whirl

/ˈwɝːl//wɜːl/

معنی: چرخش، گردش سریع، حرکت گردابی، چرخانیدن، چرخیدن، حرکت کردن
معانی دیگر: (با سرعت) چرخیدن، چرخ زدن، (به دور خود) گردیدن، در مسیر دایره وار حرکت کردن، گشت زدن، دور زدن، (با سرعت) حرکت کردن، (مجازی) دور گشتن، گیج رفتن (یا خوردن)، چرخاندن، گرداندن، (در مسیر گرد) راندن، به چرخش درآوردن، گردش، دور زنی، چرخ زنی، هر چیز در حال گردش، گردونه، گردباد، گرداب، چرخاب، (مهمانی و غیره) دوره، سلسله، سر و صدا، جنجال، غلغله، شور، گیجی، سرگیجه، (مهجور) افکندن، پرتاب کردن، شتاب، حرکت تند

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: whirls, whirling, whirled
(1) تعریف: to revolve, spin, or move rapidly in a circular motion.
مترادف: revolve, spin
مشابه: gyrate, reel, roll, rotate, swirl, twirl

- He turned on the fan, and the blade whirled.
[ترجمه گوگل] فن را روشن کرد و تیغه چرخید
[ترجمه ترگمان] او پنکه را روشن کرد و تیغه چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The light snow whirled in the cold air.
[ترجمه مرتجی] برف سبک در هوا می چرخید
|
[ترجمه گوگل] برف ملایمی در هوای سرد می چرخید
[ترجمه ترگمان] برف در هوای سرد می چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to turn or change direction suddenly; wheel about.
مترادف: wheel
مشابه: about-face, chop, pivot, swing, swivel, twirl

- He whirled around to glare at me.
[ترجمه گوگل] چرخید تا به من خیره شود
[ترجمه ترگمان] او چرخید تا به من چشم غره برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to have a sensation of spinning rapidly; reel.
مترادف: reel, spin, swirl
مشابه: turn

- His head whirled after riding the roller coaster.
[ترجمه گوگل] سرش بعد از سوار شدن بر ترن هوایی چرخید
[ترجمه ترگمان] سرش پس از گردش با ترن هوایی به گردش درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to give a rapid spinning or turning motion to; cause to revolve.
مترادف: spin, twirl
مشابه: revolve, rotate, swirl

- He whirled his partner on the dance floor.
[ترجمه گوگل] او شریک زندگی خود را روی زمین رقص چرخاند
[ترجمه ترگمان] هم رقص خود را روی زمین رقص چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to drive or carry along very rapidly or in a circular or curving direction.
مشابه: flutter, swirl

- The wind whirled the newspaper across the park.
[ترجمه گوگل] باد روزنامه را در سراسر پارک می چرخاند
[ترجمه ترگمان] باد روزنامه را روی پارک چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or motion of whirling.
مترادف: spin
مشابه: gyration, reel, rotation, swirl, twirl, whirligig, whorl

(2) تعریف: a state or sensation of dizziness or confusion.
مترادف: spin
مشابه: reel

- Their philosophical discussion left my head in a whirl.
[ترجمه گوگل] بحث فلسفی آنها سرم را در گردابی رها کرد
[ترجمه ترگمان] بحث فلسفی آن ها سرم را به صورت چرخشی در هوا رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: that which moves or happens rapidly, as a series of events; bustle.
مترادف: bustle
مشابه: flurry, flutter, romp, rush, vortex, whirlwind

- a whirl of social activity
[ترجمه گوگل] گردابی از فعالیت های اجتماعی
[ترجمه ترگمان] گردبادی از فعالیت های اجتماعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: something that whirls or is whirled.
مشابه: whir, whirlwind, whorl

- a whirl of dust
[ترجمه گوگل] گردابی از غبار
[ترجمه ترگمان] گرد و خاک و گرد و خاک و گرد و خاک و گرد و خاک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: (informal) a short ride for pleasure, as in an automobile.
مترادف: spin
مشابه: joy ride, ride, trip, turn

(6) تعریف: (informal) a quick attempt or trial.
مترادف: crack, go, try
مشابه: attempt, trial

- Let's give this idea a whirl.
[ترجمه گوگل] بیایید به این ایده بپردازیم
[ترجمه ترگمان] بیا این ایده را امتحان کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a whirl of dinner parties
مهمانی های پی درپی شام

2. a whirl of dust
گردبادی از گرد و خاک

3. a whirl of youthful excitement
شور و هیجان جوانی

4. butterflies whirl around the lamp
پروانه ها دور لامپ پرواز می کنند.

5. give it a whirl
(امریکا - عامیانه - کاری را) آزمودن،آزمایشی انجام دادن

6. give the crank a whirl
هندل را چرخاندن

7. pari's head is in a whirl
سر پری دارد گیج می خورد.

