، که هر دو از جاذبه منحصر به فرد خود در بیابان جنوب غربی سرچشمه می گیرند، مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The villas have whimsical spires, arched window frames and wrought-iron decorations.
[ترجمه گوگل]ویلاها دارای گلدسته های عجیب و غریب، قاب پنجره های قوسی و تزئینات فرفورژه هستند
[ترجمه ترگمان]ویلاهای whimsical دارای مناره های مخروطی، قاب های پنجره قوس دار و تزیینات آهنی ساخته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Posy Simmonds' whimsical humour comes as a welcome relief in a medium that is surprisingly low on laughs.
[ترجمه گوگل]طنز عجیب پوسی سیموندز در رسانه‌ای که به طرز شگفت‌انگیزی کم خنده است، به عنوان تسکین دهنده‌ای است
[ترجمه ترگمان]posy humour (whimsical Simmonds Simmonds)به عنوان یک تسکین خوشایند در یک محیط به وجود می آید که به طرز شگفت انگیزی می خندد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His whimsical creations incorporate the antique wood letters and foundry type from a Montana newspaper he published in the 1960s.
[ترجمه گوگل]خلاقیت های عجیب او شامل حروف چوبی عتیقه و نوع ریخته گری از روزنامه مونتانا است که او در دهه 1960 منتشر کرد
[ترجمه ترگمان]تولیدات عجیب و غریب او شامل حروف چوبی قدیمی و نوع ریخته گری از یک روزنامه مونتانا است که در دهه ۱۹۶۰ منتشر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Not in a haphazard or whimsical fashion, but as knowledge itself changes.
[ترجمه گوگل]نه به صورت تصادفی یا غریب، بلکه همانطور که خود دانش تغییر می کند
[ترجمه ترگمان]نه در مد تصادفی و هوس آمیز، بلکه خود دانش نیز تغییر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For her to be subjected to the whimsical will of a clown!
[ترجمه گوگل]برای اینکه او در معرض اراده غریب یک دلقک قرار گیرد!
[ترجمه ترگمان]برای او که در برابر آن مرد غریب مرد دلقک قرار گیرد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Chamberlain was constantly irritated by Baldwin's whimsical and indolent manner.
[ترجمه گوگل]چمبرلین دائماً از رفتار هوس آلود و کسل کننده بالدوین عصبانی می شد
[ترجمه ترگمان]\"چمبرلین\" به طور مداوم از رفتار هوس آمیز و راحت طلب Jobs عصبانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Wild, whimsical and scary, to say Alabama 3 are unpredictable would be an understatement.
[ترجمه گوگل]وحشی، عجیب و ترسناک، اگر بگوییم آلاباما 3 غیرقابل پیش بینی است، دست کم گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]به نظر عجیب، عجیب و غریب و ترسناک، آلاباما ۳ غیرقابل پیش بینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غریب (صفت)
alien, poor, unusual, uncommon, eccentric, homeless, strange, whimsical, weird, extravagant, rare, singular, immigrant

بوالهوس (صفت)
flighty, fanciful, whimsical, freakish, capricious

وسواسی (صفت)
morose, valetudinarian, whimsical, meticulous, queasy, scrupulous, pernickety, persnickety, overcautious, valetudinary

دهن بین (صفت)
whimsical

انگلیسی به انگلیسی

• given to whims; capricious; strange and amusing
something that is whimsical is unusual and slightly playful, and often seems to be done for no particular reason.

پیشنهاد کاربران

🔴 Something described as whimsical is unusual in a playful or amusing way
◀️ Her younger sister’s whimsical sense of humor often leaves her friends giggling at the lunch table, as when she built a castle out of her mashed potatoes, complete with a moat.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : whimsy
✅️ صفت ( adjective ) : whimsical
✅️ قید ( adverb ) : whimsically
/ˈwɪmzɪkl/
Whimsical also describes actions that change suddenly and for no obvious reason
دمدمی مزاجی، دمدمی، متلون
Unfortunately, his decisions are often whimsical
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/whimsical
دمدمی گونه
unusual and strange in a way that might be funny or annoying:
عجیب و غریب که بتواند هم خنده دار و یا حتی آزاردهنده باشد
Despite his kindly, sometimes whimsical air, he was a shrewd observer of people.
adjective
[more whimsical; most whimsical] : unusual in a playful or amusing way : not serious
◀️whimsical behavior
◀️whimsical decorations
◀️She has a whimsical sense of humor.
غیرمعمول و غیرجدی
...
[مشاهده متن کامل]

adjective
1.
playfully quaint or fanciful, especially in an appealing and🔴 amusing way.
◀️"a whimsical sense of humour"
Similar :
fanciful / playful / mischievous/ waggish / quaint / fantastic / unusual / curious / droll / eccentric / quirky / offbeat / idiosyncratic / unconventional / outlandish / peculiar / queer / bizarre / weird / odd / freakish/ freaky/ dotty
2.
🔴acting or behaving in a capricious manner.
◀️"the whimsical arbitrariness of autocracy"
Similar :
volatile/ capricious
هوسبازانه، بدون فکر و برنامه و از روی حس و هوس

( یک شخص یا ایده ) عجیب و غیرمعمولی و یا خیالی که مسخره و شوخی بنظر برسد
غیر معمول و عجیب
غیر واقعی، خیالی

بپرس