whip up


1- انگیزاندن، برانگیختن، تحریک و تهییج کردن، شورانیدن 2- (عامیانه - با سرعت و مهارت) تهیه کردن، آماده کردن، مهیا کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: (informal) to concoct or put together quickly.

- I'll whip up a casserole for dinner.
[ترجمه گوگل] برای شام یک قابلمه درست می کنم
[ترجمه ترگمان] برای شام خوراک درست می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to goad or incite as though by whipping.
متضاد: calm, dampen
مشابه: arouse, madden

- The speaker whipped up our enthusiasm.
[ترجمه گوگل] سخنران شور و شوق ما را برانگیخت
[ترجمه ترگمان] سخنران شور و شوق ما را بالا زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I can easily whip up an omelette.
[ترجمه گوگل]من به راحتی می توانم املت را درست کنم
[ترجمه ترگمان]به راحتی میتونم املت درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She criticized the government for trying to whip up anti-German prejudice.
[ترجمه گوگل]او از دولت به دلیل تلاش برای دامن زدن به تعصبات ضد آلمانی انتقاد کرد
[ترجمه ترگمان]او از دولت بخاطر تلاش برای بالا بردن تعصب ضد آلمانی انتقاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. What should I whip up for dinner?
[ترجمه گوگل]شام چی درست کنم؟
[ترجمه ترگمان]برای شام چه شلاق بخورم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I can easily whip up an omelet.
[ترجمه گوگل]من به راحتی می توانم املت را درست کنم
[ترجمه ترگمان]به راحتی میتونم املت درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was trying to whip up some enthusiasm for the project.
[ترجمه گوگل]او در تلاش بود تا برای این پروژه اشتیاق ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]اون می خواست برای پروژه یه کم شور و شوق بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You must whip up the egg with the cream quickly.
[ترجمه گوگل]باید سریع تخم مرغ را با خامه هم بزنید
[ترجمه ترگمان]تو باید به سرعت تخم طلایی رو درست کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was a speaker who could really whip up a crowd.
[ترجمه گوگل]او سخنراني بود كه واقعاً مي‌توانست جمعيت را برانگيزد
[ترجمه ترگمان]او مردی بود که واقعا می توانست جمعیت را شلاق بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They're trying to whip up support for their candidate.
[ترجمه گوگل]آنها در تلاشند تا از نامزد خود حمایت کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها می کوشند تا از نامزد خود حمایت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'll whip up a meal in no time.
[ترجمه گوگل]من یک وعده غذایی را در کمترین زمان آماده خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]سر وقت غذا درست می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We should whip up all the members of the party to discuss it.
[ترجمه گوگل]ما باید همه اعضای حزب را برای بحث در مورد آن شلاق بزنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید همه اعضای حزب را شلاق بزنیم تا در این مورد بحث کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The advertisements were designed to whip up public opinion.
[ترجمه گوگل]این تبلیغات برای تحریک افکار عمومی طراحی شده بود
[ترجمه ترگمان]آگهی های تبلیغاتی طوری طراحی شده بودند که افکار عمومی را برانگیزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They'll do anything to whip up a bit of interest in a book.
[ترجمه گوگل]آنها هر کاری می کنند تا کمی به یک کتاب علاقه مند شوند
[ترجمه ترگمان]اونا هر کاری می کنن تا یه ذره علاقه به کتاب داشته باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Starting in 196 we tried hard to whip up interest in the robots among potential customers, but with little success.
[ترجمه گوگل]از سال 196 ما به شدت تلاش کردیم تا علاقه به روبات ها را در بین مشتریان بالقوه جلب کنیم، اما با موفقیت کمی مواجه شدیم
[ترجمه ترگمان]از ۱۹۶ نفر در سال ۱۹۶ به سختی تلاش کردیم تا به روبات ها در میان مشتریان بالقوه توجه کنیم، اما با موفقیت کمی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was told to whip up all the members of his party.
[ترجمه گوگل]به او گفته شد که تمام اعضای حزبش را شلاق بزند
[ترجمه ترگمان]به او گفتند که تمام اعضای گروهش را شلاق بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• make quickly, cause to happen

پیشنهاد کاربران

make quickly and easily
یک غذایی را سریع درست کردن
The wind whipped up ( =make quickly ) the surface of the lake
ترغیب کردن
ایجادرغبت کردن، برانگیختن، راغب کردن، علاقه مند ساختن
to quickly make sth to eat
سعی و تلاش کردن برای ایجاد یک باوری و اعتقادی در مردم در باره چیزی
to try to make people feel strongly about something
۱. احساس قوی یا رفتاری را در شخصی ایجاد کردن، انگیزه دادن
۲. ( در عامیانه ) به سرعت غذایی را آماده کردن
سریع مهیا کردن

بپرس