8. The smoke began to whirl and grew into a monstrous column.
[ترجمه گوگل]دود شروع به چرخیدن کرد و به یک ستون هیولا تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]دود شروع به چرخیدن کرد و تبدیل به یک ستون عظیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her mind was in a whirl .
[ترجمه گوگل]ذهنش در گردابی بود
[ترجمه ترگمان]ذهنش آشفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The next few hours passed by in a whirl of activity.
[ترجمه گوگل]چند ساعت بعد در گردابی از فعالیت گذشت
[ترجمه ترگمان]چند ساعت بعد، پس از چند ساعت فعالیت و فعالیت، سپری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Why don't you give golf a whirl?
[ترجمه سارا علیزاده] چطوره بازی گلف را امتحان کنی/چرا گلف را امتحان نمی کنی؟ give sth a whirl=امتحان کردن چیزی
|
[ترجمه گوگل]چرا گلف را دور نمی زنید؟
[ترجمه ترگمان]چرا چرخشی نمی زنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her life was one long whirl of parties.
[ترجمه گوگل]زندگی او یک گرداب طولانی از مهمانی ها بود
[ترجمه ترگمان]زندگی او یک دور طولانی از احزاب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The dancer suddenly made a whirl.
[ترجمه گوگل]رقصنده ناگهان چرخی زد
[ترجمه ترگمان]ناگهان رقص شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His mind was in a whirl and he was worried.
[ترجمه گوگل]ذهنش در گرداب بود و نگران بود
[ترجمه ترگمان]ذهنش آشفته بود و نگران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The implications began to whirl around her head.
[ترجمه گوگل]مفاهیم شروع به چرخیدن دور سر او کردند
[ترجمه ترگمان]The به چرخش در آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. His mind was in a whirl as he searched frantically for a solution.
[ترجمه گوگل]در حالی که دیوانه وار به دنبال راه حلی می گشت، ذهنش در گردابی بود
[ترجمه ترگمان]سرش گیج می رفت و به دنبال راه حل می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Don't whirl the rope in the room.
[ترجمه گوگل]طناب را در اتاق نچرخانید
[ترجمه ترگمان]طناب را به داخل اتاق پرت نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Cowboys whirl their ropes round and round above their heads before throwing them.
[ترجمه گوگل]کابوی ها قبل از پرتاب طناب های خود را دور و بر بالای سر خود می چرخانند
[ترجمه ترگمان]سگ ها قبل از انداختن آن ها ropes را دور می زنند و دور سرشان می چرخند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. My mind is in a whirl.
[ترجمه گوگل]ذهنم در یک گرداب است
[ترجمه ترگمان]ذهن من در حال چرخش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چرخش (اسم)
trepan, turn, twirl, revolution, whirl, wrest, wheel, roll, tumble, evolution, rotation, wrench, spin, swirl, gyration, troll, volte-face

گردش سریع (اسم)
whirl

حرکت گردابی (اسم)
whirl

چرخانیدن (فعل)
whirl

چرخیدن (فعل)
roll up, turn, twirl, whirl, swing, reel, pivot, rotate, wheel, wry, twist, trundle, revolve, trill, spin, troll, slue

حرکت کردن (فعل)
behave, move, proceed, ambulate, whirl, waggle, depart

تخصصی

[مهندسی گاز] چرخاندن، چرخ دادن

انگلیسی به انگلیسی

• spin, twirl, rotation; short walk or drive, spin; turmoil; bustle, confusion; try, attempt (informal)
spin; rotate, turn; make dizzy; become dizzy; move or travel rapidly
when something whirls or when you whirl it round, it turns round very fast. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. ...a whirl of dust.
you can refer to a lot of intense activity as a whirl of activity.

پیشنهاد کاربران

تیر در تاریکی
امتحان کردن چیزی ( بدون اینکه میل به انجام داشته باشیم یا به موفقیت کار مطمئن باشیم. )
چرخیدن یا دور زدن در الگویی دایره ای
whirl 2 ( n ) ( wərl ) =a movement of sth spinning around and around, e. g. Her mind was in a whirl. =a number of activities happening one after the other, e. g. Her life was one long whirl of parties.
whirl
whirl 1 ( v ) ( wərl ) =to move, or make sth sb move, around quickly in a circle or in a particular direction, e. g. Leaves whirled in the wind. =if your mind whirls, you feel confused and excited
whirl
آشفتگی ( مثلاً در مورد افکار: Whirling thoughts )
( مجاز ) رقص سماع
Noun
✔️ a continuous and exciting period of activity
مثال:
1 ) The next two days passed in a whirl of activity
2 ) oil whirl
⭐⭐⭐
Verb
✔️ turn around
✔️ to spin or cause something to spin
مثال:
The wind came up and the snow began to whirl around us.
( دل ) شور زدن
Confusion سردرگمی، سرگردانی
Whirl ( as a noun ) :daze , confusion

بپرس